پنجشنبه 26 مهر 1403 / خواندن: 12 دقیقه

ریویو: نقد و بررسی رمان «گیاهخوار» اثر هان کانگ

رمان «گیاهخوار» نوشته‌ی «هان کانگ» ایده‌ی اولیه‌ی خوبی دارد. می‌دانم و دیده‌ام که جامعه‌ی در ظاهر پیشرفته‌ی کره‌ی جنوبی چقدر و چطور مردسالار است؛ اگر تحت تأثیر سریال‌های کره‌ای یا کی‌پاپ باشید شاید پذیرش این موضوع برای‌تان سخت باشد، اما حقیقت است و رمان «گیاهخوار» از دل چنین بافت اجتماعی‌ای بیرون آمده است.

2
ریویو: نقد و بررسی رمان «گیاهخوار» اثر هان کانگ

مجله میدان آزادی: درست یک‌هفته‌ی پیش، پس از گمانه‌زنی‌های بسیار که برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل 2024 کیست، آکادمی نوبل اعلام کرد هان کانگ نویسنده‌ی 53 ساله‌ی کره‌ای، برنده‌ی نوبل ادبیات 2024 شده است برای آنچه که آکادمی «نثر شاعرانه‌اش که با آسیب‌های تاریخی مقابله می‌کند و شکنندگی زندگی بشر را آشکار می‌کند» عنوان کرد. به همین مناسبت خانم نرگس فرجاد امین -داستان‌نویس و پژوهشگر ادبیات- نگاهی انداخته‌اند به رمان «گیاهخوار»، مشهورترین اثر این نویسنده‌ی کره‌ای که برنده بوکر بین‌المللی سال 2016 نیز هست. شما را به خواندن این ریویو دعوت می‌کنیم:

زنی جوان در یک جامعه‌ی سنتی مردسالار، یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و به‌خاطر خوابی که دیده تصمیم می‌گیرد دیگر گوشت نخورد؛ نه‌تنها گوشت که کلاً حیوانی نخورد. او تصمیم می‌گیرد گیاهخوار شود و به‌خاطر این تصمیم از پدرش کتک می‌خورد و از طرف شوهرش طرد می‌شود. این می‌تواند طرح یک رمان خوب با محوریت مسائل زنان باشد.

اگر وسوسه شدید که این طرح را به رمان تبدیل کنید باید بدانید که قبلاً کسی این کار را کرده، چون این خلاصه‌ای فشرده از طرح یک رمان کُره‌ای به نام «گیاهخوار» اثر خانم «هان کانگ» است. جذاب به نظر می‌رسد، مگر نه؟

اما اگر بدانید که این زن بعد از ترک خوراک حیوانی تصمیم می‌گیرد کلاً هیچ خوراکی نخورد و جلوی نور آفتاب بایستد و فتوسنتز کند و در نهایت تبدیل شود به یک درخت، احتمالاً با خودتان فکر می‌کنید عنوان «گیاهخوار» مناسب این رمان نیست. شاید به‌خاطر همین است که خانم نیلوفر رحمانیان، مترجم اثر تصمیم گرفته عنوان دیگری برای ترجمه‌ی فارسی انتخاب کند: «زنی که درخت شد». این می‌تواند یک رمان استعاری باشد.

حالا اگر بدانید تمام جنگولک‌بازی‌های زن داستان به‌خاطر این بوده که در کودکی از پدر سلطه‌گرش کتک می‌خورده، چه فکر می‌کنید؟ درست است، این می‌تواند یک رمان روانشناسانه باشد.

راستی اگر بدانید این رمان سه راوی دارد که هیچ کدام‌شان زن گیاهخوار داستان ما نیستند و هر کدام از زاویه‌ی دید خودشان ماجرای او را روایت می‌کنند، غیر از اینکه فکر کنید نویسنده به‌دنبال نوشتن یک رمان چندصدایی بوده چه چیز دیگری به ذهن‌تان می‌رسد؟ بله، درست است، این می‌تواند یک رمان مدرن باشد. 

حالا اجازه بدهید حقیقتی را برای‌تان فاش کنم، «گیاهخوار» هیچ‌ کدام این‌ها نیست! و این تنها وجه تراژیک ماجرا نیست. 

رمان «گیاهخوار» ایده‌ی اولیه‌ی خوبی دارد. می‌دانم و دیده‌ام که جامعه‌ی در ظاهر پیشرفته‌ی کره‌ی جنوبی چقدر و چطور مردسالار است؛ اگر تحت تأثیر سریال‌های کره‌ای یا کی‌پاپ باشید شاید پذیرش این موضوع برای‌تان سخت باشد، اما حقیقت است. اساساً جامعه‌ی کره در همه‌ی ابعاد سلسله‌مراتبی است؛ بزرگ‌تر به کوچک‌تر، رئیس به مرئوس و مرد به زن نوعی برتری ماهوی دارند. بنابراین اگر شما در کره یک کارمند باشید که سوار ماشین رئیس‌تان شده‌اید تا با هم سر یک قرار کاری بروید و رئیس‌تان به‌علت مستی با سرعت صد و بیست کیلومتر در ساعت به‌سمت دیواری بتنی برود، حق اعتراض ندارید. فارغ از طنز و اغراق، سلسله مراتب در کره بسیار مهم است. این شرایط در عین حال که محاسنی دارد، می‌تواند آزاردهنده و محدودکننده هم باشد. رمان «گیاهخوار» از دل چنین بافت اجتماعی‌ای بیرون آمده است. 

داستان سه راوی دارد و سه فصل؛ فصل اول با عنوان «گیاهخوار» یک راوی اول‌شخص دارد که شوهر «یئونگ های» (yeong-hye) است؛ همان زنی که گیاهخوار می‌شود. نکته‌ی قابل توجه در این فصل این است که مرد راوی درباره‌ی همسرش برای من و شما حرف می‌زند ولی یک بار هم اسم او را نمی‌برد؛ فقط می‌گوید زنم این‌طور، زنم آن‌طور. این می‌تواند نشانه‌ای از نفی هویت «یئونگ های» باشد. نکته‌ی بعدی این است که تمام حرف‌های این شوهر حول مسائل تنانه می‌گردد و همه چیز را به رابطه‌ی جسمی ربط می‌دهد. 

راوی فصل دوم شوهرخواهر «یئونگ های» است؛ انتخاب عجیبی است، می‌دانم و عنوانش «لکه‌ی مغولی» است که اشاره به یک ماه‌گرفتگی روی بدن «یئونگ های» دارد. این فصل با راوی سوم‌شخصش باز هم ما را در حیطه‌ی مسائلی نگه می‌دارد که به اسافل اعضا مربوط می‌شوند. مثلا «یئونگ های» که قبلا با شوهرش به بهانه اینکه بوی گشت می‌دهد قطع ارتباط کرده، حالا با یک گوشت‌خوار دیگر ارتباط می‌گیرد! و این بی‌منطقی مخاطب را سرگردان می‌کند.

«درختان مشتعل» عنوان سومین فصل رمان است و بالاخره یک راوی زن را برای ما رو می‌کند: خواهر «یئونگ های». این راوی سوم‌شخص تنها کسی است که «یئونگ های» را درک می‌کند و می‌داند خواهرش که حالا در بیمارستان روانی بستری است و هیچ چیزی نمی‌خورد و عملاً دارد به یک گیاه تبدیل می‌شود، از کودکی به‌خاطر آزارهای پدر الکلی‌شان دنبال راهی می‌گشته برای فرار از انسان بودن خودش. و این‌طور است که شئ‌شدگی «یئونگ های» توجیه می‌شود. البته «این های»، خواهر «یئونگ های» هم مثل او یک قربانی است. در آخر داستان «این های» خطاب به خواهر تغییر ماهیت‌داده‌اش می‌گوید: «شاید اینا همه‌ش یه جور خوابه.» بله، فقط از یک داستان‌نویس شرقی برمی‌آید که داستانش را با خواب شروع و با خواب هم تمام کند.

من تلاش کردم داستان را به جذاب‌ترین شکل ممکن باز روایت کنم و بگویم به‌خاطر نگاه آسیب‌شناسانه‌اش این ظرفیت را داشته که داستان خوبی باشد، اما در عمل جز غرغرهای یک ذهن تاریک‌بین چیز دیگری ارائه نمی‌کند. داستان جهت ندارد، نقطه‌ی تمرکز ندارد، جذابیت روایی ندارد، در مواردی منطق درست و درمان هم ندارد و ما به‌عنوان مخاطب نمی‌فهمیم چرا یئونگ های که بعد از گیاهخوار شدن از برقراری رابطه با شوهرش سرباز می‌زند به این بهانه که شوهرش بوی گوشت می‌دهد و او از این بو بیزار است، چطور بدون چک و چانه با شوهرخواهرش که گوشتخوار (!) هم هست رابطه برقرار می‌کند. تنها توجیه ممکن از نشانه‌های موجود در متن حاصل می‌شود: رابطه‌ی آزادی که ایدئال برخی گرایش‌های رادیکال فمنیستی است.

و اصلاً تمام این‌ها یعنی چه؟ داستان ما را از جایی به جای دیگر نمی‌برد، درجا می‌زند و دور خودش می‌گردد و این آزاردهنده است.

وجه تراژیک دیگر ماجرا این است که همین چند روز قبل خانم «هان کانگ» به‌عنوان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات معرفی شد. نوبل ادبیات به مجموعه‌ی آثار یک نویسنده تعلق می‌گیرد؛ جایزه‌ای به پاس دستاوردهای درخشان ادبی یک عمر نویسنده. نمی‌دانم تعریف دستاوردهای ادبی فرق کرده یا پای چیز دیگری در میان است، چون نمی‌توانم بپذیرم جایزه‌ای که روزی به ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی اعطا شده، امروز در دستان خانم «هان کانگ» باشد. تلاش کردم دو اثر دیگر ترجمه‌شده‌ی این نویسنده («اعمال انسانی» و «کتاب سپید») را هم بخوانم. نتوانستم، چون همان حداقلی را که «گیاهخوار» داشت، در این دو کتاب نیافتم. حالا کدام دستاورد درخشان ادبی است که باعث شده نوبل ادبیات تقدیم «هان کانگ» شود، نمی‌دانم! غیر از اینکه نیمی از رمان گیاهخوار -به‌عنوان شاخص‌ترین اثر این نویسنده- هرزه‌نگاری است و نیم دیگریش رمزگان‌های فمنیستی. 

جایی می‌خواندم که خانم کانگ در گفت‌وگویی تلفنی با آکادمی نوبل گفته که این افتخار ادبی را به مختصرترین شکل ممکن جشن می‌گیرد: 
«بعد از این تماس تلفنی، امشب همراه پسرم چای خواهم خورد و آن را آرام و بی‌سروصدا جشن خواهم گرفت.»

عجالتاً آنچه به ذهن من هم می‌رسد همین است؛ فنجانی چای بنوشم، نفسی عمیق بکشم و سعی کنم با واقعیت‌های جهانی که دیگر هیچ کدام از آکادمی‌ها و انجمن‌ها و جشنواره‌های ادبی و هنری‌اش دغدغه‌ی زیباشناسانه ندارند کنار بیایم.
 




تصاویر پیوست

ماری
28 مهر 1403

جالبه که با وجود اینکه نوبل روی این کتاب تاکید داره ولی خیلی نقد مثبتی تو کتابخوان‌های فارسی زبان از این کتاب ندیدم. ولی خب ریشه یابی تروما داره که نوبل بازم روش تاکید کرده

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
داستان جهت ندارد، نقطه‌ی تمرکز ندارد، جذابیت روایی ندارد، در مواردی منطق درست و درمان هم ندارد. داستان ما را از جایی به جای دیگر نمی‌برد، درجا می‌زند و دور خودش می‌گردد و این آزاردهنده است.

نمی‌دانم تعریف دستاوردهای ادبی فرق کرده یا پای چیز دیگری در میان است، چون نمی‌توانم بپذیرم جایزه‌ای که روزی به ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی اعطا شده، امروز در دستان خانم هان کانگ باشد. تلاش کردم دو اثر دیگر ترجمه‌شده‌ی این نویسنده («اعمال انسانی» و «کتاب سپید») را هم بخوانم. نتوانستم، چون همان حداقلی را که «گیاهخوار» داشت، در این دو کتاب نیافتم.

مطالب مرتبط