مجله میدان آزادی: امروز صد و چهل و سومین سالروز تولد مردی است که در هنر مدرن ردپای پررنگی از خود به جا گذاشته است: پابلو پیکاسو، هنرمندی که از قواعد سنتی نقاشی فراتر رفت و مرزهای هنر را گسترش داد. به همین مناسبت، یادداشت تکنگاری این هنرمند را درباره زندگی و هنر او در ادوار مختلفش بخوانید که به قلم نیلوفر بختیاری نوشته شده است:
پابلو روییس ای پیکاسو در ۲۵ اکتبر ۱۸۸۱، در شهر مالاگا در جنوب اسپانیا به دنیا آمد. او با نام بلندبالایی که شاید در حوصلهی شما و این سطرها نگنجد، غسل تعمید داده شد. قابلهای که پابلو را به دنیا آورد، گمان میکرد نوزاد بهخاطر جثهی ظریفش مرده و نارس است؛ اما پابلو زنده بود و تا نود و یکسالگی هم به حیاتی سراسر طرح و نقش و رنگ ادامه داد. او مانند نامش عناوین هنری فراوانی همچون شاعر، پیکرتراش، سرامیککار، گراورساز و... را به یدک میکشد، اما بیش از آنکه همه یا هیچ یک از اینها باشد، یک نقاش و نگارگر بوده و هست. پدر و مادر پابلو نیز نقاش بودند. او خیلی زود فنون نقاشی را از پدرش یاد گرفت و بعد از گذراندن دورهی هنرهای عالی در بیست و دوسالگی به فرانسه رفت و همانجا ماندگار شد.
زندگی هنری پیکاسو به دورههای پنجگانهی «دورهی آبی»، «دورهی صورتی»، «دورهی کوبیسم»، «دورهی نئوکلاسیک» و «دورهی سوررئال» قابل بخشبندی است که از نظر نگارنده چهار دوره از آن پررنگتر به چشم میآید. در هر یک از این دورانها معاشرت، دوستی و تجربههای عاطفی خاصی الهامبخش نقاش بودهاند که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
سعی دارم در این تقسیمبندی که از وجوهی در بازههای زمانی خاصی قابل تبیین است، تأکید بر دستاوردهای هنری پیکاسو باشد؛ چراکه او خود گواهی میدهد: «برای من گذشته و آیندهای وجود ندارد. اگر یک اثر هنری نتواند همیشه در زمان حال باشد، اساساً نباید آن را به حساب آورد... .» بنابراین روشهای گوناگونی را که در آثار خود به کار برده تکامل به حساب نمیآورد و اعتراف میکند تمام آن تابلوها مال زمان حالاند و به گذشته و آینده نیندیشیده است. پس شاید بهتر باشد پژوهندگان آثار او، بهجای توجه به سیر تکاملی و تحویل آثارش، به هر اثر بهعنوان شاهکاری یکتا که در زمان حال قابل بازآفرینی است، نگاه کنند. البته برای ترسیم نمایی از زندگی هنری او ناگزیریم سفری به دل دورانهای آن داشته باشیم.
دورهی آبی
رنگِ آبی در آثار پیکاسو آیینهای است که فقر، بیزاری و تنهایی را به نمایش میگذارد. الهامبخش این دورهی هنری زندگی او خودکشی کارلوس کاساگماس، دوست هنردوست و شاعرش بود. با وجود آنکه پیکاسو بسیاری از تفسیرهای آثار هنری خود را برنمیتابید و معتقد بود آنها به بیراهه رفتهاند، آثار این دوران ما را به تماشای سوژههایی میبَرد که به طبقهی فرودست جامعه تعلق دارند.
«گیتاریست پیر»، 1904میلادی، 83×123 سانتیمتر، اثر «پابلو پیکاسو»
یکی از تابلوهای معروف این دوران، تابلوی «گیتاریست پیر» است. در این اثر وجود رنگهای سرد، همچون سبز و آبی، بهزیبایی حس ناامیدی را به تماشاگر القا میکند. با این همه، منتقدان معتقدند رنگ گرم گیتار، بهعنوان مجاز و نمادی از هنر، امیدبخش به نظر میرسد. «زنی با بازوهای تاشده»، «مرگ کاساگماس» و «دو خواهر» از دیگر آثار برجستهی این دوره هستند.
تابلوهای «زنی با بازوهای تاشده»، «مرگ کاساگماس» و «دو خواهر» اثر «پابلو پیکاسو»
دورهی رز یا دورهی صورتی
این دوره همزمان با شروع اقامت دائمی پیکاسو در پاریس آغاز شد و تنها دو سال به طول انجامید؛ یعنی از سال ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۶. پیکاسو در این روزها با فرناندو اولیویه آشنا شد و نامزد کردند. حضور فرناندو در زندگی نقاش رنگ تازه و گرمتری به آثار او بخشید؛ خصوصاً رنگ صورتی، بهعنوان تلفیقی از آبی و قرمز، سرشت درهمتنیدهی امید و ناامیدی را در وجود هنرمند به تصویر میکشد. دورهی صورتی نمایانگر علاقهمندی پیکاسو به نمایشهای خیابانی و سیرکها نیز هست. به همین سبب از این دوره با نام «دورهی دلقک» هم یاد میشود.
«آکروباتباز و جوان دلقک»، 1905، 191.1x108 سانتی متر، اثر «پابلو پیکاسو»
پیکاسو در به تصویر کشیدن سوژههای نقاشی خود، معیارهای زیباییشناختی تازهای را در نظر داشت. او برای زیبا و هماهنگ نشان دادن پدیدهها تلاشی نمیکرد و در این خصوص تنها منبع مورد اعتماد را عواطف خود میدانست. سخنان هنرمند بهروشنی باور و اعتقاد راسخ او را در ترسیم نقاشیهایش آشکار میکند:
«این بدبختی من و شاید هم خوشبختی من است که از هر چیزی، همانگونه که احساس من حکم میکند، استفاده میکنم. چه سرنوشت تلخی خواهد داشت آن نقاش که زنان موبور را میپرستد، اما چون با سبد میوه جور درنمیآیند، از کشیدن آنها خودداری میکند! و چه وحشتناک است عاقبت آن نقاش که از سیب متنفر است و خود را به کشیدن آن مجبور میکند؛ به این دلیل که با پارچه جور است! من هر چیزی را دوست داشته باشم، داخل تابلوهایم میکنم. هر چیزی را، ولو بدتر از آن وجود نداشته باشد، و تابلوهای من ناچارند با آن مدارا کنند!»
از این دورهی کوتاه آثار مهم و تأثیرگذاری از پیکاسو به جا مانده که تابلوی «پسری با پیپ» جزو معروفترینِ آنهاست. گفتنی است این تابلو سال ۲۰۰۴ به بهای ۱۰۴ میلیون دلار به فروش رسید. «آکروباتباز و جوان دلقک» از دیگر آثار این دورهاند. پیکاسو در این دوران به موفقیت و شهرتی بینالمللی رسید و آثارش بیش از همیشه بحث داغ محافل هنری شد.
تابلوی «پسری با پیپ»، 1905، 100× 81.3 سانتی متر، اثر «پابلو پیکاسو»
سرآغاز ابداع کوبیسم و درانداختن طرحی نو
پیکاسو حدوداً از بیست و پنجسالگی با همراهی ژرژ براک سبکی تازه را در آثار خود تجربه کرد که بعدها از آن تحت عنوان کوبیسم یاد میشود. در کوبیسم تصاویر برگرفته از مکعبهای کوچک و اشکال هندسیاند. پیکاسو خود از این دوران چنین سخن میگوید:
«ما هنگامی که کوبیسم را ابداع کردیم، هیچگونه قصدی برای ابداع کوبیسم نداشتیم، صرفاً میخواستیم احساسی را که در وجود ما بود، بیان کنیم... متأسفانه، امروز نقاشان جوان غالباً برنامهای تنظیم میکنند و دنبال آن را میگیرند، و مثل شاگردهای درسخوان به رفع تکلیف میپردازند.»
«ژرژ براک»
او دربارهی درکناشدگی آثارش در دوران کوبیسم معتقد است:
«این که کوبیسم تا مدتها درک نمیشد و حتی امروز بعضی از مردم چیزی در آن نمییابند، مبین هیچ چیز نیست. من نمیتوانم مطالب انگلیسی را بخوانم، یعنی یک کتاب انگلیسی برای من کتابی بدون نوشته و سفید است. اما این به آن معنا نیست که زبان انگلیسی وجود ندارد.»
پیکاسو همچنین باور داشت چسباندن و ربط دادن علومی چون ریاضیات، شیمی، روانکاوی و موسیقی به آثار او تنها راهی برای ساده کردن تفسیر برای مفسر بوده. او همهی این روشهای تحلیلی را ادبیاتِ صرف میداند که در نهایت نتایج بدی به بار آورده و به قول خودش با تئوریها چشم مردم را کور کرده است.
«ویولون و دانههای انگور»، 1912 میلادی ، 61 × 50.8 سانتیمتر، اثر «پابلو پیکاسو»
از آثار دورهی کوبیسم تحلیلی باید به تابلوهای «دوشیزگان آوینیون» و «ویولن و دانههای انگور» اشاره کرد. سرانجام در پایان این دوره، یعنی سال ۱۹۱۵ پیکاسو در تابلوی «مردی با پیپ» که طنزی در خود دارد، حالتی از خونسردی و آرامش را به تصویر میکشد. برخی منتقدان این اثر را که به سبک نقطهچینی ترسیم شده، نوعی بازگشت به امید در آثار او میدانند. پس از این تابلو، پیکاسو از فضای سبک کوبیسم دورتر و بهسوی سوررئالیسم متمایلتر شد. البته پیش از شروع دورهی سوررئال، او به نوعی کوبیسم ترکیبی در آثار خود رسید که استفادهی فراوان از رنگهای متنوع، ترکیب خطوط و ترسیم اشکال ساده از ویژگیهای آن به شمار میرود. او با شبیهسازی و قرار دادن طیفی از مواد خارجی مثل بریدههای کاغذ، بطری و... به تابلوهایش حجمهای دلخواه خود را میبخشید. تابلوی «سه نوازنده» ازجمله آثار این دوره است.
«مردی با پیپ»، 1915 میلادی، 90×130 سانتیمتر، اثر «پابلو پیکاسو»
دورهی سوررئال؛ ترکیبی از رویا و کابوس
این دوره از زندگی هنری پیکاسو با جنبشهای دادائیستی و پوچیِ پس از ناکامیها و آشوبهای جنگ همزمان بود. اگرچه پیکاسو با این جریانها نسبتی نداشت، اما شاعران و نقاشان جنبش دادائیسم آثار او را گرامی میداشتند. در ابتدای این دوران، پیکاسو به سبک و سیاق گذشتهی خود بازگشت که از آن تحت عنوان دورهی نئوکلاسیک یاد میشود. او در نهایت در تابلوی «سه رقصنده» سبکی دیگرگون را به نمایش گذاشت. آندره برتون، بهعنوان پیشگام سوررئالیستها، این تابلو را به جامعهی هنری و ادبی معرفی کرد. او همچنین از اثر پیکاسو برای بیان اصول سوررئالیستی خود کمک گرفت و در بیانیهای نوشت: «هنر باید آشوبنده باشد یا اصلاً وجود نداشته باشد.»
پیکاسو سپس به هنر کولاژ روی آورد. در تابلوهای این دورانِ او ظهور فرمهای هیولایی و خشن بهوضوح به چشم میخورد. «دورامار و گربهاش» و «زن گریان» از این جمله آثارند. دورامار، معشوق پیکاسو، الهامبخش بسیاری از آثار این دوره بود. همچنین پیکاسو با خلق آثاری چون «گرنیکا» که معروفترین و مهمترین شاهکار هنری او به شمار میرود، دِین خود را نسبت به بیعدالتی و کشتارهای جنگ داخلی اسپانیا ادا کرد. تابلوی «گرنیکا» با بهرهگیری از نمادهایی چون گاو، زن گریان، اسب و... در کنار استفاده از طیف رنگهای خاکستری و آبی، بهخوبی وضعیت اسفبار بمباران و کشتار جمعی در دهکدهی گرنیکا را به تصویر کشیده است.
«دورامار و گربهاش»، 1941 میلادی، 128.3 × 95.3 سانتیمتر، اثر «پابلو پیکاسو»
با این همه، برخی سوررئالها معتقدند آثار پیکاسو از اوهام و رؤیا به دور است و با دنیای خارج و مضمون ارتباط ندارد، اما چنانکه گفته شد، از بسیاری از آثار او ازجمله تابلوی «رؤیا» کاملاً میتوان تفسیرهای سوررئالیستی داشت.
البته، چنانکه گفته شد، پیکاسو چندان تفسیر آثارش را برنمیتابید و بهوضوح اعلام کرده است: «دلم میخواست به مرحلهای میرسیدم که دیگر هیچ کس نمیتوانست بگوید نقاشی من چگونه کشیده شده است. لب مطلب را بگویم: برای من تنها ایجاد شور اهمیت دارد.»
پیکاسو و نقاشانِ معاصرش
از نقاشان همدورهی پیکاسو میتوان به دو هنرمند برجسته، آمادئو مودیلیانی و هنری ماتیس اشاره کرد. رابطهی پیکاسو و مودیلیانی به نحوی بود که هر دو کار یکدیگر را تحسین میکردند، اما با هم رقابت و درگیریهایی هم داشتند. همچنین پیکاسو در دورانی که تحت تأثیر هنر بدوی بود، از برخی ویژگیهای آثار ماتیس الهام گرفت و در ترسیم نقابهای آفریقایی از او تأثیر پذیرفت.
پیکاسو و مرگِ رنگ...
سال ۱۹۷۳ پیکاسو در کنار همسرش ژاکلین روک در حال پذیرایی از دوستانش به صرف شام بود که بر اثر حملهی قلبی جان سپرد. باور مرگ نقاشی که به زندگی طرح و رنگ تازهای بخشیده، برای عزیزانش و جامعهی هنری جهان دشوار بود. در سوگ پیکاسو سخنان بسیاری گفته شده، اما شاید این سخن ایران درودی اندوه هنرمندان ایران و جهان در آن سالها را بهتر نمایان کند: «نقاشانی که دنبالهروی هنر نوی نقاشی هستند، تنها پشتیبان خود را از دست دادند.»
کلماتِ رنگیِ پابلو پیکاسو
در این تکنگاری مجالی برای پرداختن به وجوه هنری دیگر پیکاسو بهعنوان شاعر، مجسمهساز، سفالگر و... فراهم نیست. بنابراین شاید بهتر باشد یادداشت را با سخنانی از این نقاش گزیدهگو و حساس نسبت به ثبت و اثبات بیرویهی کلمات به پایان ببریم:
«رفتار من با نقاشی همانگونه است که با چیزهای دیگر دارم؛ پنجره را درست مثل یک پنجرهی واقعی میکشم. و اگر در تابلوی من پنجرهی باز ناجور به نظر برسد، پردهای جلوی آن میکشم و آن را میبندم؛ درست همان کاری که در اتاق خودم میکنم.
در نقاشی همچنانکه در زندگی باید بیواسطه و مستقیم عمل کرد... بهتر است همیشه یک چشم ما به زندگی واقعی باشد.
هنرمند همچون ظرفی است که عواطف را، از هر کجا که بیایند، در خود میگیرد؛ خواه از آسمان باشد و خواه از زمین یا از تکهای کاغذ، از شکلی ناپایدار یا از تار عنکبوت! به همین دلیل نباید میان چیزها فرق گذاشت.
باید آنچه را مطلوب ماست از هر جا باشد، بگیریم، جز از آثار خودمان! من شخصاً از تکرارِ آثارِ خودم متنفرم.
یک تابلو فقط بهواسطهی انسانی که به تماشایش مینشیند، زنده است.
سرانجام یک نقاشی از پیش معلوم نمیشود. در مرحلهی ترسیم همچنانکه فکر تغییر میکند، نقاشی هم دگرگون میشود، و حتی وقتی به اتمام میرسد نیز، بنا بر وضعیت ذهن کسی که به آن نگاه میکند، به تغییر یافتن ادامه میدهد: نقاشی همچون مخلوقی زنده نوعی زندگی را میگذراند و تغییراتی را که زندگی هر روز بر ما تحمیل میکند، به خود میگیرد. و این کاملا طبیعی است.
منابع
- «پیکاسو سخن میگوید»، اثرِ دراشتن
- «زندگی و هنر پیکاسو»، به قلم لوتار بوخهایم
- «تاریخ هنر»، نوشتهی ارنست گامبریچ