مجله میدان آزادی: «اف وان» به کارگردانی «جوزف کوشینسکی» فیلمی در ژانر درام ورزشی است. اف وان در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۵ در تالار موسیقی «رادیو سیتی» نیویورک برای اولین بار به نمایش درآمد و در ۲۷ ژوئن توسط «برادران وارنرپیکچرز» در ایالات متحده منتشر شد. در ادامه ریویوی نقد و بررسی محمدرضا جویباری را دربارهی این فیلم میخوانید:
فیلم اف وان؛ هالیوود پشت فرمان فرمول یک
آیا میتوان هیجان صدها کیلومتر سرعت در ساعت و فشار روانی یک رانندهی مسابقه را به تصویر کشید؟ فیلم «اف وان» میخواهد پاسخی به این پرسش بدهد؛ اما سؤال اصلی این است که تا چه حد موفق بوده؟ سینما بارها سراغ ورزش رفته؛ از فوتبال و بوکس گرفته تا بسکتبال. اما فرمول یک همیشه دشوارترین سوژه برای فیلمسازان بوده است؛ ورزشی که بیش از آنکه جسمی باشد، ذهنی و استراتژیمحور است. فیلم «اف وان» میخواهد این چالش را به جان بخرد.

پوستر فیلم «فرمول یک» با تصویر «برد پیت»
مشخصات فیلم اف وان
فیلم «اف وان» (f1) به کارگردانی «جوزف کوشینسکی» محصول سال ۲۰۲۵ است و در ژانر درام ورزشی قرار میگیرد. در این فیلم «برد پیت»، «دامسون ایدریس»، «خاویر باردم»، «کری کاندون» و «توبیاس منزیس» نقشآفرینی کردهاند و موسیقی متن آن با آهنگسازی «هانس زیمر» ساخته شده است. تهیهکنندگان فیلم «جری بروکهایمر»، «جوزف کوشینسکی»، «برد پیت» و «لوئیس همیلتون» (اسطوره و قهرمان هفت دورهی فرمول یک) هستند. تصویربرداری را «کلادیو میراندا» و تدوین را «استیفن میریونه» بر عهده داشتهاند. فیلم را «اپل استودیوز»، «پلن بی» و «جری بروکهایمر فیلمز» تهیه کردهاند و با همکاری «وارنر برادرز» و «اپل تیویپلاس» منتشر شده است. جوزف کوشینسکی که پیشتر با فیلمهای مطرحی همچون Top Gun: Maverick و Tron: Legacy شناخته میشد، این بار تلاش کرده است هیجان فرمول یک را با سینما ترکیب کند.
داستان فیلم f1
داستان فیلم دربارهی «سانی هیز» (برد پیت)، رانندهی سالهای دور فرمول یک است که پس از یک سانحهی جدی از دنیای مسابقات کنار رفته، اما با دعوت دوست قدیمیاش «روبن سرونتس» (خاویر باردم) تصمیم میگیرد دوباره به پیست بازگردد و تیم شکستخوردهی APXGP را نجات دهد. در این مسیر، او رابطهای رقابتی و در عین حال مربیانه با رانندهی جوانی به نام «جاشوا پیرس» پیدا میکند.

نمایی از فیلم «اف وان» با حضور «برد پیت» و «خاویر باردم»
فیلم اف وان، یک تجربهی قابل قبول
بهعنوان کسی که سالهاست بهصورت جدی فرمول یک را دنبال میکنم، همیشه منتظر اثری بودم که ارزش تماشا داشته باشد و بتوان بعد از دیدنش با خیال راحت گفت «سر فیلم به تنش میارزید». این انتظار سالها طول کشید و در نهایت، فیلم جوزف کوشینسکی توانست تا حد زیادی این خلأ را پر کند. پیش از این آثاری مثل Rush یا سریال Senna ساخته شده بودند، اما هیچ کدام در نهایت رضایتی ماندگار در دل تماشاگر بر جای نگذاشتند؛ یا بیش از حد مستندگونه و محدود بودند، یا نتوانستند آن هیجان خالص مسابقه را به تصویر بکشند. در حالیکه Ford v Ferrari نمونهای درخشان بود که استاندارد بالایی برای سینمای اتومبیلرانی تعریف کرد، حالا فیلم f1 کوشینسکی حداقل توانسته در همان مسیر گام بردارد و مخاطب علاقهمند به این ورزش را راضی کند.
بازی و کارگردانی مطلوب
فیلم f1 بیش از هر چیز مدیون کارگردانی جوزف کوشینسکی است. او با شناخت دقیقی که از ریتم، تصویر و فضا دارد، اثری ساخته که حتی با فیلمنامهای نسبتاً معمولی هم میتواند مخاطب را نگه دارد و در لحظاتی به وجد بیاورد. نقطه اتکای فیلم نه در داستانی پیچیده، بلکه در اجرا و میزانسنهایی است که حس مسابقه و رقابت را بهطور زنده به تماشاگر منتقل میکنند.
برد پیت نیز در این میان نقش تعیینکنندهای دارد. شاید بعد از Inglourious Basterds برای نخستین بار است که او را در فرمی درست میبینیم؛ حضوری پررنگ، کاریزماتیک و در عین حال انسانی که شخصیتش از کلیشه فاصله گرفته و به شخصیتی باورپذیر بدل شده است. پیت با نگاهها و رفتارهایی حسابشده، توانسته تضاد میان یک قهرمان فراموششده و مردی را که هنوز عطش رقابت دارد بهخوبی دربیاورد.

«جوزف کوشینسکی» در صحنه فیلمبرداری فیلم «فرمول یک»
از سوی دیگر، قاببندیها و انتخاب زاویههای دوربین بهشکلی هوشمندانه طراحی شدهاند؛ نماهای بسته از چهرهی رانندگان، حرکتهای لرزان دوربین در پیچها و ثبت لحظههای سرعت در پیست، همگی بهخوبی حال و هوای هیجان مسابقه را بازتاب میدهند.
لوییس همیلتون و هانس زیمر؛ تضمین اصالت و هیجان
یکی از نقاط درخشان فیلم F1 حضور «لوییس همیلتون»، اسطورهی فرمول یک جهان و پرافتخارترین رانندهی تاریخ، در قامت تهیهکننده و مشاور است. حضور او عنصری حیاتی در شکلگیری اصالت فیلم بوده. همیلتون با تجربهای که از سالها حضور در بالاترین سطح رقابتهای فرمول یک دارد، توانسته روح واقعی این ورزش را به فیلمنامه و اجرای فیلم، تزریق کند؛ از دیالوگها و روابط بین رانندگان گرفته تا جزئیات فضای گاراژها و لحظههای تنش در پیست، همه جا رد پای مشورتهای او دیده میشود. همین حضور است که فیلم را از سطح یک محصول صرفاً سرگرمکننده به تجربهای نزدیک به واقعیت ارتقا داده است.

«لوییس همیلیتون» اسطوره و قهرمان هفت دوره مسابقات فرمول یک
در کنار این حضور ارزشمند، همکاری هانس زیمر در ساخت موسیقی متن فیلم، ستون دیگری است که اثر را استوار نگه داشته. زیمر با مهارت همیشگیاش توانسته موسیقیای خلق کند که هم هیجان نفسگیر مسابقه را به اوج برساند، هم لحظات درونی و احساسی شخصیتها را پررنگتر کند. موسیقی او در واقع مثل پیچ و مهرهای محکم عمل کرده که نقاط شل فیلم را چفت و بست داده و مانع فروپاشی روایت در بخشهای ضعیفتر شده است.
کلیشهی رایج هالیوود؛ یک نجاتگر آمریکایی
فرمول یک اساساً زادهی بریتانیاست و ورزشی است که در دل اروپا، بهویژه در انگلیس و ایتالیا، جان گرفته و رشد کرده است. آمریکا در تاریخ این رقابتها نقش پررنگی نداشته و حضورش بیشتر جنبهی حاشیهای داشته است. همین کافی است که بدانیم چهل و هفت سال از آخرین باری که یک رانندهی آمریکایی توانست قهرمان فرمول یک شود گذشته است؛ نشانهای روشن از اینکه این ورزش اساساً میدان تخصص اروپاییها بوده و هنوز هم هست. امروز هرچند یک تیم آمریکایی در رقابتهای فرمول یک حضور دارد، اما همان تیم هم برای موتور و گیربکس به فراری ایتالیایی وابسته است.
با این حال، فیلم f1 همه چیز را وارونه به تصویر میکشد. قهرمان قصه یک مرد آمریکایی است؛ رانندهای بازنشسته که بهشکل یک ناجی از راه میرسد، تیمی ازهمپاشیده را جمع و جور میکند و با نمادهای آشنای یک قهرمان آمریکایی همه چیز را سر و سامان میدهد. این دقیقاً همان کلیشهی رایج هالیوود است؛ روایتی که حتی وقتی سراغ ورزشی با ریشههای اروپایی میرود، باز هم در مرکز آن یک نجاتگر آمریکایی قرار میدهد و همه چیز را بر محور او بازتعریف میکند. این نوع پرداخت بیش از آنکه بازتابدهندهی واقعیت فرمول یک باشد، انعکاس نگاه خاص سینمای هالیوود به قهرمانسازی و نجاتبخشی است.
اغراقهای فیلمنامهای
اگرچه فیلم f1 تماشاگر را به دنیای پرهیجان فرمول یک نزدیک میکند و توانسته حال و هوای کلی این ورزش را منتقل سازد، اما در بسیاری از جزئیات دچار اغراق و دستکاری میشود. روایت سینمایی الزاماً بهدنبال واقعگرایی محض نیست، اما در اینجا فاصلهی میان حقیقت و تصویر تا جایی افزایش یافته که گاه فیلم بیشتر به یک مسابقهی اتومبیلرانی تخیلی شباهت دارد تا رقابت واقعی فرمول یک.
برای نمونه، در دنیای واقعی کوچکترین حرکت خطرناک و ایجاد تصادف عمدی میتواند جریمههای سنگین و محرومیتهای جدی از سوی ناظران مسابقه بههمراه داشته باشد. اما در فیلم، روش اصلی راننده «سانی هیز»، رانندگی تهاجمی و پر از برخورد با دیگر ماشینهاست؛ رفتاری که عملاً خارج از استانداردهای فرمول یک است. تماشای این حجم از تصادفها و مانورهای خطرناک، بیش از آنکه یادآور فرمول یک باشد، مخاطب را یاد مسابقههای مرگ و فیلمهای اکشن دهه هشتادی میاندازد.
علاوهبر این، شکل نمایش تصادفها نیز در بعضی لحظات بهشدت غیرواقعی به نظر میرسد. برای مثال، صحنههایی وجود دارد که ماشین پس از برخورد بهطرز عجیب و اغراقآمیزی به پرواز درمیآید و چند بار در هوا میچرخد؛ در حالیکه در واقعیت، بهخاطر نیروی رو به پایین (Downforce) و طراحی آیرودینامیک، احتمال چنین حرکاتی تقریباً نزدیک به صفر است. اینها نمونههایی از همان اغراقهای هالیوودی است که حتی حضور و مشورت لوییس همیلتون هم نتوانسته جلویش را بگیرد. به هر حال، روح غالب هالیوودی در فیلم رسوخ کرده و گاهی نتیجهی آن تصویری است بیش از حد دراماتیزه و غیرواقعی از فرمول یک.

نمایی از فیلم با حضور «دامسون ایدریس» در کنار «برد پیت»
فیلم «فرمول یک» جوزف کوشینسکی، با وجود تمام کلیشهها و اغراقهایی که در روایت و صحنههای مسابقه دارد، اثری پرهیجان و پرزرق و برق است و از لحاظ فرمی، میتوان آن را فیلم خوبی قلمداد کرد که توانسته مخاطب عمومی را به جهانی که شاید پیشتر چندان برایش آشنا نبوده نزدیک کند. اگرچه برای طرفداران جدی این ورزش پرجزئیات، بسیاری از موارد غیرواقعی و هالیوودی آزاردهنده خواهد بود، اما در مجموع فیلم مسیری روشن برای معرفی و محبوبتر شدن فرمول یک میان تماشاگران تازه باز میکند و علاقه به این ورزش جذاب را در سطح گستردهتری برمیانگیزد.