مجله میدان آزادی: میتوان در میان «بهترین سریالهای تلویزیون» از «ارمغان تاریکی» یاد نکرد؟ صفحهی پانزدهم از پرونده «روزی روزگاری تلویزیون» را به بررسی این سریال اختصاص میدهیم. خانم «فاطمه صادقی مقدم» ابعاد متفاوت این سریال را بررسی کرده است.
یک اسم خوب برای یک شروع عالی کافی است تا قلاب را وسط زندگی روزمرهی مخاطبان تلویزیون بیندازی! وقتی یک قصهی خوب با یک اسم خوب، با کارگردانی خوب و بازیهای خوب همراه شود یک شاهکار آفریده میشود.
درباره داستان و فیلمنامه سریال ارمغان تاریکی
به نظرم مهمترین کاری که سریال «ارمغان تاریکی» انجام داده نمایش یک قصهی خوب است؛ از آن قصههایی که حیف است یک بار زندگی کرده باشید و این قصه را نشنیده باشید.
داستانی از لطائف انسانی که کاملا با ظرافت بیان شده است و میتوان گفت بعد از تماشای این سریال با نگاه زیباتری جهان را نظاره خواهید کرد. «جلیل سامان» بازی با کلمات و تصاویر را به خوبی بلد است و برای همین خروجی فیلمهایش مانند تابلوهای نقاشی هنرمندانه است. تابلوهایی زنده و سرشار از حرکت؛ حرکتی که شما را نیز به حرکت وامیدارد.
سریال «ارمغان تاریکی» که تهیهکنندگی آن را «سید احمد کاشانچی» برعهده داشت، از آن سریالهایی بود که در اواخر دههی هشتاد و در زمان مدیریت «عزتالله ضرغامی» مخاطبان زیادی را با خود همراه کرد و در میان گفتگوهای روزمره همواره نامی از آن برده میشد.
«سامان» پس از ارمغان تاریکی، سریالهای دیگری ساخت که عموما در همین ژانر بود، در میانهی جدال ذهنی جوانان در دههی شصت بین طرفداری از انقلاب و منافقین غوطهور بود با شخصیتهای خاکستری، که روح پاکی دارند و با چهرهی واقعی جریانات روبرو میشوند و تصمیم میگیرند.
بعد از اینها، «جلیل سامان» سریال طنز «زیرخاکی» را در سه فصل ساخت و حتی در ساخت سریال طنز نیز موفق بود و مخاطبان زیادی را پای سریالش نشاند؛ آن هم طنزی پرخلاقیت که با موضوعی متفاوت شوخی میکند.
من میخواهم قصهی «ارمغان تاریکی» را متفاوت از خلاصهی قسمتهای معمول بگویم. «ارمغان تاریکی» قصهی زندگی را میان انقلاب و ماجراهای دههی شصت تصویر کرده است. داستان پسر با استعدادی به نام «مجید» که عکاسی خوانده و «سازمان مجاهدین خلق» او را جذب کرده است. حال جدال میان عشق، عقل و باورهای «مجید» او را درگیر اتفاقاتی عجیب کرده است. نقش مجید را «آرش مجیدی» و نقش «سارا بهروزی» را «لیلا زارع» بازی میکند؛ کسی که قرار است تمام باورها و احساسات مجید را به چالش بکشد. هر دو بازیگر نیز در جشنوارهی جام جم سال 1392 برندهی بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن برای این سریال شدند.
آرش مجیدی به خوبی نقش یک جوان سرگردان، ماجراجو، باهوش و بافطرت را بازی میکند. نقش او عاری از هرگونه اغراقی است که از شخصیتپردازی خوب فیلمنامهنویس نشأت میگیرد. ایدهی محوری شخصیت مجید در جستجوی حقیقت بودن است و آرش مجیدی با چهرهی حیران و پر از سوالش در موقعیتهای چالشبرانگیز و ضداخلاقی این فطرت و حقطلبی را بروز میدهد. مجید در عین حال شخصیت عاشقپیشه و مهربانی دارد. او برای انسانها دل میسوزاند و هرجا احساس میکند انسانیت زیر سوال میرود، آنجا، ترمز جستجوگریاش را هم میکشد.
شخصیتپردازیها و بازیها در سریال ارمغان تاریکی
دربارهی شخصیتپردازی و انتخاب بازیگران میتوان گفت همه چیز دقیقا سر جای خودش است. «لیلا زارع» به خوبی نقش یک دختر ساده و معصوم را هم در چهره و هم در بازی خود بروز میدهد. دختری که نقش مثبتی در مقابل «مهری» دارد. «سارا» در عین اینکه در میان جنگ دو نوع زیستن منافقانه در مقابل زیستن صادقانه و ایثارگرانه در طرف پیروز ماجرا ایستاده است، اما قدیس نیست. چالش بزرگ زندگی برای دختری مانند سارا که قرار است مجسمه و جلوهی کامل زنانگی باشد، دو تناقض است: اول اینکه کمتر تصویری از زنانگی را در هنر میبینید که قدرت باروری ندارد و دوم که مهمتر از آن هم هست، اینکه در میانهی فیلم یکی دیگر از مولفههای زنانگی او از بین میرود: زیبایی!
حالا سوال این است آیا «لیلا زارع» توانست به خوبی نقش سارا را در این تعارض نشان دهد؟ من فکر میکنم بله! به بهترین نحو.
برگ برندهی شخصیت سارا چیست که عشق مجید به او را باورپذیر میکند؟ قدرت روح، مهربانی، حقطلبی و خداباوری او که اتفاقا در پس این چالش سخت نیز خود را نشان میدهد و به هر صورت سارا به نفع زندگی، بر افسردگی و خمودگی پیروز میشود.
مجال این مطلب آنقدر نیست که بتوان تکتک شخصیتها را واکاوی کرد. اما در میان شخصیتهای منفی نمیتوان از «بشرزاد» با بازی «امیر آقایی» عبور کرد. جلیل سامان آدم خوش سلیقهایست؛ اسم بشرزاد خود به تنهایی با ما حرف میزند؛ زادهی بشر و مادیگرایی. طمع و حرص سیریناپذیر و دروغگویی و نقشبازیکردن، مجموعهای از ویژگیهای بشرزاد است که آن را پشت ظاهر شیک خود پنهان کرده است و «امیر آقایی» حق کلمهی رذالت را در این نقش، تمام و کمال ادا میکند.
من شخصیت مادر مجید را هم جور دیگری دوست دارم که حیفم میآید از آن عبور کنم؛ اینکه بتوانی کاراکتری که در زندگی روزمرهی بسیاری از ما وجود دارد را اینقدر واقعی به صحنهی تلویزیون بکشانی واقعا هنر میخواهد. «شهین تسلیمی» نقش یک مادر دلسوز را بازی میکند که در عین حال زبان تندی دارد. او با همهی آرزوها و خودمحوریهایش باز هم دلش نمیآید سارا، عروس خود را نابود کند و چقدر این کاراکتر خوب به قصه نشسته است.
قصهی این فیلم، حرف بسیار دارد. بیشتر سریالهایی که ما دربارهی چنین موضوعاتی دیدیم دچار کلیشه و شعارزدگی است. البته نمونههای موفقی هم داریم مثل سریال «وضعیت سفید». سریال «ارمغان تاریکی» با عبور از کلیشه، بدون شعارهای مکرر و در لابهلای قصه، پیامی که قصد گفتنش را دارد در مضمون و لایهی پنهان فیلم به جان مخاطب مینشاند.
سامان این مهم را چگونه انجام داده است؟ شخصیت عموی سارا به گونهای مثبتترین شخصیت فیلم در طول سریال است که تغییری نمیکند و اتفاقا «بهروزی» که نقش آن را «مجید مشیری» بازی میکند به جای اینکه زیاد نصیحت کند، کمحرفترین نقش سریال را برعهده دارد و به قولی تجلی «کمگوی و گزیدهگوی» است؛ او بر خلاف رفتار منافقانهی دوستان سازمانی مجید، در ابتدا او را میبخشد و با درایت و هوشمندیای که دارد به او اعتماد میکند و حتی مسئولیت خانواده را به او میسپارد. همین رفتارها به مرور زمان نظر مجید را نسبت به عموی سارا که شغل مهمی نیز در حکومت دارد تغییر میدهد و عموی سارا خود باعث ایجاد جرقهی تحول در مجید میشود.
اما یک موضوع در قصهی ارمغان تاریکی هست که هنوز هم در ذهن بسیاری از مخاطبان باقی مانده است. آن هم ایدهی طلایی قصهی سریال است. همان چیزی که سالها بعد و در تعلیقی ماندگار در قسمت آخر، ناگهان مخاطب را چنان شگفتزده میکند که آثار آن همیشه بر ذهنش میماند. هنر جلیل سامان این است که این سکانسها را خیلی زیبا تصویرسازی میکند. راز نابینایی مجید در بیان یا دیالوگ فیلم و به زبان خودش طرح نشده است؛ زیبایی این تعلیق این است که مجید وقتی با تعجب بشرزاد در پیدا کردن راه خانهاش مواجه میشود با این جملهی مجید شگفتزدهتر میشود که «ساده بود! شما چشمانم را نبسته بودید».
اتفاقا یکی دیگر از زیبایی این تعلیق این است که وقتی در فیلمنامه قرار است شما به عنوان نویسنده و یا کارگردان، حقیقتی را پنهان کنید و ناگهان متوجه آن شوید، این اتفاق باید با همراهی شخصیت اتفاق بیفتد نه اینکه کاراکتر باخبر باشد و مخاطب بیخبر، در این سریال برعکس این اتفاق افتاده است ولی با یک تفاوت بزرگ، آن هم اینکه کارگردان بارها به مخاطب گرا میدهد که چشمان مجید میبیند. صحنهای که سارا موهای او را کوتاه میکند و ما از چشمان مجید، سارا را در آینه میبینیم، یکی از این گراهاست.
دیالوگهای درخشان سریال ارمغان تاریکی
نمیتوان از خیر دیالوگهای زیبای این سریال گذشت؛ مخصوصا که سامان در این دیالوگها از برخی صحبتها و مثلهای مردم عامه و دیالوگهایی با زیبایی ادبی استفاده کرده است. مثل دیالوگهای پایانی میان مجید و بشرزاد که در یک نزاع لفظی با کلماتی ادبی، رسوایی واقعی سازمانیها را نشان میدهد یا دیالوگهای عموی سارا وقتی که به مجید میگوید فقط کافی است طرز نگاهش را تغییر دهد.
هنر چیدمان میزانسن در سریال ارمغان تاریکی
به نظر من تمام ستون «ارمغان تاریکی» بر قصه و فیلمنامهی خوب استوار است و حتی این سریال یک کلاس کامل آموزش فیلمنامهنویسی است اما مزیتهای بسیار دیگری نیز دارد که مثل گچبریهای زیبا و سرستونهای خاص، استحکام این بنا را زیبا و چشمنواز نیز کرده است؛ به بازیگران خوب، کارگردانی دقیق و حتی نامگذاریها، پیشتر اشاره کردیم، خوب است این قسمت از متن را به میزانسن، طراحی صحنه و گریم بپردازیم.
فهم میزانسن خوب این سریال در همان صحنههایی است که مانند قاب نقاشی چیده شده است؛ مانند سکانس فوقالعادهی عقد مجید با سارا و لحظهای که مجید در آینه نگاه میکند و این تصویر هر لحظه در چشمان او و مخاطب ترسناک میشود.
در طراحی صحنهی این سریال بسیار دقت شده است تا همهی وسایل، وسایلی باشند که در دههی شصت وجود داشتند و استفاده از آنها معمول بوده است، از طراحی خانهها تا میز و صندلیها و حتی خوراکیها. میتوان گفت گافهای تصویریای که معمولا با عدم توجه به این نکته اتفاق میافتند و دستمایهی طنز هم قرار میگیرد در این سریال یا نیست یا بسیار کم است.
در مورد گریم، شاید همه، نکتهی مهم آن را در تغییرات دوران پیری نقشها بدانند اما از نظر من، از آن مهمتر، گریم اولیه است که چطور هر شخصیتی متناسب با شخصیتپردازیای که صورت گرفته، گریم شد تا نقش او باورپذیر باشد. به غیر از شخصیتهای اصلی، میتوان گریم شاگرد عکاسی مجید را مثال زد که دقیقا مطابق شخصیت اوست.
موسیقی سریال ارمغان تاریکی
و در نهایت «ارمغان تاریکی» با آهنگ تیتراژ پایانی خاطرهانگیزش با صدای «محمد اصفهانی» و آهنگسازی «فرید سعادتمند» ارمغان عشق را در قلب مخاطبانش حک میکند.
تیتراژ سریال «ارمغان تاریکی» با صدای محمد اصفهانی