مجله میدان آزادی: تا به اینجا از موهبت آهستگی و تاثیر هنرهای گوناگون در دست یافتن به این موهبت گمشده گفتیم، و حالا، در صفحهی تازهی پرونده «هنر و آهستگی» به سمت تاریکتری از این ماجرا پرداختهایم. تاثیر شتاب بر دنیای هنر تنها به کاستن کیفیت آثار هنری خلاصه نمیشود، بلکه در مواردی، شتابزدگی باعث مرگ هنرها و پاک شدنشان از صحنهی فرهنگ، جامعه و زندگی روزمره ما شده است. در این فهرست، معصومه سلامی - طراح و پژوهشگر هنری - 10 هنری که تحت تاثیر شتابزدگی منسوخ شدند یا در آستانهی این اتفاق تلخ هستند را گردآوری کرده است. این مطلب را در ادامه میخوانید:
نور رنگارنگ ردشده از پنجرههای مشبک ارسی و انعکاسشان در آیینهکاریهای روی دیوار، فرشها و گلیمهای لاکی و سرنجیرنگ روی زمین، دربهایی با نقوش منبت، بوی چوب و حصیر در کنار عطر خوش چای سماور ورشو، گلدانهایی سفالی و مسی نشسته بر رومیزیهای پتهدوزی و ترمه، با نقش بتهجقه ازجمله مواردی هستند که خاطرهی جمعی ایرانیان را میسازند و مانند رشتههایی محکم آنها را به هم پیوند میزنند. این خاصیت وجودی صنایع دستی هر سرزمین است؛ حفظ ماهیت فکری و هنری مردمی که قرنها در کنار هم با زیستبومی مشترک، رنج و شادی را تجربه و رشد کردهاند. در واقع صنایع دستی، گذشته از معنای عام تحتالفظی خود، گروهی از لوازم دستساختهای هستند که به هویتهای تاریخی، فرهنگی و هنری یک جامعه وابستهاند. این دستساختهها طبعاً از مواد اولیهی طبیعی تشکیل میشوند که در آنها دوام و جنبهی زیستمحیطی و سلامتی در نظر گرفته شده است که از این نظر بسیار ارزشمند محسوب میشوند. از دیگر مشخصات صنایع دستی، قابلیت تولید خانگی یا کارگاهی است که در درآمدزایی خانوادهها (بهخصوص روستائیان و عشایر) نقش مهمی ایفا میکنند. بهلحاظ کاربردی بودن هم باید گفت که هرچه به گذشته بازگردیم، صنایع دستی نقش بیشتری را در برآورده کردن نیازهای مردم ایفا میکرده اما با غلبهی فرهنگ مدرن، در عصر ماشین و شتاب صنعت و نیاز به تولید انبوه و البته مشابه، بهناچار دستساختهها (که حتی با تشکیل کارگاهها هم توانایی چنین تولیدی را ندارند) جنبهی هنری و ذوقی بیشتری پیدا کردند و در حال حاضر اکثراً برای حفظ و نمایش فرهنگ، تاریخ و هنر ملی تولید میشوند.
آهستگی در صنایع دستی
همانطور که گفته شد این دستساختهها در سرعت تولید در مقایسه با صنایع مدرن و ماشینآلات، دست پایینتری دارند و نمیتوانند همهی نیازهای جامعه را برآورده کنند، اما بهلحاظ بار سنگین ظرافت و گره زدن فکر و دست هنرمندانه در تولید، با نمونههای کپی و اغلب مصنوعی صنعتی قابل قیاس نیستند. ناگفته پیداست که هر مادهای بهصورت خام در طبیعت قابلیت استفادهی مستقیم در صنایع دستی را ندارد و بهناچار باید با تغییر و تحولی همراه شود. مثلاً پوست حیوانات باید با طی مراحل دباغی به چرم حیوانی تبدیل شود تا در ادامه از آن در دستسازههای چرمی استفاده کنند. از این رو زمان مشخص و آهستگی تعریفشدهای برای تحول این عناصر طبیعی به مواد اولیهی تولید وجود دارد. (مثل رنگرزی سنتی در قالیبافی) همچنین با توجه به وابستگی تولید صنایع دستی به عنصر انسانی، طبعاً آهستگیِ تولید، ضریب بالاتری پیدا میکند که متاسفانه با نوع توقع مدرن در تضاد است. در حالیکه هنرمند عصر مدرن در جستوجوی تولید پرشمار است، هنرمند صنایع دستی تولیدی باکیفیت همراه با تأمل را منظور دارد و در هر محصول با ظرافت، حسی از وجودی ذیشعور باقی میگذارد. نتیجهی این آهستگی ارزشمند چیزی جز خلق آثاری بینظیر و بدون تکرار نیست که بار سنگینی از فرهنگ مردم یک خطه را هم بر دوش میکشد.
با این مشخصهی کلی و یکسان در همهی دستساختهها، در این میان صنایعی هستند که بهدلایلی سرعت تولید بسیار کمتری نسبت به دیگران دارند و طبیعتاً اگر غفلتی بهلحاظ وزن فرهنگی آنها صورت بگیرد، بهسرعت منسوخ میشوند. اگر از مواردی مثل «چلنگری سنتی» که امروزه جایگزینی ماشینی پیدا کرده است چشمپوشی کنیم، در سالهای اخیر بسیاری از هنرهای دستِ رو به فراموشی که بهصورت انگشتشمار در حال فعالیت هستند جایگزینی ندارند و متاسفانه با از دست دادن اساتید حرفهای این رشتهها، در لبهی پرتگاه فراموشی به سر میبرند. از این رو در اینجا به معرفی نمونههایی از این هنرهای دستی ارزشمند میپردازیم که دیگر بهصورت گسترده تولید نمیشوند و شاید به معنای واقعی کلمه منسوخ نشده باشند اما به تعداد محدود مشغول به کار هستند.
هنر لایهچینی
هنر لایهچینی
لایهچینی پیوند میان نگارگری ایرانی و معماری است که در بناهایی مانند کاخ چهلستون، عمارت عالیقاپو، عمارت هشتبهشت، تالار اشرف و بسیاری از خانههای دوران صفویه استفاده شده است. قدمت این هنر هم به همان دوران و خلاقیتهای بینظیر معماران ایرانی عصر صفوی بازمیگردد. این هنر که از بافت لایهلایهی خاک سرخ و ترکیب آن با چسب سریشم به دست میآید با نقوش ایرانی پیوند میخورد و برای تزیین دیوارهای داخلی با نقوشی شبیه به تذهیب ایرانی در بنا به کار میرود. لایهچینی در شهرهایی مثل اصفهان، مشهد و تبریز رواج داشته اما بعد از دورهی قاجار بهعلت مشقت و اجرای لایهلایهی نقوش با دست، رو به سوی فراموشی گذاشته و دیگر از وجود این تزیینات باشکوه بیبهره ماندهایم.
هنر زمودگری
زمودگری
اگر به دربهای چوبی ورودی عمارتها و خانههای قدیمی نگاه کنیم، متوجه پیوند فلزهای زیبای منقوش بر روی چوب بدنه میشویم که درب را محکم و استوار نگه داشته و بر روی پاشنه میچرخانند. به این هنرِ فلزکاری که بر روی دربهای چوبی اجرا میشده زمودگری گفته میشود. زمود در لغت به معنای نقش و نگار و تزیین کردن است و زمودگران نقاشان بسیار خوبی بودهاند. این هنر که با آهنگری و نقوش ایرانی مرتبط است امروزه با دربهای پیشرفته و مدرن به فراموشی سپرده شده. اگرچه که تولید چنین آهنهای منقوشی نیازمند صرف زمان برای یادگیری نقوش و مشقت آهنگری است اما با خود به جز زینت، نمادی از هویتی ایرانی را روی درب خانهها حمل میکرده است که میتوان بهجای فراموشی، آن را بهشکل امروزی پیادهسازی و اجرا کرد.
هنر ارسیسازی
ارسیسازی
هنر زیبای ارسیسازی هنری کهن و وابسته به معماری است و پیوندی بین نازککاری چوب، شیشهبری، نجاری و طراحی. در پنجرههای مسجد وکیل شیراز یکی از زیباترین جلوههای آن را میتوان دید. شاید جالب باشد بدانید که در ارسیسازی هیچ میخ و چسبی به کار نمیرود و تمام نقش و نگارهای ارسی بهوسیلهی اتصالات و شیارهای ظریف چوب (کام و زبانه) به هم وصل میشوند. برای این کار ابتدا طرح اولیه با استفاده از هندسه و مثلثات روی کاغذ تهیه میشود و سپس چوبها با دقت بریده شده و اتصالات با فنون زیبای نجاری به هم متصل و سپس در خانههای منقوش و مشبک گرهچینی، شیشههای رنگی جایگذاری میشود. بهعلت همزمانی چند هنر و مهارت تخصصی در فرایند تولید، طبیعتاً سرعت کار این هنر پایین است و امروزه با توجه به شتاب دنیای مدرن در معماری کاربرد وسیعی ندارد. ارسیسازی در مناطق آفتابگیر و گرمسیر کاربرد فراوانی داشت ولی دیگر نور رنگارنگ ارسیها از پنجرهی خانهها و مساجد ایرانی بر فرشها نمیتابد و این هنر به تاریخ پیوسته است.
جلد چرمی (سمت راست) و جلد روغنی یا لاکی (سمت چپ)
جلدسازی سنتی و پاپیه ماشه
جلدسازی در ایران سابقهای پانصد ساله دارد. جلدها در دو نوع چرم و لاکی روغنی تهیه میشدند که نوع چرمی پرطرفدارتر و ماندگارتر بود. جلد روغنی یا لاکی هم که با روش پاپیه ماشه تهیه میشود از شیوههای جلدسازی قدیمی در ایران و یکی از جلوههای زیبای کتابآرایی در هنر اسلامی محسوب میشود. بیشتر جلدهای کتابهای خطی قدیم فارسی، مجلد به جلد روغنی هستند. این روش از دورهی تیموری ابداع شده و در دورهی صفوی و قاجار به اوج کمال و ظرافت دست یافت. هنرمند جلدساز همزمان نگارگر، مذهب و صحاف سنتی بوده است که علاوهبر قسمت رویهی جلد، قسمت داخلی آن را هم طراحی و تزیین میکرده است. امروزه اساتید انگشتشماری این صنعت دست ارزشمند را زنده نگه داشتهاند. جلدسازی بهدلیل پرزحمت بودن و صرف زمان زیاد برای اجرای لایهلایهی طراحی و ساخت جلد از هنرهای رو به فراموشی ایرانی است.
هنر شیشه در مه بافی
شیشهدرمه
شیشهدِرمه، دستبافتهای افقی و منحصربهفرد متعلق به عشایر استان فارس است که برخلاف باقی دستبافتهها از دو رنگ در چلهکشی استفاده میشود و چلهکشی این دار بسیار سخت و تخصصی است. این دستبافتهی دو رویه و دو رنگ از نقوشی لوزیشکل تشکیل میشود که از هر طرف کار یک رنگ زمینه و رنگ دیگر نقوش را تشکیل میدهد. شیشهدرمه که محصول ذوق و فکر و تمرکز در چلهکشی و اجراست، جزو دستبافتههای منسوخ نیست اما همچون باقی دستبافتهها، چندان رواجی ندارد و باید بیشتر مورد مهر و توجه قرار گیرد.
هنر چموشدوزی
چموشدوزی
چموش پایافزاری چرمی و بدون پاشنه متعلق به مردمان خطهی گیلان است که از آن بهعنوان پاپوشی سبک برای شکار و کوه و جنگلنوردی استفاده میکردند. نوعی از آن تسمه و بندی دارد که تا ساق پا بسته میشود. علاوهبر دباغی سنتی و زمان زیادی که برای آن صرف میشده، دوخت این پایافزار هم با به بازار آمدن کفشهای صنعتی و چکمههای لاستیکی رو به فراموشی گذاشته و امروز اگرچه که میتواند جایگزینی طبیعی برای پاپوشهای خانگی باشد اما با تولید بسیار کم و صرفاً در منطقهی ماسوله، به کفشی تزیینی بدل شده است.
هنر ماشوبافی
ماشوبافی
ماشوبافی از هنرهای مردم جزیرهی قشم و خلیج فارس است. صنعت ماشوبافی برای تولید عبای پشمی و ضخیم کاربرد داشته است. این عبا را عمدتاً ساربانها میبافتند و پوششی مناسب برای سفر ملوانان دریایی به مناطق مختلفی مانند آفریقا و هند بوده است. امروزه اما با فوت آخرین فرد تولیدکنندهی این عبا دیگر اثری از این هنر باقی نمانده و تقریباً تمام کارگاهها و وسایل ماشوبافی از بین رفتهاند.
هنر قناویزبافی
قناویزبافی
قناویز نوعی پارچهی ظریف ابریشمین است که ابتدا در سرزمین خراسان متولد شد و سپس مردم یزد و تفت و میبد، استادان تولید پارچههای دستبافته در دورهی صفوی و قاجار، آن را رواج دادند. این دستبافتههای ابریشمین و زیبا و پرزحمت که اکثراً به رنگ قرمز هم تولید میشده بهصورت آستر در لباسها به کار میرفته است اما امروزه با بیتوجهی، انگیزهای برای بافندگان باقی نمانده و هیچ هنرمندی به تولید قناویز سنتی یزد مشغول نیست و این هنر متاسفانه بهصورت کامل منسوخ شده است.
مخمل غیاث، اثر دوره صفوی
مخملبافی
مخملبافی هنر خلق پارچههایی نفیس، ظریف و زیبا با پرزهای بلند یا کوتاه است که بهصورت ساده یا منقوشِ برجسته کار میشده و تولید آن در زمان تیموری و سپس صفوی و قاجار رواج داشت. این دستبافتهها که از ابریشم خالص و لطیفی تهیه میشدند، برای روکش قرآنها و صندوقچهها، رومیزی و دوخت لباس به کار میرفتند. این مخملهای دستبافتهی بادوام و منحصربهفرد که بافت آن نیازمند تخصص بالا و صرف زمان زیادی بوده در شهرهای یزد، کاشان و نیشابور تولید میشده که بهعلت روی کار آمدن دستگاههای نساجی و الیافهای مصنوعی با پارچههایی کمدوام و بازاری حالا بهسختی میتوان از وجود آن در کاشان یاد کرد.
هنر موجبافی کردستان
موجبافی کردستان
پارچهی موج از جنس پشم گوسفند است که بهصورت چهارخانه با نقوشی محلی بافته میشود و در کردستان سابقهی بسیار زیادی دارد. در زمستان موجها بهعنوان روانداز و در فصول دیگر برای مصارفی ازجمله سجاده به کار میرفت. نقوش زیبا و پرمعنای این پارچهها پرطاووسی، چهارخانهی سیاه و سفید، ترنجدار گنبدی، پرنده، درخت و ماهی، برگ بیدی و چشم بلبلی و... بوده است. بافت این پارچه بسیار ظریف و پرزحمت است و با تغییر ذائقه بهسمت مدرنیته و رواج پارچههای وارداتی و در دسترس با قیمت کمتر، این هنر بینظیر و ماندگار رو به فراموشی است. موج در استانهای دیگری مثل ایلام و قزوین هم تولید میشود، اما موج کُردی با نقوش منحصربهفرد خود در حال حاضر با تعداد بسیار کمی از کارگاهها و بهصورت سفارشی تولید شده و از نظر گستردگی منسوخ محسوب میشود.