مجله میدان آزادی: سریال ماورایی و رمضانی «احضار»، انتخاب بعدی ما برای ستون «بدترین سریالهای تلویزیون» است. آقای «محمدسعید غلامی» در صفحهی دهم پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» نقدی بر این سریال، داشته است. در ادامه بخوانید:
دوران اوج سریالسازی
دههی هشتاد دورانی است که سیمای جمهوری اسلامی ایران تمرکز ویژهای را روی ساخت سریالهای نمایشی گذاشت. بهخصوص در دو مناسبت نوروز و ماه مبارک رمضان که دوران اوج تولید و پخش سریال در تلویزیون بود. در میانهی دههی هشتاد سریالها تیتراژ به تیتراژ از شبکههای یک، دو، سه و پنج پخش میشدند و حتی فرصت بلند شدن از پای سفرهی افطار را به بیننده نمیدادند. این دوران دوران ریاست عزتالله ضرغامی بر صداوسیما بود.
ورود ماورا به ماه رمضان
در ماه رمضان حداقل یک سریال کمدی در جدول پخش سریالها دیده میشد و باقی سریالها اغلب ملودرامهای خانوادگی و اخلاقی بودند. اما در سال ۸۳ ژانر جدیدی به جدول پخش سریالهای ماه رمضان وارد شد که توانست بینندگان زیادی را جذب کند. در این سال سریال «کمکم کن» به کارگردانی قاسم جعفری ساخته شد که در آن به ملودرامهای قبلی پخششده از تلویزیون فقط یک چاشنی «ماورایی» اضافه شده بود. این سریال با تصویر کردن موقعیت ارواح در حالت اغما و ارتباط این ارواح با یکدیگر سعی کرد قدمی بهسوی ژانر ماورایی بردارد اما ادامهی مسیر فیلمنامه که تلاش برای جبران خطاهای آن ارواح در دنیا و عالم مادی بود، همان مسیر ملودرامهای اخلاقی پیشین را رفت و با تأکید بر مسائل اخلاقی توانست به ژانر مورد علاقهی تصمیمگیران سیما برای ماه رمضان تبدیل شود.
او یک فرشته نبود...
سریال «کمکم کن» راهی را در تولید سریال برای ماه رمضان گشود که دنبالهی آن را علیرضا افخمی گرفت. سال بعد یعنی در سال ۱۳۸۴ تلویزیون از تصویر کردن یک موقعیت ماورایی و غیبی پیشتر رفت و به تصویر کردن یک شخصیت ماورایی دست زد. علیرضا افخمی با سریال «او یک فرشته بود» پای شخصیت شیطان را به یکی از سریالهای رمضانی باز کرد. شیطانی که با یک الگوی فاوستی در قالب یک زن و یک وکیل به زندگی مرحوم حسن جوهرچی که آن زمان نماد یک شخصیت مذهبی در آثار نمایشی بود، وارد شد تا در طی سی شب ماه رمضان سعی کند بنیان خانوادهی او را از هم بپاشد. استفادهی اغراقآمیز از نور قرمز و موسیقی دلهرهآور و استفاده از جلوههای ویژهی کامپیوتری ترسناک در بعضی صحنهها سعی کرده بود سریال را به ژانر وحشت نیز نزدیک کند. اما پایههای منطق درام در این سریال هم به شیوهی همان ملودرامهای قبلی بود و تنها، شیطانی که در سریالهای دیگر سعی میکرد در همان غیب بماند و فریبهایش را روی تصمیمهای غیراخلاقی شخصیتهای سریال نشان بدهد، حالا خودش در قالب یکی از شخصیتها جلوی دوربین آمده بود و کارگردان لحظات فریبکاریاش را به ما نشان میداد. و شاید چنین گزارهای را در ذهن مخاطب تثبیت میکرد که: «تمام این بیاخلاقیها کار شیطان است» و درنهایت با پناه بردن به خدا با قرآن و نماز، نور سبز صحنه بر نور قرمز غلبه کرد و شخصیت محوری سریال از دام شیطان نجات یافت. افخمی مسائل نادیده و پیچیدهی غیب را همینقدر ساده و کودکانه برای بیننده تصویر کرد.
این سریال در دورانی ساخته شد که میتوان آن را دوران سالاری تلویزیون بر رسانههای تصویری دانست. دورانی که در بیشتر خانهها تلویزیون به شکلی حضور داشت که تمام لوازم خانه و محل نشستن اهل منزل و مهمانها در نسبت با آن چیده میشد و آثار نمایشی سیما بهخصوص سریالها هیچ رقیبی، نه در شبکهی نمایش خانگی و نه شبکههای ماهوارهای نداشتند.
کمکم این تصویر کردن مسائل غیبی با این حال و هوا پای ثابت سریالهای ماه رمضان شد. گویی مسلمانان باید در ایام ماه رمضان دائم مراقب باشند که شیطان مثل این سریالها به آنها حمله نکند و حال و هواشان را تیره و ترسناک نسازد. آن هم در ماه رمضانی که ماه بهار قرآن و بهار مناجات و بهار ارتباط با خداست. ایامی که ماه مهمانی خداوند است و انسان باید سرشار از نشاط و لذت از ارتباط نزدیکتر از قبل با خدا و امام زمانش باشد.
سال بعد هم افخمی با فیلمنامهی سریال «اغما»، شیطان را به زندگی یک جراح حاذق و باایمان برد. با همان فرمول قبل، این بار شیطانی به نام الیاس آمد تا در کنار حمله به بنیان خانواده، به ایمان و اعتقادات شخصیت محوری داستان هم حمله کند. و از لحاظ ساختار، فیلمنامه دقیقاً همان مسیر «او یک فرشته بود» را طی میکرد؛ البته با کارگردانی و بازیهای بهتری از بازیگران.
پس از آن افخمی قصههای مختلفی را با تخیلات خود به تصویر کشید. سریالهایی با نشان دادن روح و سفر در زمان و... .
پانزده سال بعد و، احضار
پس از پانزده سال از ساخت «او یک فرشته بود» در رمضان سال۱۴۰۰ در دورانی که دیگر تب تولید سریالهای مناسبتی آن هم با آن ترافیک در پخش، فروکش کرده، مردم جهان در استرس دوران فراگیری ویروس کرونا هستند و خیلی از تولیدات آثار نمایشی هم به همین علت متوقف شدهاند، دیگر تلویزیون هم در همهی دنیا از تخت سالاری رسانهّهای تصویری پایین آمده، علیرضا افخمی باز سراغ همان فرمول بیست سال قبل و استفاده از شخصیت شیطان میرود؛ سریال «احضار».
«احضار» داستان دختری است که برای احضار روح مردی که به او علاقهمند بوده و طی تصادفی از دنیا رفته، پیش یک رمال کلاهبردار میرود اما بهطور واقعی با روح آن مرد مواجه میشود. این جلسات تکرار میشوند و روح مرد کمکم با دادن اطلاعات نادرست باعث میشود که دختر با تصمیمهای نادرست، زندگی و رابطه با اطرافیانش را خراب کند. و در آخر مشخص میشود که آن روح درواقع شیطان بوده است.
طبق مصاحبههای آقای افخمی، او حس کرده که جوانها خیلی بهسمت استفاده از مسائل ماورایی مانند احضار روح برای حل مشکلاتشان میروند و به همین دلیل تصمیم گرفت که این سریال را بسازد. افخمی برای اینکه به جوانان بگوید این کار درست نیست باز دست به دامان شخصیت شیطان شد. همان شیطانی که یک روز آمد تا دربارهی بنیان خانواده به ما هشدار بدهد و یک روز آمد دربارهی ایمان و اعتقاداتمان به ما تلنگر بزند، این بار آمده تا ما را متوجه ماجرای احضار روح بکند و بگوید که احضار روح وجود ندارد و ببینید تمام این خرابکاریها کار من است!
چرا احضار سریال بدی شد؟
انتظار میرفت علیرضا افخمی که بارها نامش را بهعنوان ناظر کیفی در تیتراژ آثار نمایشی مختلف دیده بودیم، حداقل با فیلمنامه و کارگردانی بهروزتری به سریالسازی برمیگشت، اما با «احضار» شاهد یکی از ضعیفترین کارهای کارنامهی او بودیم.
در حالی که بخشی از مخاطبان کارهای او طی این سالها با صدها سریال در انواع و اقسام ژانرها و قصهها مواجه شده و با دیدن کارهای او دست به مقایسه میزنند، اما افخمی انگار از بیست سال قبلش یک قدم هم نتوانسته جلوتر بیاید. او آنقدر در قصهپردازی ضعیف شده که بهجای اینکه دغدغهاش را با قصه پیش ببرد در بسیاری از صحنهها حرفش را بهشکل بیانیه در دهان بازیگرانش میگذارد تا بهظاهر به نقش مقابلش اما درواقع به بینندگان سریال بگوید. او برای قصههای فرعی فیلمنامهاش از الگوهای داستانی کلیشهای استفاده میکند که سالهاست بهکرات در همین سریالهای صداوسیما استفاده شدهاند و دیگر جذابیت و حرف جدیدی برای مخاطب ندارند. الگوهایی مثل ناپدری بهظاهر مهربان که پشت پرده در طلب میراث فرزندخوانده است یا الگوی جوانی که از پدرش سرمایه میخواهد و دوستان ناباب و فریبکارش این سرمایه را از بین میبرند.
بازی بازیگرها هم در این سریال میتواند یک پسرفت چهلساله در هنرهای نمایشی ما باشد. شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که بهدلیل اعتماد به بازیگران تازهکار این اتفاق افتاده. اما میبینیم بازیگران خوبی مثل آرش مجیدی، علی دهکردی، افسانه چهرهآزاد و بسیاری از بازیگران حرفهای دیگر که قبلاً بازیهای خوبی از ایشان دیدهایم هم در این سریال بد بازی میکنند. بخشی از این بد بازی کردن به بازیگردانی ضعیف یا فقدان بازیگردانی برمیگردد، بخشی به موقعیتهای نمایشی غیرواقعی که بازیگر را سردرگم و معذب میکند و بخشی هم دیالوگهای دور از واقع که مناسب دهان و لحن بازیگر نیستند.
ادامهی یک سنت رسانهای خوب
گذشته از مسائل فنی و ضعف فیلمنامهنویس و کارگردان این سریال، این سؤال پیش میآید که چرا تصمیمگیران صداوسیما در سال ۱۴۰۰ مانند میانهی دههی هشتاد، فکر کردهاند نمایش مسائل ماورایی و غیبی بهخصوص مسائل شیطانی با حال و هوای ترس و دلهره برای پخش در ماه مبارک رمضان مناسب است؟
تنوع ژانر و ورود سریالهای تلویزیونی به ژانرهای مختلف از جمله ژانر ماورایی، اتفاق بسیار مثبتی میتواند باشد اما ژانر ماورایی فقط با همین فرمول به وجود میآید که سازنده تخیلات خودش را از آنچه که در دنیا از ما پوشیده است به تصویر بکشد؟ و با صرف پیوند زدن این تخیلات به مسائل دینی (آن هم اغلب در ساحت اخلاق) این اثر مناسب پخش در ماه مبارک رمضان میشود؟ ایدهی ساخت سریال ویژهی مناسبتهایی مانند ماه رمضان ایدهی بسیار خوبی بود و هست و میتوانست در قالب یک سنت برای سیمای جمهوری اسلامی ایران به مسیر خود ادامه بدهد. حتی در همین سالها که کمتر پیش آمده سریالی مخصوص ماه رمضان تولید شود که مانند قدیم زمان داستان هم در ماه رمضان بگذرد و شاهد سفرهی افطار و روزه گرفتن شخصیتها باشیم، بینندگان تلویزیون همچنان چشمانتظار شروع سریالی ویژهی این ایام بودهاند. و این نشان میدهد این است که این ایده قابلیت تبدیل شدن به یک سنت رسانهای را دارد. خوب است تصمیمگیران صداوسیما با نگاهی به گذشته و دقت بر مطابقت داشتن حال و هوای ماه مبارک رمضان با حال و هوای سریالها، این سنت را ادامه بدهند.