یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 / خواندن: 7 دقیقه
یادی از مهرداد اوستا در سالروز درگذشتش

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار مهرداد اوستا

اوستا را بیشتر با قصیده می‌شناسیم، اما چطور از این غزل‌های لطیف به سادگی عبورکنیم؟ یا همان غزل آشنایی که ما در کتاب درسی از اوستا خواندیم و شما در تصنیف «شکوه» با صدای مختاباد شنیده‌اید و گمان نمی‌کنم کسی باشد که نشنیده یا نخوانده باشد. غزل‌هایی زنده و سرشار از عاطفه؛ آن‌قدر که افسانه‌های عجیب و غریب و البته دروغین هم برایش بسازند!

5
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار مهرداد اوستا

مجله میدان آزادی: هفدهمین روز از اردیبهشت‌ماه، درگذشت «مهرداد اوستا»، نویسنده و شاعر معاصر را به خود دیده‌است. به همین مناسبت خانم «عصمت زارعی» نگاهی به زندگی و جهان شعری او داشته‌است. این تک‌نگاری را در ادامه بخوانید:

نسل جدید، «اوستا» را اغلب یا نمی‌شناسد یا آن‌طور که باید و شاید نمی‌شناسد. شاید نهایت شناختشان ختم بشود به یک نام، و چند خط توضیح کوتاه درباره‌ی او در تاریخ ادبیات کتاب‌های درسی، و یکی دو شعر از او که یا خواننده‌ای آن را آهنگین کرده است یا در همان کتاب‌های درسی، به ملاقاتشان رفته‌ایم.

بیستم بهمن سال 1308 «محمدرضا رحمانی یاراحمدی» با نام هنری «مهرداد اوستا» در بروجرد متولد شد. احتمالا او ذوق شاعری را از پدر و همین‌طور پدربزرگ مادری به ارث برده است؛ پدربزرگی که در شعر «رعنا» را برای تخلص برگزیده‌بود. کلاس پنجم ابتدایی بود که به تشویق معلم‌هایش سرودن شعر را آغاز کرد.

نوجوانی اوستا مصادف شد با مهاجرت خانواده‌اش به تهران و همین شد که مهرداد، دیپلم را از یک دبیرستان شبانه در تهران گرفت و پس از آن در سال 1327 به دانشکده منقول و معقول یا همان الهیات دانشگاه تهران رفت و کارشناسی منقول و معقول را از آن جا دریافت کرد. همزمان که درس می‌خواند به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و ردای دبیری و تدریس در دبیرستان را به‌تن‌کرد و فوق‌لیسانس را در رشته‌ی فلسفه و در همان دانشگاه تهران خواند. مهرداد اوستا در کنار تحصیل، به تدریس در دانشگاه هم مشغول ‌شد و درس گفتن در رشته‌های گوناگون مثل فلسفه، ادبیات فارسی، تاریخ موسیقی و... را در کارنامه‌ی فعالیت‌های علمی داشت. آنچه از اشعار او بیشتر به دست ما رسیده، غزل-قصیده‌هایش است.

سال 1332 بود که اوستای جوان، اشعاری آتشین علیه پهلوی وقت سرود و همین بهانه کفایت کرد تا به جرم حمایت از دکتر مصدق، داغ زندانی سیاسی‌بودن بر پیشانیش بنشیند.

تو اگر مهری تو اگر ماهی، تو اگر اشکی تو اگر آهی
همه دلبندی همه دل‌خواهی، به خطابم گیر و عتابم کن
لَبکت خندان گُلکت زیبا، سخنت شیرین دلکت شیدا
من اگر فرزانه اگر رسوا، تو همان دیوانه خطابم کن

اوستا را بیشتر با قصیده می‌شناسیم، اما چطور از این غزل‌های لطیف به سادگی عبورکنیم؟ یا همان غزل آشنایی که ما در کتاب درسی از اوستا خواندیم و شما در تصنیف «شکوه» با صدای مختاباد شنیده‌اید و گمان نمی‌کنم کسی باشد که نشنیده یا نخوانده باشد. غزل‌هایی زنده و سرشار از عاطفه؛ آن‌قدر که افسانه‌های عجیب و غریب و البته دروغین هم برایش بسازند! چند سال پیش، زمانی که اوستا دیگر در این دنیا هم نبود، داستان عشق ناکام میان او و یکی از معشوقه‌های درباری محمدرضا پهلوی، نام مهرداد اوستا را بار دیگر سر زبان‌ها انداخت؛ آن‌قدری نگذشت که گمان‌ها حتی به این سمت رفت که آن معشوقه‌ی درباری، فرح دیبا بوده‌است! این داستان تا جایی بالا گرفت که عده‌ای ادعا کردند او این غزل معروف را به مناسبت همین عشق سروده‌است:

وفا نكردی و كردم، خطا نديدی و ديدم
شكستی و نشكستم، بريدی و نبريدم

شایعه‌ای که بعد از مرگ اوستا برادرش در نوشته‌ای خط بطلانی بر آن کشید و از اساس، کذبش خواند.

بزرگان می‌گویند قصیده خاصیتی پدرانه دارد و شعرِ کامل است؛ یعنی او که قصیده می‌گوید، توانایی سرودن دیگر قالب‌ها را هم دارد. پس عجیب نیست اگر غزلی از قصیده‌سرایی سر زبان‌ها بیفتد که او را احیاگر قصیده می‌دانند و با ملک‌الشعرای بهار مقایسه می‌کنند. یوسفعلی میرشکاک، تعبیر شاعرانه و زیبایی درباره‌ی این رفت‌وآمد غزل و قصیده در جهان ادبی مهرداد اوستا دارد:

«اوستا جهان و سیاه‌کاری آن را می‌شناخت و از همین رو مدام از غزل که آینه‌ی جهان است به دامان قصیده می‌گریخت که در آن می‌شود با جهان گلاویز شد. غزل، غذای اژدهایی ا‌ست به نام عشق و قصیده روزگاری قصد جان این اژدها کرده بود. تنها شاعرانی که با جهان نه همچون عاشقان، بلکه چون جنگاوران روبه‌رو می‌شدند، قصیده می‌گفتند. خاقانی و ناصرخسرو و سنایی غزنوی و سیف فرغانی و مسعود سعد و... و «اوستا» مدام از عشق، که او را بارها از پا درانداخته بود رو می‌گرداند و به قصد درافتادن با آن، قصیده می‌گفت. اما عشق در جهانی که اوستا در آن به‌سرمی‌برد و ما همه بدبختانه در همین جهان به‌سرمی‌بریم با چهره‌ای مسموم‌تر، فریبنده‌تر، سیاه‌تر و پنهان‌مانده‌تر به میدان آمده بود و حربه‌ای چون قصیده نمی‌توانست او را از پا دراندازد و شاعری چون اوستا را به حکمت معنوی سنایی و ناصرخسرو و... برساند».

مهرداد اوستا به جهان نثر هم سرزده بود. «تیرانا»، «پالیزبان» و «از امروز تا هرگز» آثار شاعرانه‌ی منثور اوست که در قالب داستان‌واره‌های کوتاه ادبی و شاعرانه نوشته شده‌اند. آثاری سرشار از استعاره و مجاز که خون شعر را در نثر جاری می‌کند.
در قصیده‌ها، تمثیل‌های فراوان، استعاره‌ها و مجازهای بسیار، آنقدر در جای‌جای شعر او متجلی است که نظر هر مخاطب معمولی را هم جلب می‌کند؛ همراه با موسیقی شعری بسیار خوش‌آوا:

زین فلکی بزمگه مشتری
هفت سراپرده‌ی نیلوفری
زین دو افق سیرِ فلق تا شفق
قافله‌ی باختری_خاوری
زین دو برآورده به اوج سپهر
زین دو فروهشته به قعر ثری
 عشق، هنر، مهر، سخن، زندگی
اینْت همان شعر، همین شاعری

اوستا خود معتقد بود برترین استعداد هم بدون پشتوانه‌ی ادبی و اشراف بر ‌گنجینه‌های ادب فارسی نمی‌تواند طرحی نو دراندازد، و این گنجینه ادبی، هم زبان و لفظ، و هم معنا از حکمت و عرفان و فلسفه و... را دربرمی‌گیرد. خودش نیز مطالعات گسترده در موضوعات مختلف داشت و ردپای افسانه‌های کهن و تمثیل و حکایات ادب پارسی و حتی دیگر ملت‌ها را می‌توان در بیشتر اشعار و آثارش دید:

قدس پاکی عشق «راما» بنگر و «سیتا»ی او
زین خدایی عشق رامای من و سیتای من
عرصه اهریمن و امشاسپندان سربه سر
پهنه اندیشه من، عرصه سودای من
ای من آن موسا به ده منشور نظم پارسی
جلوه‌ی طور تجلی، سینه‌ی سینای من

اوستا این اخلاق قصیده را که یکی از موضوعاتش تحولات اجتماعی‌ست، رعایت کرده بود و یکی از موضوعات اصلی قصیده‌های او، موضوعات مختلف انقلاب اسلامی است. به‌طورکلی مفاهیم عاشقانه، حماسی، مذهبی و انقلابی موضوعات کلی اشعار و آثار اوست.

علاوه بر قصیده، چهارپاره «حماسه آرش» یکی از اشعار حماسی و بسیار زیبا و کم‌نظیر اوست که با همان زبان فاخر و آرکائیک که زبان دیگر اشعارش هم هست، در عین ادای دین به اسطوره‌ی آرش کمانگیر، به تحولات اجتماعی زمان توجه داشته است:

بیابان در بیابان، دشت در دشت
بلا بود و بلا، خون بود و خون بود
ز وادی‌ها به وادی‌ها روانه
هراسی وهم‌خیز و ابرگون بود

او در مصاحبه‌ای گفته بود نکات استعاری این شعر که سال 1343 منتشر شد به قیام فیضیه اشاره دارد.

مهرداد اوستا هم خودش نامدار بود هم این اقبال را داشت که با نامدارانی از هم‌عصرانش در گوشه گوشه‌ی عالم و به مناسبت‌های مختلف ملاقات کند؛ از «بدیع‌الزمان فروزانفر» در کسوت استادی تا «محمدعلی جمال‌زاده» و «ژان پل سارتر» در خلال سفرها و سخنرانی‌های ادبی‌اش در کشورهای مختلف.

سرانجام 17 اردیبهشت سال 1370 عارضه‌ی قلبی، مهرداد اوستا را از جهان شعر و ادبیات معاصر ایران گرفت. 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
نسل جدید، «اوستا» را اغلب یا نمی‌شناسد یا آن‌طور که باید و شاید نمی‌شناسد. شاید نهایت شناختشان ختم بشود به یک نام، و چند خط توضیح کوتاه درباره‌ی او در تاریخ ادبیات کتاب‌های درسی، و یکی دو شعر از او که یا خواننده‌ای آن را آهنگین کرده است یا در همان کتاب‌های درسی، به ملاقاتشان رفته‌ایم.

بیستم بهمن سال 1308 «محمدرضا رحمانی یاراحمدی» با نام هنری «مهرداد اوستا» در بروجرد متولد شد. احتمالا او قریحه‌ی شاعری را از پدر و همین‌طور پدربزرگ مادری به ارث برده است؛ پدربزرگی که در شعر، «رعنا» تخلص می‌کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که به تشویق معلم‌هایش سرودن شعر را آغاز کرد.

مطالب مرتبط