شنبه 08 اردیبهشت 1403 / خواندن: 10 دقیقه
به مناسبت زادروز بانوی ادبیات داستانی ایران

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار سیمین دانشور

امروز هشتم فروردین زادروز زنده‌یاد سیمین دانشور بانوی ادبیات داستانی ایران و نویسنده سرشناس معاصر است. به همین مناسبت فرخنده، شما را به خواندن تک‌نگاری سیمین دانشور با نگاهی به زندگینامه، سیر ادبی و کتاب‌های این داستان‌نویس دعوت می‌کنیم.

4
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار سیمین دانشور

مجله میدان آزادی: امروز هشتم فروردین زادروز زنده‌یاد سیمین دانشور بانوی ادبیات داستانی ایران و نویسنده سرشناس معاصر است. به همین مناسبت فرخنده، شما را به خواندن تک‌نگاری سیمین دانشور با نگاهی به زندگینامه، سیر ادبی و کتاب‌های این داستان‌نویس دعوت می‌کنیم. این تک‌نگاری را به قلم خانم نرگس فرجاد امین -داستان‌نویس و پژوهشگر ادبیات- بخوانید.


شاید چون در آغازین روزهای قرن چهاردهم شمسی به دنیا آمده بود ویژگی پیش‌گویی داشت؛ قرنی که برای ایرانی‌ها پر از تلاطم بود و این حجم از تلاطم و اتفاق، حضور یک پیش‌گو را می‌طلبید. سیمین دانشور را می‌گویم، زنی که یکی از اولین‌های تاریخ این کشور است.

در 8 اردیبهشت 1300 به دنیا آمد، در شیراز، شهر سعدی و حافظ و احتمالاً شاخصه‌ی شاعرانه اندیشیدن و نوشتنش هم به‌خاطر تنفس در هوای شهر سعدی و حافظ بود. پدرش پزشک بود و مادرش مدیر هنرستان و نقاشی هم می‌کرد؛ بالیدن در چنین خانه‌ای از او یکی از بهترین شاگردهای مدرسه را ساخت و در نهایت روانه‌اش کرد به دانشگاه تهران؛ جایی که در محضر یکی دیگر از اولین‌های تاریخ این کشور آموزش دید. دکتر فاطمه سیاح، اولین استاد زن دانشگاه تهران، استاد راهنمای او بود. سیمین در جایی گفته است اولین مخاطب و اولین منتقد داستان‌هایی که می‌نوشته دکتر سیاح بوده و روزی به او گفته است:

«سیمین! تو دانشمند نشو، دکترای ادبیات نگیر، قصه‌ی دیگران را نگو، بگذار قصه‌ی تو را بگویند.»

با این حال سیمین دوست داشت قصه‌گو باشد و وقتی در سال 1327 مجموعه‌ی داستان کوتاه «آتش خاموش» را منتشر کرد، شد اولین زن ایرانی که یک اثر داستانی منتشر کرده است.

سال 1329 وقتی یک سال از دریافت مدرک دکتری ادبیات فارسی‌اش از دانشگاه تهران می‌گذشت، با جلال آل احمد ازدواج کرد. ازدواج با جلال هم خودش داستانی بود. اصلاً داستانی‌تر از این داریم که یک زن که از قضا نویسنده است و یک مرد که او هم از قضا نویسنده است، در اتوبوس بین‌شهری با هم آشنا شوند و ازدواج کنند؟ در سال‌های بعد این دو به اذعان خودشان هرچه می‌نوشتند به هم نشان می‌دادند و اولین منتقد نوشته‌های همدیگر بودند؛ با این حال نکته‌ی جالب ماجرا اینجاست که هیچ وقت از همدیگر تقلید نکردند و تحت تأثیر هم قرار نگرفتند.

سیمین یک جای دیگر هم جزو اولین‌ها بود. در سال 1347 در انتخابات کانون نویسندگان ایران، به‌عنوان اولین رئیس این کانون برگزیده شد.

اما روزگار بهترین هدیه‌اش برای سیمین را در چهل و هشت سالگی او رونمایی کرد؛ سال 1348 سال انتشار شاهکار ادبی سیمین بود: «سووشون»، رمانی که تا امروز بارها و بارها خوانده شده، تحسین شده و درباره‌اش بسیار حرف زده شده، رمانی که سرآغاز دورانی جدید در ادبیات داستانی ایران است. اما روزگار عبوس‌ترین چهره‌اش را هم در همین زمان به سیمین نشان داد و دو ماه پس از چاپ «سووشون»، جلال را از او گرفت. اینجا بود که خصلت پیش‌گویانه‌ی روح رقیق سیمین خودش را نشان داد: مرگ مشکوک یوسف در «سووشون» به‌نوعی پیش‌گویی مرگ جلال بود. سیمین در گفت‌وگویی که با هوشنگ گلشیری داشته درباره‌ی منشأ این خصلت پیش‌گویانه این‌طور گفته:

«من به آن خدای ناشناخته ایمان دارم و تجلیاتش را در عالم و آدم حس می‌کنم و نشان می‌دهم. تجلیاتش برایم عشق، دوستی، امید، آزادی است. آن حالت متعالی است که از هنرها و علوم احساس می‌شه. تظاهرات آن خدای ازلی و ابدی برای من نور است، عطر گل، شکوفایی، رشد، حقانیت، معصومیت... اما در سکوت صدای خدا را بهتر می‌نیوشم. این شناخت یک حالت پیش‌بینی به من می‌ده. ببین! مثلاً در سووشون تقریباً پیش‌بینی مرگ جلال را کردم. پیش‌بینی مبارزه برای استقلال ایرلند را کردم، مبارزات ایرلند مربوط به همین چند سال اخیره. مک‌ماهون واقعاً یک شخصیت خیالیه، ولی من از قول مک‌ماهون خواب آزادی ایرلند و یا حداقل مبارزه برای آزادی ایرلند را می‌بینم.» (از کتاب جدال نقش با نقاش)

این خصلت پیش‌گویانه به‌نوعی سبک روایی در آثار سیمین تبدیل شده است. یکی از ترفندهایی که او در افتتاحیه‌ی رمان‌هایش اعمال می‌کند این است که شروع رمان عصاره‌ای از تمام ماجراهای آن است و وقتی مخاطب آن افتتاحیه را می‌خواند انگار با پیش‌گویی آینده‌ی زندگی شخصیت‌های رمان مواجه می‌شود. مثلاً در «سووشون» همان ابتدای داستان در جشن عقدکنان دختر حاکم، از دست دادن گوشواره‌های زمرد زری که یادگار روز ازدواجش با یوسف است، خبر از آینده‌ای می‌دهد که در آن آینده زری خودِ یوسف را هم از دست خواهد داد؛ ترس زری از زبان سرخ یوسف که در جشن عقد دختر حاکم بی‌محابا از رویه‌ی ظالمانه‌ی حاکم انتقاد می‌کند بیراه نیست. چون سر سبز یوسف به‌خاطر همین خصلت ظلم‌ستیزی‌اش بر باد می‌رود. یا در رمان «جزیره‌ی سرگردانی» در همان شروع داستان با خواب هستی روبه‌رو می‌شویم؛ رویایی به معنای واقعی کلمه صادق که خبر از آینده‌ای می‌دهد که در آن هستی و مراد به جرم سیاسی بودن با دست‌های بسته در جزیره‌ی سرگردانی رها می‌شوند.

سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد در سال‌های حکومت پهلوی جزو کنشگران سیاسی و اجتماعی و معترض به رژیم بودند. اصلاً شائبه‌ی مشکوک بودن مرگ جلال هم به‌خاطر همین موضع‌گیری‌ها به وجود آمده بود. پس از وقوع انقلاب، سیمین با جریان انقلاب همراه شد و نسبت به آیت‌الله خمینی یک‌جور شیفتگی مقدس پیدا کرد. همین باعث شد تا جریان روشنفکری با او زاویه بگیرد و مثلاً در مصاحبه‌ای که از غلامحسین ساعدی درباره‌ی دیدار کانون نویسندگان با آیت‌الله خمینی باقی مانده، از لحن موهن ساعدی می‌شود این زاویه‌ی تند را به‌خوبی دریافت کرد. به‌دلیل همین جهت‌گیری‌ها بود که در سال‌های بعد سیمین تقریباً در نوعی انزوا به سر برد. گرچه در این سال‌های انزوا کم‌کار بود اما آثاری هم تولید کرد و کارنامه‌ی ادبی‌اش را گسترش داد.
کارنامه‌ی ادبی سیمین مجموعه‌ای است از قالب‌های گوناگون؛ از داستان کوتاه و رمان تا ناداستان و خاطره و مقاله و البته تعداد زیادی ترجمه.


«از پرنده‌های مهاجر بپرس»، «به کی سلام کنم» و «شهری چون بهشت» مجموعه‌های داستان کوتاهی هستند که در سال‌های مختلف به قلم سیمین دانشور چاپ شده‌اند. اما او غیر از «سووشون» که مهم‌ترین رمانش است، در نظر داشت سه‌گانه‌ی سرگردانی را منتشر کند که شامل رمان‌های «جزیره‌ی سرگردانی»، «ساربان سرگردان» و «کوه سرگردان» می‌شد. با این حال این کار ابتر باقی ماند، چون دست‌نویس آخرین مجلد این مجموعه یعنی «کوه سرگردان» زمانی که در دست ناشر بود به‌شکلی مرموز مفقود شد و هرگز هم پیدا نشد.

غیر از آثار تألیفی، سیمین دانشور چند نویسنده‌ی خارجی را با ترجمه‌ی آثارشان به فارسی به مخاطب ایرانی شناساند: ناتانائیل هاثورن و آلن پیتون به‌ترتیب با رمان‌های «داغ ننگ» و «بنال وطن» جزو این نویسنده‌ها بودند و حتی امروز هم خواننده‌ی ایرانی این رمان‌ها را با ترجمه‌ی سیمین مطالعه می‌کند.

سیمین دانشور روزگار پرتلاطمی را پشت سر گذاشت، اما چه در زندگی مشترکش با جلال که فراز و نشیب‌ها و تلخی‌های بسیار داشت، چه در زندگی ادبی‌اش و دشمنی‌هایی که از هم‌صنفانش دید و چه زمانی که دست‌نویس آخرین رمانش مفقود شد، هرگز در دام ناامیدی نیفتاد. او جایی در مصاحبه‌ای گفته:

«من می‌خواهم هر وقت همه ناامیدند من امیدوار باشم.»

به گمان من این امیدوار بودن مهم‌ترین ویژگی شخصیتی اوست که در جهان داستانی‌اش هم نمود پیدا کرده و باعث شده داستان‌های او با وجود به تصویر کشیدن واقعیت‌های جامعه، داستان‌هایی تلخ و تاریک نباشند. سیمین از فضای ناامیدی در ادبیات ایران گله‌مند بود، چون خودش هیچ وقت ناامید نشد. شاید این امیدوار بودن هم ریشه در همان خصلت پیش‌گویانه دارد؛ پیش‌گویی آینده‌ای برای جهان که در آن آینده همه چیز و همه جا روشن است.

او در 18 اسفند 1390 چشم از جهان فروبست. مزارش در قطعه‌ی هنرمندان بهشت زهرای تهران است.

 

 


مطلب مرتبط:

موشن‌ویدئو: نگاهی به زندگی و آثار «سیمین دانشور»




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان

شاید چون در آغازین روزهای قرن چهاردهم شمسی به دنیا آمده بود ویژگی پیش‌گویی داشت؛ قرنی که برای ایرانی‌ها پر از تلاطم بود و این حجم از تلاطم و اتفاق، حضور یک پیش‌گو را می‌طلبید. سیمین دانشور را می‌گویم، زنی که یکی از اولین‌های تاریخ این کشور است.

سیمین در جایی گفته است اولین مخاطب و اولین منتقد داستان‌هایی که می‌نوشته دکتر سیاح بوده و روزی به او گفته است:
«سیمین! تو دانشمند نشو، دکترای ادبیات نگیر، قصه‌ی دیگران را نگو، بگذار قصه‌ی تو را بگویند.»

مطالب مرتبط