دوشنبه 18 فروردین 1404 / خواندن: 18 دقیقه
پرونده هزار و یک سریال | صفحه پنجاهم

ریویو: نقد و بررسی مینی سریال «نوجوانی» ساخته «فیلیپ بارانتینی»

اگر خوره‌ی دیدن فیلم و سریال باشید بدون شک این روزها اسم یک مینی‌سریال را بسیار شنیده‌اید: «Adolescence» یا «نوجوانی»! یک مینی‌سریال چهار قسمتی محصول نتفلیکس و ساخته‌ی کشور انگلیس که در مدت کوتاه انتشارش رکورد فروش 96 میلیون دلاری را شکست. سریالی با درون‌مایه‌ی روانشناختی که قرار است به ما نشان دهد زیر پوست دنیای نوجوانی چه خبر است.

4
ریویو: نقد و بررسی مینی سریال «نوجوانی» ساخته «فیلیپ بارانتینی»

مجله میدان آزادی: مینی‌سریال «نوجوانی» (Adolescence) سریال محبوبی است که در ژانر درام جنایی توسط کشور انگلستان ساخته شده است. در پنجاهمین صفحه از پرونده «هزار و یک سریال» ریویوی نقد، تحلیل و بررسی این سریال را به قلم زهرا محمدی خواهید خواند: 
 

اگر خوره‌ی دیدن فیلم و سریال باشید بدون شک این روزها اسم یک مینی‌سریال را بسیار شنیده‌اید: «Adolescence» یا «نوجوانی»! 

یک مینی‌سریال چهار قسمتی محصول نتفلیکس و ساخته‌ی کشور انگلیس که در مدت کوتاه انتشارش رکورد فروش 96 میلیون دلاری را شکست. سریالی با درون‌مایه‌ی روانشناختی که قرار است به ما نشان دهد زیر پوست دنیای نوجوانی چه خبر است. 
 


پوستر مینی‌سریال «نوجوانی»، ساخته‌ی «فیلیپ بارانتینی»

داستان سریال نوجوانی

داستان درباره‌ی «جیمی میلر» است. نوجوان 13 ساله‌ای که متهم به قتل همکلاسی‌اش، کیتی است. در صحنه‌های اول سریال می‌بینیم که پلیس در ساعت 6 صبح وارد خانه‌ی میلرها شده و پسر خانواده، جیمی را به اتهام قتل دستگیر می‌کند. پسر نوجوانی که ما در دقیقه‌های اول سریال می‌بینم، آنقدر ترسیده که با دیدن پلیس‌ها در آن وقت صبح شلوارش را خیس می‌کند؛ پس چطور می‌تواند چنین نوجوانی شب قبل کسی را کشته باشد؟ 


سازندگان سریال نوجوانی

«فیلیپ بارانتینی» کارگردان، «جک تورن» و «استیون گراهام» هم نویسندگان مینی‌سریال نوجوانی هستند. 


نقد سریال نوجوانی

نویسندگان مینی‌سریال «نوجوانی» در همان اپیزود و دقیقه‌های اول، آب پاکی را روی دستمان می‌ریزند و بدون فوت وقت صریحاً اعلام می‌کنند که قاتل، جیمی است. اینکه چه کسی قاتل است در این سریال اهمیت چندانی ندارد چراکه موضوعات مهم‌تری در پسِ ذهن نویسندگان سریال بوده که دلشان می‌خواسته به آن بپردازند. اینکه یک نوجوان 13 ساله‌ی درس‌خوان و آرام با چهره‌ای مهربان، در بستر زندگی چه اتفاق‌هایی را پشت سر می‌گذارد که مجبورش می‌کند با آن حجم از خشونت، همکلاسی‌اش را با هفت ضربه‌ی چاقو به قتل برساند؟ پیداکردن جواب این سؤال همان موضوعی است که این روزها والدین را بعد از دیدن این مینی‌سریال هیجان‌زده کرده و باعث ترس و ناراحتی‌شان شده است.

 عوامل سریال در چهار پرده به این موضوع می‌پردازند؛ در قسمت اول سراغ اصل موضوع که کشته‌شدن نوجوانی توسط همکلاسی‌اش است می‌روند. اتفاقی که این روزها در خیلی از کشورها رو به افزایش است و باعث نگرانی والدین و دولت‌ها شده است؛ در قسمت دوم عملکرد نهاد مدرسه را به‌عنوان جایی که نوجوان بیشترین وقتش را آنجا می‌گذراند بررسی می‌کنند؛ در قسمت سوم از نگاه روانشناسانه به موضوع نوجوانی و پشت‌پرده‌هایش می‌پردازند و در پرده‌ی آخر سهم و مسئولیت خانواده را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند. 


مینی‌سریال «نوجوانی»، ساخته‌ی «فیلیپ بارانتینی»


خود دوست‌داشتنی من

من معلم کتابخوانی‌ام. از قضا تجربه‌ی معلمی‌ام برای پسرها بیشتر از دخترها بوده است. پارسال بعد از خواندن کتابی از پسرهای ششمی پرسیدم: «از چیه خودتون خوشتون نمیاد؟» در کمالِ‌ تعجب همه‌ی پسرهایم عضوی داشتند که دوستش نداشتند؛ یکی قدش را دوست نداشت؛ یکی مدل پاهایش را؛ یکی فرم بینی‌اش را؛ یکی جوش‌های صورتش را. همه هم به دنبال ژل و بوتاکس و فیلر و خوردن قرص‌هایی برای چاقی و لاغری و حتی عمل‌های جراحی برای بلندقد شدن و از این‌جور اقدام‌ها بودند که دوست‌داشتنی و خواستنی شوند.

 «پذیرفته‌شدن در جمع» یکی از دغدغه‌های این روزهای نوجوانان است. شاید برای همین نوجوان‌ها اولین قدمی که برای پذیرفته‌شدن برمی‌دارند، تغییر ظاهر خودشان است. 

 در اپیزود دوم «فیلیپ بارانتینی»، کارگردان این سریال تحسین‌شده، لنز دوربین خود را سمت مدرسه‌ی جیمی می‌برد و به این مسئله می‌پردازد که آیا جیمی در بین دوست و همکلاسی‌هایش محبوب و دوست داشتنی بوده است؟ 

کارآگاه باسکومب که مسئول رسیدگی به این پرونده است متوجه می‌شود جیمی مدت‌هاست از سمت کیتی دچار خشونت کلامی بوده است. کیتی در اینستاگرام موجی را علیه جیمی راه انداخته و به او برچسب اینسل زده‌ است. مدام با فرستادن ایموجی‌هایی به او یادآوری می‌کند که خواستنی و قابل پذیرش دخترهای همکلاسی‌اش نیست؛ اصلاً برای همین است که دخترها سمتش نمی‌روند. همین برچسب‌ها و قلدری‌ها باعث خشم عمیق جیمی نسبت به زن‌ها شده است. در اپیزود سوم سکانس درخشانی وجود دارد که عمق روح آسیب‌دیده‌ی جیمی را می‌بینیم. جایی‌که جیمیِ 13ساله از‌ روانشناسش که زنی حدوداً سی ‌و اندی ‌ساله است می‌پرسد: از نظر تو من دوست‌داشتنی‌ام؟ و وقتی سکوت روانشناس، آن هم بابت اخلاق حرفه‌ای در این مواقع را می‌بیند انگار تمام آن رنج‌هایی را که کیتی و دوستانش به او روا داشته‌اند در او زنده می‌کند، دچار خشم شدیدی می‌شود و قصد حمله به روانشناسش را دارد. 

 دغدغه‌ی مهم و پرچالش نوجوان‌های امروزی دیده‌شدن و پذیرفته‌شدن از سمت دیگران است. یکی از دیالوگ‌های طلایی سریال، آنجاست که همکار کارآگاه باسکومب رو به او می‌گوید: «بچه‌ها فقط نیاز دارن یه چیزی داشته باشن که باعث بشه حس خوبی به خودشون پیدا کنن!»

اما نکته‌ی حائز اهمیت اینجاست که ما به عنوان بزرگسال چقدر به بچه‌هایمان این حس را می‌دهیم یا با اعمال و رفتارهایمان حس دوست‌داشتنی‌بودن را ازشان می‌گیریم؟!


نوجوانی در سرزمین عجایب

نکته‌ی جالب اپیزود دوم این است که کارآگاه باسکومب با همه‌ی هوش و توانمندی‌ا‌ش متوجه قلدری و خشونت کلامی کیتی علیه جیمی نمی‌شود؛ چراکه از دنیای نوجوانی و قوانین نوجوانان که در اینستاگرام برای خودشان وضع کرده‌اند کاملاً بی‌خبر است و اینجاست که آدام، پسر نوجوان کارآگاه که اتفاقاً هم‌مدرسه‌ای جیمی است به کمک پدر می‌آید و از آسیب‌هایی که نوجوانان ناخواسته در این فضا به هم وارد می‌کنند پرده برمی‌دارد.   

سؤالی که اینجا برای مخاطبی که دغدغه‌ی انسانی دارد پیش می‌آید این است که چقدر نوجوان و دنیایش و آسیب‌هایش را می‌شناسیم؟ آیا همین که بچه‌های ما مثل جیمی حواسشان به درس و مشقشان باشد و نمره‌ی الف بگیرند و اوقات فراغتشان در اتاق شخصی و پشت سیستم‌های‌شان باشند کافی است و آسیبی متوجه آن‌ها نیست؟ 

این سؤالی است که پدر و مادر جیمی در پرده‌ی آخر تمام تلاششان را می‌کنند که برای آن پاسخی پیدا کنند. در قسمت چهارم با نمایی که از خانواده‌ی جیمی می‌بینیم، متوجه می‌شویم جیمی در خانواده‌ای آرام با پدر و مادری که عشق‌ورزی را بلدند بزرگ شده است. از همان سکانس‌های اول سریال متوجه می‌شویم اتفاقاً جیمی  رابطه‌ی عمیقی با پدرش دارد. هر جا جیمی تحت فشار است پدرش را صدا می زند؛ اما پسری که در محیط آرام خانوادگی بزرگ شده است چطور می‌تواند قاتل باشد؟

استیون گراهام، یکی از نویسندگان سریال و کسی که نقش «ادی میلر»، پدر جیمی را بازی می‌کند در دیالوگی با مادر جیمی به وضوح به نکته‌ای اشاره می‌کند که شاید جواب سؤالمان باشد. جایی‌که ادی به همسرش می‌گوید: 

«وقتی جیمی را به خاطر بازی ضعیفش دروازه‌بان قرار دادند؛ وقتی همه‌ی باباها مسخره‌اش می‌کردند؛ وقتی نگاه جیمی به پدرش بود تا شاید او تأییدش کند اما او نگاهش را از پسرش دریغ کرد؛ جایی‌که جیمی که پسرکوچولویی بیش نبود آنجا هم مورد پذیرش عزیزترین کسش نبوده و انگار پس زده شد».

و در دیالوگی دیگر مادر جیمی از کوتاهی‌‌اش نسبت به جیمی می‌گوید. آنجایی که جیمی بعد از مدرسه به اتاقش می‌رفت و تا دیروقت مطالعه می‌کرد و بعد وقتش را در فضای اینستاگرام می‌گذارند؛ جایی‌که بیشترین زخم‌ها نصیب روح و روان جیمی شده است اما پدر و مادرش متوجه این آسیب‌ها نشده‌اند!
 


«اوون کوپر»، در مینی‌سریال «نوجوانی»


سلام زودهنگام به دنیای زشت بزرگسالی

بعد از آن گپ‌وگفت با پسرهای ششمی از ذهنم گذشت این پسرهای نحیف دوازده ساله چقدر سریع پا به دنیای بزرگسالی و دغدغه‌هایش گذاشته‌اند. زمانی که باید کودکی کنند و در شادی و نشاط کودکانه غرق باشند ذهن خود را درگیر چه مسائلی با فشارهای بیشتر از توانشان کرده‌اند. 

یکی از موضوعاتی که در این مینی‌سریال به آن پرداخته می‌شود همین ورود زودهنگام نوجوان‌ها به دنیای بزرگسالی و پیداکردن دغدغه‌های آنان است. کیتی و جیمی فقط 13سیزده سال دارند. اما کیتی به او برچسب اینسلی می‌زند. اینسل کسی است که جنس مخالف به او تمایل ندارد و به اجبار مجردی و تنهایی را انتخاب می‌کند. 

در سکانسی وقتی آدام، رمز و راز ادبیات اینستاگرامی را برای پدرش فاش می‌کند و  ابراز می‌کند کیتی با  زدن برچسب اینسلی به جیمی آسیب شدیدی به او زده است کارآگاه با تعجب و خشم می‌گوید: «مگه سیزده‌سالگی هم مجردیِ خواسته و ناخواسته داره؟!» 

و اینجاست که سیلی محکمی به مخاطب وارد می‌شود که با سهل‌انگاری‌مان چه ظلمی به این نوجوان‌ها کرده‌ایم! آن هم با ورود بچه‌ها به فضای مجازی و استفاده از خوراک‌هایی که بلاگرهای با رفتارهای سمی‌شان به آن‌ها می‌دهند. 


موسیقی سریال نوجوانی

سریال دو آهنگ فوق‌العاده دارد که نوجوان‌های سریال آن را با هم همخوانی می‌کنند؛ یکی در پایان قسمت دوم خوانده می‌شود و دومی در پایان قسمت چهارم. در این دو آهنگ، گویا نوجوانان بیانیه‌ای از حق و حقوقشان را برای بزرگترها می‌خوانند. یکی از این حق و حقوقی که نوجوان‌ها به آن اشاره می‌کنند در ترانه‌ای آمده که در انتهای قسمت چهارم خوانده می‌شود و آن بچگی‌کردن به وقت کودکی و سهمشان از دنیای کودکی است.

متن ترجمه این ترانه به این شکل است:

دنیا با ردپاهای ما پوشیده شده
زخم‌هایی که با رنگ می‌پوشونیم
نگاهشون کن که دروغ‌های تلخ موعظه می‌کنن
من ترجیح می‌دم دنیا را از چشم یه بچه ببینم
از چشم یه بچه
روزهای تاریک میان و می‌رن 
زمان‌هایی که نیاز داری لبخندشون رو ببینی
دست‌های مادر گرم و ملایمه
من ترجیح می‌دم این دنیا رو از پوست یه بچه حس کنم
وقتی یه آدم پوستت رو نوازش می‌کنه
اون موقع است که راهشون می‌دی داخل
من ترجیح می‌دم با روح بچگانه زنده باشم!
 


عوامل مینی‌سریال «نوجوانی»، به کارگردانی «فیلیپ بارانتینی»


چقدر ما شکننده‌ایم... How fragile we are

وزنه‌ی این سریال روی دوش بازی‌های بازیگران نوجوانش و دیالوگ‌های‌شان است. بازی «اوون کوپر» در نقش جیمی که بی‌نظیر است و جای حرف نمی‌گذارد. اوون با آن میمیک چهره و آن بازی‌های درخشان در قسمت سوم و روبه‌روی روانشناسش، توانست نقش یک نوجوان معصوم و آسیب‌دیده‌ی پر از خشم و نفرت را به‌خوبی بازی کند و لایه‌های پنهانی از شخصیت آسیب‌‌دیده‌ی خود را به شکل معرکه‌ای به نمایش بگذارد.

دقیقا ماجرا این است که ما به‌عنوان بزرگسال وظیفه داریم به دنیای نوجوانی پا بگذاریم و از آن‌ها محافظت کنیم؛ اما بین دنیای بزرگسال و نوجوان امروزی آنقدر فاصله افتاده و آن‌قدر از هم دور شده‌اند که خود نوجوان‌ها دست بزرگسالان را می‌گیرند و برای شناخت بهترشان، آن‌ها را وارد حریمشان می‌کنند؛ جایی که کید، دوست صمیمی کیتی به کارآگاه هشدار می‌دهد که آیا از حال‌واحوال پسرش، آدام، خبر دارد؟ چراکه آدام هم در مدرسه دچار قلدری همکلاسی‌هایش است. و آدام برای فرار از این زورگویی‌ها ترجیحش این است بهانه‌هایی بیاورد و مدرسه نرود؛ جایی که آدام، وقتی می‌بیند پدرش، جناب کارآگاه برای پیداکردن اطلاعات در مدرسه خیلی ناشیانه عمل می‌کند، اوست که پدرش را وارد دنیای اسرارآمیز نوجوانی می‌کند! 

گل صحبت نوجوانان با بزرگسالان، در ترانه‌ای آمده است که در پایان قسمت دوم با هم می‌خوانند با آن بیت معرکه که به بزرگترها هشدار می‌دهند:

.Lest we forget how fragile we are
مبادا فراموش کنیم که چقدر شکننده هستیم!


حرف آخر

مینی‌سریال  نوجوانی از آن سریال‌هایی است که تا مدت‌ها ذهن مخاطب را درگیر روایت و قصه‌اش می‌کند. قصه‌ی جیمی آن‌قدر غم دارد که بعید است آن چهره‌ی معصومانه را تا مدت‌ها فراموش کنی! در تمام چهار قسمت سریال، هر دیالوگ و سکانسی می‌تواند به مخاطب شوک وارد کند و آن را در دنیای پر پیچ‌وخم و تاریک و ترسناک نوجوانی فروببرد؛ و مخاطب را با این فکر تنها بگذارد که چند جیمی در اطرافش وجود دارد ولی از حال و احوال و رنج‌ها و زخم‌هایش بی‌خبر است؟ اما در پایان به هر کسی که نوجوانی در اطرافش دارد و با نوجوان‌ها سروکار دارد پیشنهاد می‌شود این سریال را ببیند. 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
وزنه‌ی این سریال روی دوش بازی‌های بازیگران نوجوانش و دیالوگ‌های‌شان است. بازی «اوون کوپر» در نقش جیمی که بی‌نظیر است و جای حرف نمی‌گذارد. اوون با آن میمیک چهره و آن بازی‌های درخشان در قسمت سوم و روبه‌روی روانشناسش، توانست نقش یک نوجوان معصوم و آسیب‌دیده‌ی پر از خشم و نفرت را به‌خوبی بازی کند و لایه‌های پنهانی از شخصیت آسیب‌‌دیده‌ی خود را به شکل معرکه‌ای به نمایش بگذارد.

دنیا با ردپاهای ما پوشیده شده
زخم‌هایی که با رنگ می‌پوشونیم
نگاهشون کن که دروغ‌های تلخ موعظه می‌کنن
من ترجیح می‌دم دنیا را از چشم یه بچه ببینم

مطالب مرتبط