دوشنبه 26 دی 1401 / خواندن: 8 دقیقه
ردّپای یک سیاه‌پوست کنگویی لابه‌لای شعر فارسی

مروری بر چند شعر سیاسی زیبا درباره‌ی پاتریس لومومبا

پاتریس لومومبا، رهبر جنبش ملی کنگو بود که بعد از سال‌ها مبارزه توانست استقلال این کشور آفریقایی را از استعمار بلژیک محقق کند. او که پیش‌تر، یک پستچی ساده بود، به‌اقتضای شغلش به نقاط مختلف کشورش سفر کرد و از این فرصت برای گفت‌وگو با هم‌وطنانش سود جست. سیر فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی او سرانجام به قدرت گرفتن او در مقام نخست‌وزیری کنگو انجامید. اما دولتش مستعجل بود و بعد از 67 روز حکمرانی، با توطئه‌ی بلژیک و انگلیس و آمریکا و البته همراهی دشمنان داخلی‌اش مقابل جوخه‌ی آتش قرار گرفت

4.5
مروری بر چند شعر سیاسی زیبا درباره‌ی پاتریس لومومبا

میدان آزادی: 17 ژانویه سالروز قتل پاتریس لومومبا مبارز وطن‌پرست و رهبر انقلاب کنگوست. به همین بهانه سراغی از چند شعر مشهور مرتبط با او در ادبیات فارسی را گرفتیم.

به احتمال خیلی زیاد، همه‌ی خوانندگان این یادداشت، سرود خاطره‌انگیز «بهاران خجسته باد» را دست‌کم یک بار در زندگی شنیده‌اند. سرودی که بارها از رادیو و تلویزیون ایران پخش شده و در روزهای سالگرد سقوط سلطنت پهلوی، از هر گوشه و کناری شنیده می‌شود. اما قطعاً کم‌اند کسانی که از پیشینه و فرایند خلق این سرود باخبر باشند و اگر بدانند بهانه‌ی سرایش این شعر، مرگ یک مبارز کنگویی است تعجب می‌کنند.

این شعر نخستین‌بار با نام «سرود بهار» در نشریه‌ی‌ «سیاه و سپید» و در اسفند 1339 منتشر شد. اسمی که پای این اثر به‌عنوان اسم شاعر در نشریه چاپ شد «عبدالله بهزادی» بود. این فعال و مبارز سیاسی که از قضا پزشک هم بود و بعدها نماینده‌ی‌ مردم بابل در مجلس شورای ملی شد، این شعر را تحت‌تأثیر قتل دل‌خراش پاتریس لومومبا سرود و آن را به همسر او، پولین لومومبا تقدیم کرد.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/_125569615_cae07ad1-8261-4f2b-855d-fa9bd1dab3d4.jpg?ver=FzNjegoTrK6MdzbPhcf_Bw%3d%3d

پاتریس لومومبا، رهبر جنبش ملی کنگو بود که بعد از سال‌ها مبارزه توانست استقلال این کشور آفریقایی را از استعمار بلژیک محقق کند. او که پیش‌تر، یک پستچی ساده بود، به‌اقتضای شغلش به نقاط مختلف کشورش سفر کرد و از این فرصت برای گفت‌وگو با هم‌وطنانش سود جست. سیر فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی او سرانجام به قدرت گرفتن او در مقام نخست‌وزیری کنگو انجامید. اما دولتش مستعجل بود و بعد از 67 روز حکمرانی، با توطئه‌ی بلژیک و انگلیس و آمریکا و البته همراهی دشمنان داخلی‌اش نظیر موسی چُومبه، در 17 ژانویه 1961 (27 دی 1339) مقابل جوخه‌ی آتش قرار گرفت و کشته شد. پیکرش در گوری کم‌عمق دفن شد. مجدداً از گور خارجش کردند، پیکر را ۲۰۰ کیلومتر جابه‌جا کردند و دوباره به خاک سپردند. سرنوشت پیکر این آزادی‌خواه استعمارستیز اینجا اما پایان نگرفت. ماموران بلژیکی بار دیگر او را نبش قبر کردند و به اسید سولفوریک سپردند.

ژرار سوته، کمیسر پلیس بلژیک که هنگام نابودی بقایای پیکر حاضر بود و این ماموریت را مدیریت می‌کرد، مدتی بعد اعتراف کرد که یکی از دندان‌های لومومبا را از جنازه‌اش برداشته بوده. سوته در سال ۱۹۹۹ در مستندی ظاهر شد و دندان و انگشت‌هایی را که برداشته بود، به‌عنوان «نوعی یادگاری شکار» توصیف کرد.

این دندان بعد از شکایت خانواده‌ی لومومبا، سرانجام پس از بیشتر از شصت سال، در ژوئن 2022 به کنگو بازگردانده شد تا به‌عنوان تنها باقیمانده‌ی پیکر پاتریس، در خاک وطن آرام بگیرد.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/_125569614_6ef01df2-2a51-4b31-a813-d4d3155255a5.jpg?ver=K89GzHAuP4cJaHoTKgLJyQ%3d%3d

دندان طلای پاتریس لومومبا، تنها عضو باقی از پیکر او


چند سال بعد از آنکه بهزادی، سرود بهار را سرود، کرامت دانشیان، از فعالان سیاسی دوره‌ی پهلوی، آن را با کمی تغییر در قالب سرودی به دانش‌آموزان روستایی از مسجدسلیمان یاد داد تا در صبحگاه مدرسه بخوانند. وقتی هم که خودش راهی زندان شد این شعر را همراه هم‌بندی‌هایش سر می‌دادند. بعدها این سرود با نت‌نویسی و میکس اسفندیار منفردزاده، هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد تا یکی از ماندگارترین سرودهای انقلابی ایران شود. هنگام انتشار گسترده‌ی این سرود، دو سالی می‌شد که عبدالله بهزادی چهره در نقاب خاک کشیده بود.


اصل شعر که در همدردی با پولین، همسر پاتریس لومومبا سروده شده این است:


هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه‌ی امید
ز بازی ابر و مهر، به نيلی سپهر ژرف
 به هر لحظه تازه‌ای نمایان شود شگرف
به جوش آمده‌ست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را 
به چشم جهانيان پدیدار می‌کنند
به بانوی سوگوار، که در ماتم شهید
 بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد

اجرای سرود بهاران خجسته‌باد براساس نسخه دوم شعر

 

https://azadisq.com/DesktopModules/DnnForge%20-%20NewsArticles/ImageHandler.ashx?Width=400&Height=400&HomeDirectory=%2fPortals%2f0%2f&FileName=images%2fcontent%2f1401%2ft-srode-bahar.jpg&PortalID=0&q=1&s=1

شعر عبدالله بهزادی منتشرشده در نشریه‌ی «سپید و سیاه»

خبر قتل دل‌خراش پاتریس لومومبا، به‌قدری هولناک بود که عواطف بیشتر مردم جهان را جریحه‌دار کرد. در این میان شاعران، واکنش عاطفی‌شان را در قالب سروده‌های خود انعکاس دادند. در جهان عرب چهره‌های نامداری همچون سمیح القاسم، احمد عبدالمعطی الحجازی، الفیتوری، علی الحلّی و دیگران با سرودن چکامه‌هایی روح زخمی‌شان را قلمی کردند. در ایران غیر از عبدالله بهزادی، شاعران پارسی‌گوی دیگری نیز با شنیدن خبر این جنایت، دست به قلم شدند تا ادبیات فارسی مثل همیشه سهم خود را در همدردی با ستمدیدگان و ستیز با ستمگران ادا کند.

فریدون مشیری با سرودن شعر «مرگ انسانیت» به این جنایت استعماری واکنش نشان داد:

وای جنگل را بیابان می‌کنند ...
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید
آدمیت مُرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن‌ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه‌ی‌ دنیا ز خوبی‌ها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چومبه‌هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می‌کنند
دست خون‌آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت‌ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفت‌وگو از مرگ انسانیت است

از شاعران دیگری که همدردی‌شان را در سوگ این مبارز آزادی‌خواه کنگو نشان دادند می‌توان به ادیب برومند اشاره کرد. عبدالعلی ادیب برومند، از فعالان سیاسی عصر پهلوی و هم‌سو با نهضت دکتر مصدق بود که اشعارش در رادیو تهران و میتینگ‌های نهضت ملی خوانده می‌شد و در روزنامه‌ها و مجلات موافق نهضت به چاپ می‌رسید. مجموعه غزلیات «درد آشنا»ی او شامل شعرهایی با مضامین عاشقانه، عارفانه، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و انتقادی است. آنچه در پی می‌خوانید قصیده‌ی‌ او در رثای پاتریس لومومباست:

ديشب خبری در دل و جانم شرر افكند
در جان و تنم، ز آتش غم، شعله درافكند
دردا و دريغا كه فرستنده‌ی اخبار
آتش به دلِ خلقِ جهان، زين خبر افكند
بود اين خبر از حادثه‌‏ای پرده‌برانداز
كاندر همه اقطارِ جهان، شور و شر افكند
هر جا كه گذر كرد، شراری به دل انگيخت
هر سو كه روان گشت، دواری به سر افكند
با دستِ جفا شاهدِ شكّر لب ايام
در كام بشر، زهر به‌جای شكر افكند
آزاده جوانان و دلاور پسران را
در ولوله‌ی غم به عزای پدر افكند
چون «مادرِ آزادی» از اين وَقْعه خبر يافت
معجر ز سر از مرگ گرامی پسر افكند
سر حلقه‌ی مردم‏كشی از سر كُلَه انداخت
تا رهبر «آزادگی» از تن كمر افكند
يك دسته‌ی خون‌خوار كه اقبال به شر كرد
آتش به دلِ خسته‌ی نوع بشر افكند
گر چومبه بر اين دسته زعيم است، عجب نيست
كو سر به رهِ غير، پی سيم و زر افكند
در ملک کاتانگا به هواداری بلژيك
افراشت لوايی و به كنگو شرر افكند
ننگين و سرافكنده بوَد چومبه، كه گيتی
سرپوشِ سيه‌نامی و ننگش به سر افكند
با خيره‌سری كُشت مهين قائد آفريك
آن نخل قد افراشته را ريشه برافكند
آن رهبر جان‏باز، گران‏مايه «لومومبا»ست
کآوازه‌ی‌ مردی به همه بحر و بر افكند
ديدن نتوانست مشقات كسان را
چون بر صفحات وطن خود نظر افكند
بربست كمر در ره آزادی و آنگاه
بس غلغله در خاور و در باختر افكند
از بهر نجاتِ وطن از سلطه‌ی اغيار
برخاست دليرانه و جان در خطر افكند
در كارگه عزمِ‏ گران از سر تدبير
بنشست به هشياری و طرح ظفر افكند
تا باز رهانَد وطن از چنگ اجانب
با زُمره‌ی بيدادگران پنجه درافكند
با مردم مستعمره‌جو سخت درآويخت
تا رايت‏شان سهل به زير از زبر افكند
آن بيخ تسلط كه شد از مظلمه سيراب
با همت مردانه به رويين تبر افكند
چون حربه‌ی او همت و ايمان و شرف بود
دشمن به تنازع، ز نهيبش، سپر افكند
القصه زدند اهل وطن حلقه به گِردش
تا سلطه‌ی بيگانه ز كشور به در افكند
مقبول جهان گشت و قبول همگان يافت
تا پرتو اقبال بر آن بوم و بر افكند
ليك از خطر عامل بيگانه نياسود
كاندر ره او سنگ جفا بی‏شُمَر افكند
چون بست ره اجنبی سودطلب را
خود را به زيان، در پی اين كرّ و فر افكند
هرچند سر اندر سر سودای وطن باخت
سودی بسزا برد چو تن در ضرر افكند
از حق‏‌طلبی‏ها، ردِ پايی حركت‌خيز
در بوم و برِ خويش به هر رهگذر افكند
از خون خود افزود بر ايوانِ ظفر نقش
چون پايه‌ی اين كاخ به خون جگر افكند
محبوب جهان بود و حيات ابدی يافت
چون رخت اقامت به سرای دگر افكند
آن دست بريزاد كه با تيشه‌ی بيداد
از باغ جهان اين شجر بارور افكند
اين طبعِ «اديب» است كه بر گور لومومبا
يك دسته گل تعزيت از شعر تر افكند

بهمن 1339، یعنی تقریباً چند روز بعد از انتشار خبر قتل هولناک پاتریس لومومبا، سیاوش کسرایی نیز متأثر از اندوه این تراژدی، شعری نوشت که موردتوجه محافل ادبی قرار گرفت و مبارزان آزادی‌خواه آن را تحسین کردند. کسرایی بارها و در موقعیت‌های مشابه، شعرش را ابزار بازتاب واکنش‌های سریع عاطفی خود ساخت و سروده‌هایی برای ایندیرا گاندی، دکتر مصدق، امام خمینی، مردم ویتنام، مردم آنگولا، باربران «پرستموت» و دیگران نوشت. شعر «هیچ کس در خانه نیست» غَلَیان اندوه و خشم اوست در سوگ رهبر آزادی‌خواه کنگو، پاتریس لومومبا:


در کاسه‌ام توفان
در نی نی چشمم هیاهوهاست
شب از سیاهی مست و شهر از شور و شر خالی است
در خانه‌ام غوغاست
شاید ز سنگستان روحم چشمه‌ساری می‌کشد آوا
شاید که قلبم می‌کند واریز
شاید به خاکم  می‌نشیند پودهای برف
شاید به شاخ و برگ من گل می‌کند پاییز
باران به صد انگشت
مرداب خواب‌آلوده‌ای را می‌کند بیدار
می‌روید از کامم زبانی سبز
چون دانه‌ای در قلب شالیزار
گویا صدایم می‌کنند از دور
گویا جوابی می‌دهم از دل
دستان من پر می‌شود در ابر
پاهای من یخ می‌زند در گل
با هستی‌ام پیوند
سر می‌کشم چون موج عاصی از دل دریا
قد می‌کشم چون کوهساری در بر خورشید
گر می‌کشم چون شعله در صحرا
گه آبشار آفتابم در یکی دره
گه جویبار کهکشانم در شبی تاریک
گاهی صدای تیرم اندر تنگ کوهستان
گاهی طنین زنگم اندر جاده‌ی باریک
چشمان من آبی است
رنگ تن من تیره‌تر از شب
و کنون که شعرم را برای خویش می‌خوانم
دارم زبان دیگری بر لب
من با زبان دیگری بر لب
آواز می‌خوانم
از دوردست دشت خواب‌آلود
مردان دیگر را ز کنج کلبه‌هاشان باز می‌خوانم
من مریمم با خصلت عیسی
با من نیاز زادن است و زندگی دادن
در طالع من طفل بی‌پیوند آوردن
در سرنوشتم بر صلیب خویش افتادن
پستان من پر شیر
گهواره‌ات بر چفت این درگاه آویزان
ای کودک خندان آینده
بر سفره‌ی آماده‌ات کی می‌شوی مهمان؟
بادبان زورقم در باد
بر رودهای ناشناسی پیش می‌رانم
در پیش چشمم روشنایی‌ها ز ساحل‌هاست
آواز می‌خوانم
در نی نی شب ابر اخم‌آگین
در کاسه‌ی دریا خروش موج توفان‌زاست
دیگر کسی در خانه‌ی خود نیست
در کوچه‌ها غوغاست


به فهرست شاعرانی که در ماجرای جنایت استعمار و قتل پاتریس لومومبا، دست به قلم شده‌اند، می‌توان نام‌های متعدد دیگری نیز افزود. قاسم رسا، حسن هنرمندی، م. آزرم (نعمت میرزازاده)، علی صدارت از آن جمله‌اند.




تصاویر پیوست

نامیه
27 دی 1401

چقدر لذت‌بخشه خوندن یادداشت‌های میدان آزادی. سرتون سلامت.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
به احتمال خیلی زیاد، همه‌ی خوانندگان این یادداشت، سرود خاطره‌انگیز «بهاران خجسته باد» را دست‌کم یک بار در زندگی شنیده‌اند. سرودی که بارها از رادیو و تلویزیون ایران پخش شده و در روزهای سالگرد سقوط سلطنت پهلوی، از هر گوشه و کناری شنیده می‌شود. اما قطعاً کم‌اند کسانی که از پیشینه و فرایند خلق این سرود باخبر باشند و اگر بدانند بهانه‌ی سرایش این شعر، مرگ یک مبارز کنگویی است تعجب می‌کنند.

خبر قتل دل‌خراش پاتریس لومومبا، به‌قدری هولناک بود که عواطف بیشتر مردم جهان را جریحه‌دار کرد. در این میان شاعران، واکنش عاطفی‌شان را در قالب سروده‌های خود انعکاس دادند. در جهان عرب چهره‌های نامداری همچون سمیح القاسم، احمد عبدالمعطی الحجازی، الفیتوری، علی الحلّی و دیگران با سرودن چکامه‌هایی روح زخمی‌شان را قلمی کردند.

مطالب مرتبط