مجله میدان آزادی: در میان «بدترین سریالهای تلویزیون»، نوبت به نقد سریال «خط مقدم» رسید. خانم «فاطمه صادقیمقدم» در صفحهی هشتم از پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» دربارهی آن نوشتهاست. در ادامه بخوانید:
مرور داستان سریال خط مقدم
سریال «خط مقدم» در آذرماه سال 1400 در شبکهی دوم صداوسیما پخش شد. در واقع اواخر دورهی کرونا بود، سکون و رخوتی بر جامعه حاکم بود، به همین دلیل مردم دوست داشتند سریالی بیاید و ساعتی از روزشان را درگیر قصهای جذاب و گیرا کند. در چنین زمانی و درست در ابتدای روزهای مدیریت جناب آقای جبلی بر سازمان صداوسیما، «خط مقدم» مهمان خانهها شد. کارگردانی این سریال را شهریار بحرانی، خالق فیلم سینمایی «ملک سلیمان» و فیلم سینمایی و سریال «مریم مقدس» بر عهده داشت. «خط مقدم» مینیسریال و مجموعهای تقطیعشده از فیلم سینمایی «آفتاب نیمهشب» به نویسندگی خود بحرانی است. کاری که بحرانی در تبدیل فیلم سینمایی «مریم مقدس» به سریال نیز تجربهاش را داشت. البته «آفتاب نیمهشب» به جشنوارهی فجر سی و هشتم نرسید و هرگز اکران نشد. همچنین تهیهکنندگی این سریال را مجید حقی به عهده داشت.
«خط مقدم»؛ سریالی است دربارهی یکی از شخصیتهای مهم این مرز و بوم و دربارهی یکی از مهمترین دستاوردهای کشور ایران و حتی مهمترین بازهی زمانی برای این دستاورد یعنی روزهای شروع طراحی موشک ایرانی، روزهای آزمون و خطا، روزهایی سرشار از شجاعت، خطر، زمین خوردن و ایستادن. بحرانی در این سریال به جریانات توپخانهی سپاه پاسداران در فاصلهی سالهای 1363 تا سال 1365 و روایت تشکیل اولین یگان موشکی ایران پرداخته است.
پیش از این چند نمونه سریال دیگر با ژانر و موضوع مشابه خط مقدم، از نظر ترکیب یک اثر دفاع مقدسی با یک اثر پرتره را در صداوسیما دیدهایم. از جمله سریال «شوق پرواز» که یک پرترهی دفاع مقدسی موفق از شهید عباس بابایی بود. همچنین دو مجموعه مینیسریال از محمدحسین مهدویان، در این ژانر وجود دارد که اتفاقاً این دو نیز تقطیعشده و بازسازیشدهی دو سینمایی به نامهای «ایستاده در غبار» دربارهی زندگی شهید متوسلیان و «آخرین روزهای زمستان» دربارهی زندگی شهید حسن باقری هستند. این دو فیلم و سریال نیز در ترکیب این دو ژانر دو اثر معروف و اثرگذار بودند.
خط مقدم؛ سریالی نه در قد و قوارهی پدر موشکی ایران
شاید از همان ابتدا کنار هم قرار گرفتن نام حسن طهرانی مقدم و نام شهریار بحرانی اشکال داشته باشد. شهریار بحرانی چه تجربهی موفقی از ساخت یک فیلم یا سریال دربارهی یک شخصیت حماسی در کارنامهی خود دارد که حالا بخواهد فیلم پدر موشکی ایران را موفقیتآمیز بسازد؟ گفتن یک داستان حماسی، بلد بودن زبان حماسه میخواهد. شاید اگر داستان رستم را از زبان یک شاعرِ عاشقانهسرا میشنیدیم نام رستم هرگز در تاریخ نمیماند. بگذریم از اینکه اگر کسی حتی همان قواعد شعر را نیز رعایت نمیکرد یا رستم را شبیه زال یا بیژن تصویر میکرد اصلاً نتیجهی جالبی را شاهد نبودیم.
نکتهی مهم درمورد حسن طهرانی مقدم آن است که اگر کسی فقط تجربهی مواجهه با خاطرات یا کتابهای او را داشته باشد چنان مسحور میشود که یک راوی اگر فقط همین روایت را هم خوب بیان میکرد کارش از خروجی این سریال موفقتر میشد. اشکال از آنجا شروع میشود که برخی کارگردانهای ما نهتنها توانایی خلق کاراکتر قهرمان یا ابرقهرمان ندارند بلکه حتی نمیتوانند شخصیت آن قهرمانی را بهدرستی نشان دهند، که بسیاری از مردم حضور و وجودش را درک کردهاند و با او زیستهاند یا بر اساس مستندات واقعی در موردش مطالعه کردهاند.
بحران شخصیتپردازی در سریال خط مقدم
شخصیتپردازی حسن طهرانی مقدم در این فیلم به گونهایست که به هیچ وجه سختکوشی او، تسلطش بر محیط فنی و تکنیکی و شجاعت و نظم او را نشان نداده است. درست وقتی که دیگران در حال محاسبات فنی هستند او دارد دعا میخواند. در حالیکه حسن مقدم طبق گفتهی تمام همکاران و نزدیکانش همه چیزش بهجا بود و اصلا در موضوعات کاری با کسی شوخی نداشت. شخصیت این فیلم هرجا که گروهش به گیر میخورد فقط به دیگران میگوید این را درست کن و خودش با حالتی که سادگی و بی دانشی از آن میبارد فقط امر ونهی میکند. در حالیکه حسن طهرانی مقدم در بسیاری از مواقع خودش وارد میشد و با حل بعضی مسائل فنی راه را به دیگران نشان میداد. و چطور ممکن است فردی که دانشمند است فقط بایستد و نگاه کند؟ یا امر و نهی کند؟ در تاریخ شفاهی و آثاری که در اینباره منتشر شده خاطراتی از حسن طهرانی مقدم وجود دارد که مشکلی پیش آمده و هیچ کس به لحاظ فنی موفق به حل آن نشده تا خود شهید طهرانی مقدم راه حل آن را یافته است. شاهد اصلی این موضوع همان لحظهی شهادت است؛ که او در کنار دیگر همکارانش در حالیکه مشغول یک آزمایش و تست علمی بودند در پادگان شهید مدرس ملارد، دچار حادثه انفجار شدند و به شهادت رسیدند. در کنار همهی اینها شهید طهرانی مقدم اهل کارهای خیر بود. اهل ورزش و کوهنوردی و فوتبال بود. او قلههای بسیاری را فتح کرده بود و هیچ قلهای در هیچ کاری برای او دور از دسترس نبود.
اما بازنمایی سریال از حسن طهرانی مقدم شبیه یک عروسک خیمهشببازی است که حرفهای احساسی میزند و هنگام پیچیدگیهای فنی فقط دستور میدهد یا در گوشهای دعا میخواند. از بقیهی ویژگیهای شخصیتی او نیز اصلاً در سریال اثری نیست.
از برجستگیهای شخصی او جملات نابی است که از او به یادگار مانده. جملاتی که هر کدام قابلیت شعار شدن دارد و میتواند پوستر دیواری فرزندان این کشور شود. شهریار بحرانی در جایی در توجیه ضعفهای سریالش گفته امکانات و موقعیتی که در اختیارش بوده باعث این نتیجه شده است. و اما چه جوابی برای این حرف بهتر از جملهی خود حسن طهرانی مقدم که «فقط انسانهای ضعیف بهاندازهی امکاناتشان کار میکنند.»
این اشکال در مسائل گوناگونی در فیلم خودش را نشان میدهد. اولین نشانهی آن انتخاب نادرست بازیگر است. انتخاب بازیگری که در نقش یک دانشمند شهید با شخصیتی ویژه بازی کند نیازمند دقت ویژهای است که نمونهی آن را در خیلی از فیلمهای قهرمانی خارجی دیدهایم. اما در این سریال حسین عارف برای این کار انتخاب شده است؛ کسی که نه شباهت ظاهری به حسن مقدم دارد و نه بازی خوبی از او میبینیم. بازی مصنوعی و میمیک صورت اشتباه او در موقعیتهای مختلف بارها توی ذوق میزند. از طرفی بسیاری از فیلمهای سینمای امروز جهان حتی هالیوود امروزی دیگر در ساخت یک فیلم قهرمانی اتفاقاً از ویژگیهای ظاهری یا رفتاری استفاده میکنند که از کلیشههای قهرمانهایی با ظاهر یا مشخصات رفتاری بینقص که در ارادهی انسانها نیست خارج شوند. این کار همذاتپنداری مخاطب را با قهرمان بیشتر میکند و درواقع این باور را ارائه میدهد که هر کدام از شما نیز میتوانید قهرمان باشید. همان چیزی که شعار حسن مقدم هم بود: «ازتون میخوام خودتون رو دستکم نگیرین!» اما کارگردان بهجای اینکه چهرهی حسن مقدم را بازسازی کند و اتفاقاً بر برخی از مشخصههای او مثل نوکزبانی حرفزدن تأکید کند تا واقعیت او بیشتر دیده شود و قدرت روح او برای مخاطب چشمگیر باشد، حسن مقدم را در کالبد پسری با ویژگیهای ظاهری نامأنوس نشان داده است. کاش این بازیگر حداقل بازی درخوری داشت تا توجیهی برای این انتخاب پیدا میکردیم.
در شخصیتپردازی دوستان حسن طهرانی مقدم در فیلم نیز همین کجسلیقگی دیده میشود. این گروه بههیچوجه شخصیت چند دانشمند علمی تراز اول، آن هم نه فقط در سطح ملی بلکه جهانی را بازنمایی نمیکند. این گروه در فیلم بیشتر به ما حس یک پایگاه بسیج با افرادی ساده و تازهوارد را میدهد! افرادی که فقط مهرباناند، اهل دین و ایماناند و گاهی تلاش هم میکنند. این تصویر کجا و آن گروه کجا؟ به همهی اینها بازی بد بازیگران را نیز اضافه کنید که صدالبته نشئتگرفته از فیلمنامهی ضعیف است.
وجه دیگر عجیب این فیلم، زندگی خانوادگی حسن مقدم است. بهوضوح پیدا است نویسنده و کارگردان هیچ کدام شناخت کافی از همسر شهید که زنده و حاضر است نداشتهاند و زحمتی هم برای این شناخت به خود ندادهاند. شخصیتی که از همسر شهید ترسیم شده ابداً شباهتی به شخصیت واقعی خانم الهام حیدری ندارد. صرفنظر از موضوع شخصیتپردازی، باز هم یک نابازیگر داریم با اکتها و اداهای اضافی بسیار در بازی که باعث شده همسر شهید در این سریال زنی لوس با رفتارهای اغراقآمیز نمایش داده شود، با اینکه شخصیت الهام حیدری در واقعیت بسیار محکم است و در زندگی بار اصلی رشد و تربیت فرزندان را به دوش کشیده و خود نیز اهل کسب علم و تدریس است. رابطههای خانوادگی درون فیلم هم بسیار مصنوعی و غیرواقعی است، در حالی که خاطرات خانوادگی موجود از حسن مقدم پر از نشاط و سرزندگی و شوخطبعی است.
بعضی از قسمتهای سریال کاملاً مشابه سکانسهایی از دیگر فیلمهاست. مثل سکانسی که حسن مقدم بچهای را از زیر آوار یک خانهی موشکخورده بیرون میآورد و عینا یادآور سکانسی از اخراجیهاست. هیجان سریال در اتفاقات و موضوعات حساس بسیار پایین است و ریتم هم در این موارد بسیار کندتر از مقداری است که نیاز است. موسیقی متن هم بسیار ضعیف است و هیچ کمکی به این قسمتهای سریال و جریانات آن نمیکند.
بهجز تیم یگان موشکی، نیروهای امنیتی نیز در این فیلم عجیبوغریب هستند؛ نیروهایی که کارهای احمقانه میکنند، همهی موضوعات را دیر متوجه میشوند و دقیقاً در سکانسی که در حقیقت نشانهی اقتدار نیروهای امنیتی و یگان موشکی در آن زمان بوده است، مأمور حفاظت بهسراغ سهیل، فرماندهی گروه اعزامی از لیبی میرود و بهجای اینکه شاهد خوار و خفیف شدن او باشیم نیروی امنیتی ما در مقابل او خوار و خفیف میشود و دست از پا درازتر از اتاق او بیرون میآید.
در آخر پایانبندی سریال بسیار عجیب است؛ ناگهان نریتوری میآید و بعضی قسمتهای قصهی فیلم را بازگویی میکند. در حالی که کارکرد نریتور پایان فیلم، گفتن بخشهایی از آینده است که زمان فیلم یا سریال یا دیگر محدودیتها باعث شده در فیلم وجود نداشته باشد. این صدا در آخر با تصویری فتوشاپی ترکیب میشود که ما را یاد روزنامه دیواریهای کودکانهی دوران مدرسه میاندازد!
با این همه چون سیر وقایع و اتفاقات سریال بر مبنای واقعیت است، کار از جهت وفاداری به تاریخ کاملاً قابل دفاع است و این موضوع در ساخت سریالی با این ژانر اهمیت زیادی دارد. حتی شاید اگر این سریال با نام یک مستند داستانی پخش میشد برای ما بسیار قابل قبولتر بود.