مجله میدان آزادی: تا این مطلب تمام یادداشتها و ریویوهای پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» یکی در میان بین آثار خوب و بد تقسیم شده بودند، یک ریویو نقد یک سریال بد بود و ریویو بعدی حتما بررسی یک سریال خوب. اما چون تصمیم داریم به قول بزرگترها رویکرد ایجابیمان غلبه داشته باشد چند ریویوی آخر پرونده را فقط به سریالهای خوب اختصاص میدهیم و باقی سریالها را هم بعد از زمان اصلی پرونده میگذاریم بهمرور و در آینده بهشان میپردازیم، چه خوبها چه بدها. اما حالا این «وضعیت سفید» است که ستون «بهترین سریالهای تلویزیون» را با نام خودش مزین میکند. مروری بر این سریال را در صفحهی سیوپنجم از این پرونده به قلم آقای «حسن حبیبزاده» -کارگردان و نویسنده- بخوانید:
در ستایش عشق، خانواده، نوستالژی و جزئیات
یک. طراحی وضعیتِ داستانی
«وضعیت سفید» با «مادربزرگه» (رابعه مدنی) سرِ نماز آغاز میشود. مادربزرگ، محور خانوادهای است که قرار است داستانشان را ببینیم. او در باغی بزرگ در روستایی نزدیک تهران زندگی میکند و در حال آماده کردن سوغاتی برای بچههایش است. مادربزرگه میخواهد دو پسرش، بهروز و بهزاد را که با هم قهر هستند، آشتی دهد. او شش فرزند دارد: بهرام، بیژن، احترام، بهزاد، بهروز و محترم که همهشان در تهران زندگی میکنند.
شخصیت اصلی داستان در دقیقهی پنجم وارد قصه میشود. ناظم مدرسه از بین آن همه دانشآموز در حیاط مدرسه، او را صدا میزند که حواسش نیست «از جلو نظام» ببندد و ما با نام کامل او از بلندگوی ناظم مدرسه آشنا میشویم: «امیرمحمد گلکار».
سریالهای موفق تلویزیونی با یک شخصیت جذاب آغاز میشوند که لنگر و تکیهگاه سریال است. پرداخت شخصیت امیر از همان آغاز معرفیاش شروع میشود؛ او خیالباف و حواسپرت است (از طریق ناظم و معلمش میفهمیم)، به او «امیر دیوونه» میگویند (از زبان دخترعمو و خواهر و خودش)، هرچند عمویش بهزاد میگوید او «دیوونه نیست فقط یه ذره شوته» چون «با این جغلهمغلهها بازی میکنه؟».
«امیر دیوونه» از همان دقایق اول که همراه مادربزرگش میشود، ما را هم با خودش همراه میکند. درست است که او معروف است به «امیر دیوونه» ولی تحلیلهای درستی از روابط و شخصیتهای اطرافش دارد. این ویژگی به شخصیت امیر پیچیدگی میدهد. او مدام در حال فکر و تحلیل روابط آدمهاست. پیشبینی او از آشتی نکردن عموهایش در دیدار «یهویی» برخلاف بزرگترها درست از آب در میآید. این امیر است که حواسش به رابطهی فراز (نوهی عمهاش؛ که اشتباهی فرامرز صدایش میزند) و شهناز (دخترعمویش) است و به فراز هشدار میدهد که اگر عموبیژن بیاید و او را در خانهاش ببیند برایش بد میشود؛ و همان هم میشود. این امیر است که حالِ زنعموی افسردهاش (سیما؛ افسانه چهرهآزاد) را میفهمد و دلداریاش میدهد و همچنین با شوهرِ عمهمحترمش (هوشنگ؛ عزت مهرآوران) دستبهیکی میکند تا عباسآقا (اصغر نقیزاده) بیاید زنگ در را بزند تا آنها بتوانند از درددلهای عمهمحترم خلاص شوند. و این امیر است که روابط کل فامیل را برای مادربزرگه تحلیل میکند تا ما با تعداد خانوادههای قهر در فامیلشان که کم هم نیستند آشنا شویم.
قسمت اول سریال همهی ویژگیهای افتتاحیهی یک سریال با طراحی دقیق و درست را دارد. در اولین اپیزود با جغرافیا و زمانهای که داستان در آن اتفاق میافتد آشنا میشویم، بدون آنکه از خط اصلی دور شویم. همچنان که پیرنگ داستان دقیق و هنرمندانه چیده میشود، شبکهی روابط شخصیتها به همدیگر پیوند مییابد و شخصیتها هم در روابط علی و معلولی پیرنگ، پرداخت میشوند. در قسمت اول با بیست و دو شخصیت اصلی و تعدادی شخصیت فرعی آشنا میشویم، بدون اینکه فرایند طراحی شناخت این آدمها و مسائلشان از داستان بیرون بزند و این هنر فیلمنامهنویسیِ هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله است.
داستان در زمستان سال 1366 اتفاق میافتد؛ در آخرین سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و آغاز موشکباران شهرها توسط بعثیها. داستان دربارهی خانوادهی گلکار است و بزرگ خانواده؛ مادرشان «مادربزرگه». موشکباران تهران که شروع میشود فرزندان مادربزرگ و خانوادههایشان مجبور میشوند برای در امان ماندن، به باغ بزرگِ مادربزرگ در حومهی تهران بروند و آنجا زندگی کنند، و همین اجبار داستان را در شبکهی پیچیدهای از روابط پیش میبرد و درام شکل میگیرد: فرزندانِ ناساز حول مادرِ دلسوز گرد هم آمدهاند و هر کدام هم مسائل و قصهای دارند.
دو. در ستایش وضعیتِ عشق
در سریال «وضعیت سفید» روابط عاشقانه در سطوح مختلف طراحی شدهاند:
یک. رابطهی بیژن (ابوالفضل پورعرب) با سهیلا (رؤیا جاویدنیا)، در حالی که با همسرش سیما (افسانه چهرهآزاد) و سه فرزندش زندگی میکند.
دو. بهروز (عباس غزالی) با منیژه (سهیلا گلستانی) تازه ازدواج کردهاند و منیژه پابهماه است. اعتیاد بهروز چالشی در این رابطه است.
سه. رابطهی منیره (لیندا کیانی) با احمد (سیدجواد هاشمی) که رزمنده است.
چهار. فراز (امیرحسین رستمی) با شهناز (سیما خضرآبادی) که با دو خانواده قهر هستند.
پنج. بهزاد (علی سلیمانی) و مهناز (حمیرا ریاضی)، با وجود اینکه یک دختر پنجساله دارند بهعلت سبک زندگی متفاوت مهناز اختلاف پیدا میکنند.
شش. رابطهی مینا (سارا همتی) و شهاب (سپهر حیدرینژاد) از جنس احساسات پانگرفتهی نوجوانی است و شهاب شهید میشود.
اما عشق امیرمحمد (یونس غزالی) به شیرین (مونا احمدی)، یک عشق نوجوانی ویژه و ناب است. امیر در دو ساحت با شیرین خط عاشقانهی پاک خود را پیش میبرد: واقعیت و خیال. سکانسِ «خوابِ امیر» وقتی که با پدرش بهدنبال عموبهزاد و خانوادهاش میروند یکی از سکانسهای بهیادماندنی است.
نیمهشب است و امیر بهشدت خوابآلود. جاده بسته شده و ماشینها همه توقف کردهاند. امیر گیج و خوابآلود به راه میافتد و در خیال خود با شیرین حرف میزند. او از شیرین درخواست میکند که بابت کمکهایی که بهشان کرده، ازش تشکر کند. اما شیرین چیزی نمیگوید. امیر که نقطهضعف شیرین را انفجار (موشکباران) میداند، او را تهدید میکند که اگر تشکر نکند ماشینها را منفجر خواهد کرد. شیرین فقط میگوید که بس است و این بازی را تمام کند. اما امیر دستش را مثل لولهی تانک بهسمت ماشینها میچرخاند و یکییکی به سمتشان شلیک میکند. و واقعاً شلیک میکند و ماشینها منفجر میشوند و آتش میگیرند.
از این جنس فانتزیها بهکرات در سریال دیده میشود، چه در رفتوآمد امیر به خیال و واقعیت، و چه در واقعیت مثل سکانس استخر پر از قورباغه در قسمتهای آخر. اما در نهایت، واقعیتِ بیرحم، واقعیت و خیالِ این عشق را برای امیرِ بزرگشده به پایان میرساند و داستان هم با پایان ناکامِ این عشق تمام میشود.
سه. در ستایش وضعیتِ جزئیات
«وضعیت سفید» پر از جزئیات است، جزئیات ریز و انبوه. از طراحی صحنه گرفته تا شخصیتپردازی؛ از شخصیتپردازی شخصیتهای اصلی تا شخصیتهای فرعی. هر آنچه که در جغرافیا و زمانهی داستان میشد به یاد آورد در «وضعیت سفید» دیده میشود. هر آنچه که در کلام مردمان زمانهی داستان شنیده میشد در زبان شخصیتهای «وضعیت سفید» شنیده میشود؛ آن هم بهقاعده و بجا. همهی اجزای شخصیتها در شخصیتپردازیها پرداخت شده و همین باعث شده تقریباً همهی شخصیتهای سریال واقعی و آشنا باشند. اینها برای مردمی که سالهای دههی شصت را زندگی کردهاند، سکانسهایی جذاب، بهیادماندنی و مرجع میسازد و حسی نوستالژیک ایجاد میکند.
مهمترین چیزی که «وضعیت سفید» را بهعنوان نقطهعطفی در سریالسازی تلویزیون مطرح کرد، «جمعِ نعمتالله و مقدمدوست» است. این جمعِ به وحدترسیده در این سریال ویژگیهایی دارد که همین ویژگیها در مرحلهی اول باعث رسیدن به یک فیلمنامهی کامل است و در مرحلهی بعد به تصویر درآوردنِ آن فیلمنامه. این ویژگیها را میشود این چنین دستهبندی کرد:
1. نبوغ دراماتیک: بیشترین اثرش در انتخاب سوژه، پیکربندی داستان، شخصیتپردازی و صحنهپردازی مشهود است.
2. مهم انگاشتن جزئیات: بیشترین اثرش را در شخصیتپردازی، صحنهپردازی و دیالوگنویسی میبینیم. هادی مقدمدوست گفته بود سالها برای این سریال ایده و جزئیات مینوشتند.
3. فدا کردن زمان و بودجه برای رسیدن به کیفیت: در روند رایج سریالسازی معمولاً برعکسِ این اتفاق میافتد؛ یعنی کیفیت فدای زمان و بودجه میشود. اینجا تهیهکننده و مدیران مربوطهی تلویزیون هم مؤثر هستند. اقناع و اصرار «جمع نویسنده و کارگردان» میتواند تهیهکننده را هم وارد این جمع کند و بعد مدیرانِ مربوطهی تصمیمگیر هم اهمیت پیدا میکنند. این بخش یکی از مهمترین شرایط رسیدن به یک اثر ماندگار است. با پیشفرض وجود دو مورد اول، اگر مورد سوم اتفاق نیفتد کار ابتر خواهد بود. و این میشود که شاید در یک دهه سریالسازی ما فقط شاهد یک مورد مثل «وضعیت سفید» هستیم.
تیتراژ پایانی سریال «وضعیت سفید» با آهنگسازی سهراب پورناظری-کیخسرو پورناظری؛ صدای علیرضا قربانی و شعر محمدعلی بهمنی
مطالب مرتبط:
یادداشت: نگاهی به قهرهای دراماتیک در سریال «وضعیت سفید» اثر «حمید نعمت الله» و «هادی مقدم دوست»