مجله میدان آزادی: سریال خاطرهساز «در چشم باد» یکی دیگر از «بهترین سریالهای تلویزیون» است. در این مطلب و در صفحهی سیوچهارم از پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» به مرور این سریال میپردازیم. این یادداشت را به قلم آقای «سعید مبارکی» بخوانید:
آمیزهای از عشق و رنج؛ روایت باکشوه ایران از نگاه بیژن ایرانی
در تاریخ معاصر ما فراوانند قهرمانانی که از دل خود خود مردم برخاستهاند. قهرمانانی در دسترس و قابل باور؛ با تمام خصوصیات زیست یک ایرانی غیور، اخلاقمدار، وطنپرست و اهل باور و آیین. جریانات تاریخ معاصر ما نیز پر است از التهاب، پیچیدگی، افتخار، سرافکندگی، ناامیدی، امیدواری، مبارزه، شکست و پیروزی. اینچنین تاریخی و آنچنان قهرمانانی تا ابد ظرفیت روایتشدن دارند و سریال «در چشم باد» یکی از دهها سریالی است که سهمی از بار روایت از تاریخ معاصر با قهرمانان مردمیاش را به دوش کشیده است. «در چشم باد» روایت تلاش شخصیتهای داستان برای ساختن جامعهای به دور از ظلم و ستم و مبارزهی خستگیناپذیر آنها با بیداد و نابرابری است. در این میان هرکس به سهم خود گامی برمیدارد و در راه تحقق آرمانی که برای خود تصویر کرده، میجنگد. مبارز، با فداکاری و جانفشانی در میدان رزم؛ نظامی، با تلاش برای انجام وظیفه بهنحو احسن؛ روزنامهنگار و فرهنگی، با بهرهگیری از قدرت قلم خود و مادران و همسران، با صبر و شکیبایی فوقالعادهی خود و با پشتیبانیها و دلگرمیهایی که برای تمام اعضای خانواده به ارمغان میآورند؛ همگی میکوشند تا در این آوردگاه، نقش خود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنند.
«در چشم باد» را بدون هیچ بزرگنمایی و اغراقی، میتوان یکی از نمونههای موفق سریالهایی دانست که در آن میشود درخشانترین نوع بازیگری، کارگردانی، تصویربرداری، طراحی صحنه، تدوین و... را، یکجا جمع دید. در قسمتهای ابتدایی سریال و مخصوصاً بخشهای زیادی از صحنههایی که روایتگر دوران نهضت جنگل و پس از آن، دوران زندگی شخصیتها در تهران قدیم و دهههای سی و چهل هستند، آنقدر همه چیز خوب، درست، بهجا و بهقاعده است که مخاطب نمیتواند جذب زیباییهای آن نشود. برای هر سلیقه و طیفی از مخاطبان، دلیل و نکتهای برای لذت بردن از سریال وجود دارد.
مروری بر ماجرای کلی و داستان سریال در چشم باد
سیر اصلی داستان در چشم باد، روایت بخشهایی از تاریخ معاصر ایران است که از سالهای اواخر دورهی قاجار شروع میشود و تا ایام بازپسگیری خرمشهر در دوران دفاع مقدس ادامه مییابد. وقایع سریال در قالب زندگینامهی شخصیتهای اصلی رقم میخورد که مهمترین آنها شخصیتی به نام میرزا حسن ایرانی و خانوادهی او هستند. میرزاحسن که از یاران میرزاکوچکخان است، با خانوادهی خود یعنی پدرش آقابزرگ، همسرش گلنسا و دو پسرشان نادر و بیژن، در روستایی در حوالی رشت زندگی میکند. برادر میرزاحسن، عباس که بعد از سقوط جمهوری در رشت، به صف مبارزان میپیوندد، در تلاش برای ساخت خانهای است تا بههمراه نامزدش رعنا در آن زندگی کنند. این خانه را میتوان بهنوعی نماد میهن دانست. بعد از شهادت میرزا و شکست جنگلیها، میرزاحسن به تهران میآید. گویی مشعلی از یک آتش عظیم را با خود برمیدارد تا پیش از آنکه بهکلی خاموش شود، آن را به نقطهی امنی برساند. آتشی که به خانهی عباس هم افتاد و آن را درهم شکست. میرزاحسن در تهران، به منزل دوست قدیمی خود میرود و بههمراه او، به شغل چاپخانهداری که پیش از مبارزات، در آن استاد بوده، مشغول میشود و زندگی جدیدی را آغاز میکند. آقاحسام، یار دیگر میرزاکوچک و دوست صمیمی میرزاحسن، بههمراه همسرش مهلقا و دخترشان لیلی، خانوادهی میرزاحسن ایرانی را در مهاجرت پرمخاطره به تهران همراهی میکند. آقاحسام اصالتی تاجیکی دارد و همزبان و همریشهی ایرانیان است. او که با ذات ادبدوست، آزادیخواه و عدالتطلب خود، به شوق جنگیدن در رکاب میرزا، به رشت رفته بود، در بدو ورود به تهران با دخالت یک خبرچین بدنهاد، در دروازهی قزوین دستگیر میشود. ارتباط خانوادگی میرزاحسن و آقاحسام، زندگی پرفراز و نشیب اعضای دو خانواده و عشق میان بیژن و لیلی که ریشه در کودکیشان دارد، منشأ بسیاری از اتفاقات بعدی سریال است.
عوامل تولید و شناسنامهی سریال در چشم باد
تهیهکنندگی این اثر در ابتدا بر عهدهی رضا انصاریان بود و پس از مدتی، به حبیبالله کاسهساز رسید. هرچند گمانهزنیهایی مبنی بر حضور محمدرضا تختکشیان نیز بهعنوان تهیهکننده وجود داشت، در نهایت و پس از طی نیمی از مراحل تولید، نویسنده و کارگردان اثر یعنی مسعود جعفری جوزانی، بههمراه عباس اکبری فیضآبادی، تهیهکنندگی آن را تا پایان بر عهده گرفتند. این اثر که به سفارش «سیما فیلم» برای پخش از شبکهی یک سیما تولید شده بود، در تیرماه سال 1388 و در زمان ریاست ضرغامی بر سازمان، جمعهشبها حوالی ساعت 22:15 روی آنتن شبکهی یک رفت و پخش آن تا خردادماه 1389 به طول انجامید.
تیم بازیگری این اثر را بازیگران و نابازیگران بسیاری تشکیل دادهاند که حدود 150 نفر از آنها نقشهای جدیتری از دیگران داشتهاند. از این میان، بازیگران اصلی عبارتاند از: سعید نیکپور، پارسا پیروزفر، کامبیز دیرباز، ماهچهره خلیلی، اکبر عبدی، فخرالدین صدیقشریف، فریبا متخصص، جهانگیر الماسی، رضا شفیعیجم، محمود پاکنیت، محمدرضا هدایتی، فرخ نعمتی، سعید راد، سحر جعفری جوزانی، طناز طباطبایی، لاله اسکندری، گلاره عباسی، نیوشا ضیغمی، حبیبالله عبدالرزاق و ستاره صفرآوه.
از دیگر عوامل اصلی اثر میتوان به حسین علیزاده (آهنگساز)، امیرکریمی، علیرضا زریندست و حسن پویا (فیلمبردار)، مجید میرفخرایی (مدیر هنری) و ساسان توکلی فارسانی (عنوانبندی) اشاره کرد.
قطعه «خاطره» با آهنگسازی حسین علیزاده
تیتراژ ابتدایی سریال «در چشم باد» با آهنگسازی حسین علیزاده
در ادامه، به برخی ویژگیهای مثبت این سریال اشاره خواهد شد و ناگفته پیداست که بررسی کامل و واکاوی دقیق مشخصههای یک مجموعهی ۲۲۰۰ دقیقهای، از ظرفیت یک یادداشت خارج است؛ لذا آنچه در پی میآید، بیشتر ناظر به نکات اصلی و برجستهی اثر است.
نوآوری و ابتکار جالب در تهیهی تیتراژ در چشم باد
چیزی که از همان قسمت اول توجه مخاطب را به خود جلب میکند، تیتراژ زیبا و متفاوت سریال است. نوشته شدن نام بازیگران با خط نستعلیق (نماد هنر ایرانی) روی کاغذ کاهی (یادآور مکتوبات تاریخی) و سپس درج نقش هر بازیگر در فیلم، با مُهر برنجی مخصوص به خود در زیر آن، که یادآور نوع نگارش و مُهر و امضای پایین نامههای قدیمی است. آخرین نام درجشده در بخش عنوانبندی هم، نام کارگردان اثر است که متفاوت با بقیهی اسامی، با انگشتری که نام سریال بر آن نقش بسته است، مُهر میشود.
پرهیز از شتابزدگی و پیش رفتن ماجراها با صبر و حوصله
سرعت وقوع اتفاقات در قسمتهای ابتدایی سریال، نسبتاً بیشتر از قسمتهای میانی است؛ اما این چیزی از جذابیت بقیهی قسمتهای آن کم نمیکند. جوزانی با صبری مثال زدنی تا توانسته در دل ماجرای اصلی خرده روایت گنجانده تا مردم را بخشی از بوم و زیست سالهای نه چندان دور ایران آشنا کند. مثلاً روایت نهضت جنگل از دل خود جنگلهای ایران و کودکان ناظر بر جریان نهضت جنگل و تاکید روی مشترکات ایران بزرگ با حضور یک تاجیک زبان در بین یاران میرزا، یکی از دهها ابتکارات روایت تاریخ در این سریال است. در مقام مثال، شیرینی قسمتهای ابتدایی سریال، چیزی شبیه یک نان خامهای تازه است که با اولین گاز، دهان را پر از طعم شیرین و دلربای خود میکند؛ در ادامه اما با تکههایی از باقلوای خوشآبورنگ یزدی طرف هستیم که شیرینیاش با عطر گلاب و هل آمیخته و ذرهذره کام انسان را شیرین میکند. البته بخشهای ناراحتکننده و غمباری هم در جایجای قصه وجود دارند که حضورشان مانند لحظههای پرفراز و نشیب زندگی، ناگزیر و لازم است.
در چشم باد و دیالوگنویسی غنی سریال
این مؤلفه از همان قسمت اول، جایی که بیژن ایرانی بر روی عرشهی کشتی، مطالبی راجع به همسرش لیلی بیان میکند، بهوضوح دیده میشود و بعدها در سکانسهای مختلف ادامه مییابد. توصیف دقیق احساسات و عواطف شخصیتها در دورههای مختلف زندگیشان، شوخیها، کنایهها و هر نوع ارتباط کلامی میان آنها و آگاهیهای جانبی حول محور اصلی داستان که گاهی از زبان شخصیتها بیان میشود یا در رفتارشان دیده میشود، همگی نشانگر دقت و ظرافت نویسنده (همان کارگردان) و تلاش در خور تحسین او برای اثرگذاری بهتر و بیشتر بر مخاطب هستند.
توجه به قهرمانان، آداب و رسوم و مختصات فرهنگی
یکی از ویژگیهای بارز سریال، توجه به آداب و رسوم و پرداختن به مختصات فرهنگی جامعهای است که روایت آن را بر عهده دارد. توضیح فردفرد مصادیق این ویژگی، مجالی مجزا میطلبد اما بد نیست در حد ذکر عنوان، به برخی از این موارد پرداخته شود. شاهنامهخوانی و قصهگویی پدربزرگ برای نوهها و پررنگ بودن ادبیات در زندگی روزمره، استفاده از آرایههای ادبی و لفاظیهای زبانی در گفتوگوهای میان شخصیتها، اجرای نمایشهای خیمهشببازی و روحوضی برای سرگرمی مسافران، اجرای ورزشهای پهلوانی و زورخانهای، سینما رفتن و علاقه به دیدن فیلم بهعنوان یکی از مظاهر تجدد در آن دوره و خردهفرهنگها و آداب مربوط به مراسم مختلف اعم از جشنها، ماتمها و مهمانیهای مذهبی و میهنی.
از مهمترین و تأثیرگذارترین نمونههای پرداختن به مسائل فرهنگی، که بهنوعی پیونددهندهی عناصر ملی و اعتقادی محسوب میشود، مواردی است که سعی شده مظلومیت و حماسهسازی شخصیتهای داستان، تلمیح یا تشبیهی باشد به ماجرای مظلومیت سیدالشهداء (ع) و اصحاب ایشان در حماسهی کربلا. پرچمداری «عباس»، برادر میرزاحسن در میان یاران میرزاکوچکخان، چرخاندن بازماندگان اسیرشدهی نهضت جنگل بههمراه سر بریدهی میرزا بر نیزه در میان کوچهها، «عمو عباس» گفتن بیژن، در هنگام شهادت عباس و دوستانش، پردهخوانی در کاروانسرای جادهی قزوین و یادآوری دلاوریهای عباس، نمونههای این پیوند وثیق هستند.
جوزانی در این سریال به جز به تصویر کشیدن قهرمانان نامداری چون میرزا کوچک خان، به قهرمانان مردمی گمنام یا کمتر نام و نشان داری چون ژنرال یدالله بایندر نیز میپردازد و چهرهای ماندگار از آنها برای مخاطب ایرانی و نسلهای آینده به یادگار میگذارد.
به جز آن او روایت و تصویر خودش را از شخصیتهای تاریخی و سیاسی معاصر مانند رضاشاه ساختهاست که به علت غیرکلیشه و غیرکپی بودن شخصیتپردازی کاراکتر مشابه در فیلمهای دیگر قابل تحسین است. شخصیت رضاشاه با بازی سعید راد در این سریال، از ماندگارترین نقشهای این کاراکتر سیاسی شد.
دقت و ظرافت در انتخاب نماهای باز و بسته و صحنهپردازی چشمنواز
این ویژگی، یکی از رازهای ماندگاری بسیاری از صحنههای مربوط به زندگی روزمره و اوضاع و احوال شخصیتها در بستر زمانی دهههای سی و چهل است. در تمام طول سریال، سعی شده فضاها طوری طراحی شود که نمایانگر اوضاع و احوال زندگی در آن دوران باشند و در بسیاری از بخشها، این کار با دقت و وسواس خاصی انجام شده است. گویی که سریال، ضمن روایت قصهی اصلی، بهنوعی روایتگر سبک زندگی، نوع پوشش، ابزار و وسایل و هر آن چیزی است که لازم است از آن دوره شناخته شود و مجالی برای پرداختن به آن وجود دارد. این ویژگی همچنین در نماهای باز، هنگام نمایش بخشهایی از شهر تهران و گزارش وقایع مختلف سیاسی و اجتماعی، سکانسهای مربوط به جنگها و عملیات هوایی خلبانان و قسمتهایی که روایتگر زندگی شخصیتها در شهرهای شمالی کشور هستند، بهوفور یافت میشود. توجه به این وجه چشمنوازی و دلبرانگی فضاها و تناسب صحنهها با موقعیت داستانی، باعث شده برخی از قسمتها یا دستکم سکانسهای سریال را بشود بارها دید و هر بار از تماشای آنها لذت برد.
بازیهای باورپذیر شخصیتها و تبحر کارگردان در بازی گرفتن از بازیگران
در بخشهایی از سریال، آنقدر بازیهای شخصیتها باورپذیر و روان است که گویی مخاطب در حال تماشای یک فیلم مستند است. نکتهی مهم و تحسینبرانگیز اینکه این مشخصه، تقریباً مختص تمام شخصیتهای سریال است و از کودکانی که ایفاگر نقش دوران کودکی بازیگران اصلی هستند، تا بازیگران شاخص سریال و حتی نابازیگرانی را که در بخشهای مختلف، نقشهای بسیار کوتاهی دارند شامل میشود. بهعنوان نمونه، نابازیگری که در روزهای حضور بیژن و لیلی در شمال، ایفاگر نقش یک روستایی شیرینعقل است که گاه و بیگاه از گلهای وحشی دشت، دستهگلی درست میکند و به لیلی هدیه میدهد، به نوبهی خود، بازی تأثیرگذار و قابل قبولی ارائه کرده و کاملکنندهی تنوع شخصیتی روستائیان، در آن بخش از سریال است. وجود این ویژگی، ظرفیت تولید «اسپینآف»های متعدد از یک اثر را بالا میبرد و امکان توسعه و بسط جزئیاتی را که در اثر اصلی کمتر مجال بروز داشتهاند ایجاد میکند. چنین مشخصهای را در دیگر سریالهای تلویزیونی ماندگار، از جمله «روزگار غریب» نیز شاهد هستیم.
سخن آخر
علیرغم وجود صحنههای درخشان و خاطرهانگیز متعدد که بسیاری از آنها بارها در تولید نماهنگها و گزیدههای ویدئویی مختلف استفاده شده و از آنها استقبال شده است، در بعضی از بخشهای سریال، مخصوصاً چند قسمت پایانی آن، میتوان نقصها و کاستیهایی را نیز مشاهده کرد که با توجه به محدودیتهای مختلف موجود در بستر زمانی تولید سریال و نقاط قوت بسیار آن، بیتردید قابل اغماض هستند. با نگاهی کلی و درمجموع، کمال بیانصافی است که این نقصهای موردی و بیتأثیر در روند اصلی داستان را که آن هم عمدتاً به اجزاء برخی از صحنهها مربوط میشود، مبنای تصمیمگیری و نظردهی دربارهی این سریال قرار داد و مخاطب را از لذت تماشای یک سریال ایرانی خوشساخت با قصهای خوب و بهیادماندنی محروم کرد.