مجله میدان آزادی: فیلم کمدی «صبحانه با زرافهها» به کارگردانی سروش صحت، تهیهکنندگی سید مصطفی احمدی، و با بازی بهرام رادان، پژمان جمشیدی، بیژن بنفشهخواه، هادی حجازیفر و هوتن شکیبا از ۹ آبان به روی پرده سینماها آمد. این فیلم دومین تجربه سینمایی سروش صحت پس از فیلم «جهان با من برقص» است. «صبحانه با زرافهها» اولینباردر چهلودومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. یادداشتی متفاوت بخوانید از «مجید اسطیری» -نویسنده و منتقد- درباره آخرین فیلم سینمایی سروش صحت:
آقا سروش بیا و دراگِ ما بچههای پایین را بزن!
آقای سروش صحت سلام. در کوچهی ما هر روز عصر جوانهای زیادی را میبینی که دور هم جمع شدهاند و گُل میکشند. آخر میدانید - یا شاید نمیدانید!- که گُل این روزها، ارزانترین مخدر بازار است. این است که حتی بچههای پایین شهر هم میتوانند دور هم چند کام بگیرند و کمی حبس کنند و بروند به آن هپروتی که فیلم شما در آن ساخته شده است.
البته کمی شک دارم اگر کسی «پیپر» را هم که در هر دکهی روزنامهفروشی پیدا میشود بگیرد و فیلتر را بگذارد و بار بزند و مصرف آن وعدهاش را با هیچکس شریک نشود، باز هم بتواند به فضای هورقلیایی کاراکترهای شما وارد شود؛ نمیدانم.
ما بچههای پایینشهر قبلا در جعبه ابزارمان یک ابزار به درد بخور به نام «طبقه» داشتیم که نسل انقلاب با اتکا به آن میگفتند هر جا روی در و دیوار دیدیم نوشتهاند «مستضعف» یعنی همان طبقهی ما را میگویند و میشود خوشحال باشیم. بعدها گفتند این ابزار را باید بگذاریم توی جعبهاش و کلمهی مستضعف روی دیوارهای کوچههایمان رنگ باخت و قفل بزرگی که به جعبه ابزارمان زدهبودند زنگ زد و دیگر با هیچ کلیدی باز نمیشد و ما هم کم کم همه چیز یادمان رفت.
حالا با دیدن فیلم «صبحانه با زرافهها» از خودم پرسیدم بچهمحلهای من اگر یک روز عصر بعد از گل کشیدن بیایند سینما، به کدام بخش فیلم شما میتوانند بخندند؟ به آن بطری آب که عوض بطری مشروب گرفته میشود؟ به آن مخزنی ابتدای فیلم با آن ماشین لاکچری؟ به آن مجلس عروسی؟ به آن پارتی در ویلای دکتر؟ به آن مخزنی دوم در رستوران شیک کنار جاده؟ اگر به هر کدام از اینها بخندند به آن کوکائین کشیدن دقیقه به دقیقه، بعید است بخندند. این یکی خیلی ضدحال بزرگی برایشان است؛ این گرانترین مخدر!
آقا سروش، من مجبورم آن مفهوم طبقه را هر طور شده از جعبه ابزار کهنهی پدرم بیرون بکشم تا به بچهمحلهایمان توضیح بدهم ماجرا از چه قرار است. اگر همین جوری میخواستم مفهوم طبقه را برایشان شرح بدهم شاید به مشکل میخوردم اما فیلم شما کمک بزرگی به من میکند. مخصوصا آن همه کُک زدن دم به دقیقه واقعا کارم را ساده میکند.
این بچهها شاید با طنز موقعیت شما، با سقوط کردن پژمان جمشیدی و زنده ماندنش، با جا ماندن این داماد اُوِردوز کردهی روی پلههای ویلا، و چیزهای دیگر بخندند، اما آن کوکائین کشیدن دم به دقیقه برایشان خیلی توهینآمیز است.
البته محبت داشتید بهرام رادان را به عنوان یک بچهی پایین، توی داستان گنجاندید اما خب تابلو بود این کاراکتر بیچاره همیشه نگران را آنجا کاشتهاید که بچهمحلهای ما فیلمتان را ببینند. وگرنه این بندهخدا، قاطی اینها چه میکرد؟ شوخیتان با رانندگی در اسنپ هم جدا از اینکه وقیحانه بود اما حتی درست هم نبود. رانندههای اسنپ معمولا با مسیریاب به مقصد میرسند و آدرسها را آنقدر هم خوب بلد نیستند.
خب آقا سروش، بخش اول نقد بنده که فقط از روی مرام برای بچهمحلهایم نوشته بودم تمام شد. وارد بخش دوم میشویم که در آن بیشتر با خود شما و ایمان صفایی که اهل فضل و کمالات هستید کار دارم و در این بخش خدمتتان درس پس میدهم. میدانید که خیلی از سوءتفاهمهای میان انسانها که باعث دعوا و درگیری و حتی جنگ جهانی میشود ناشی از «مغالطه»ها هستند. یعنی یک طرف برای اینکه حرف غلط خودش را به کرسی بنشاند به یک روش غلط استدلال میکند و داستان را به روش اشتباه خودش تعریف میکند.
ظاهرا قرار بوده فیلمنامهی شما فیلمنامهای دربارهی «بخشش» باشد و مضمون اخلاقی آن این باشد که هر چیزی، اعم از خیانت و دروغ و… را میشود بخشید و فقط چیزی که مایهی مرگ دیگران بشود غیر قابل بخشش است. این استدلال که هادی حجازیفر آن را به هوتن شکیبا میگوید، ساخته شده از دو مغالطهی «کوچکنمایی» و «بزرگنمایی» است. مطالعه در این باب را به عهدهی حضرتتان واگذار میکنم و فقط به این اشاره بسنده میکنم که کوچک نماییِ دروغ و مخزنی و بیوفایی و… از وقاحت اخلاقی آنها و تنش اخلاقی شدیدی که در دیگران به وجود میآورد نمیکاهد، ولو شما اینطور جلوه بدهید. از طرف دیگر بزرگنمایی مرگ کودکی که یک پدر، مسامحتا یک لحظه دستش را رها کرده، جواز اخلاقی همهی اشتباهات مادون قتل را به انسانها نمیدهد.
بابت فیلم خندهدار صبحانه با زرافهها از شما تشکر میکنم. صحت باشد.
مطلب مرتبط:
همه نقدها و نظرها درباره فیلم «صبحانه با زرافهها»