مجله میدان آزادی: امروز، بیست و چهارم مارس، روز درگذشت «ژول ورن»، نویسندهی مشهور فرانسوی است. به همین بهانه یادداشتی بخوانید از این نویسنده به قلم نیلوفر سادات احمدی:
ژول ورن؛ مردی که پدر علمیتخیلی لقب گرفت
«ژول ورن» را همه میشناسند یا حداقل فکر میکنند میشناسند. او نویسندهای فرانسوی بود، در قرن نوزدهم میلادی میزیست و از راه نویسندگی تماموقت روزگار میگذراند. ژول ورن بسیاری از تکنولوژیها و اختراعات پس از خود مانند زیردریایی را در رمانهایش پیشبینی کرد. همهی اینها را در کتابهای درسی دورهی ابتدایی خواندهایم و حتی بیشتر از اینها را؛ همان درسی که نوشته بود ژول ورن مثل بسیاری از انسانهای دیگر نیست که رؤیاهایش را «مانند گوشوارهای که از گوش بیفتد و گم شود» از یاد ببرد.
اما چیزی که خیلی از ما نمیدانیم و احتمالاً در کتابهای درسی هم دربارهاش نشنیدهایم، سبک فکریای است که ژول ورن برای نوشتههایش انتخاب کرد و سنتی که برای نویسندگان پس از خود به جا گذاشت؛ نویسندگانی که آنها را «علمیتخیلینویس» مینامیم.
پس راقم این سطور قصد دارد در این یادداشت ابتدا دربارهی مفهوم «ادبیات علمیتخیلی» چند کلمه بگوید و سپس ارتباط آن را با مردی تشریح کند که «پدر علمیتخیلی» لقب گرفت.

«ژول ورن»
«ادبیات»، «علم»، «تخیل»: مثلث طلایی
دربارهی ادبیات علمیتخیلی تعاریف بیشماری از صاحبنظران مختلف نقل شده. اما شاید سادهترین بیان همان باشد که بگوییم تعریف این ژانر در سه کلمهی تشکیلدهندهی نامش نهفته است؛ ادبیات، علم و تخیل.
اگر «ادبیات» را از این تعریف بگیریم به مقالات علمی میرسیم؛ که هرچند بسیاری از نویسندگان علمیتخیلی در نوشتن آن مهارت داشتند، اما هرگز در حوزهی علمیتخیلی جایی ندارد. با کنار گذاشتن «علم» به «ادبیات تخیلی» میرسیم که همیشه ارتباط تنگاتنگی با علمیتخیلی داشته اما بهواسطهی عنصر جادو و موجودات شگفتانگیز، فرسنگها از جهان علمیتخیلی فاصله دارد. و در آخر اگر «تخیل» را از علمیتخیلی حذف کنیم، تکلیف نگاه رو به جلویی که وجه مشخصهی این ژانر است، چه میشود؟
پس ادبیات علمیتخیلی، داستانی است از هر نوع آن (رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، کتاب مصور، فیلمنامه و...) که با بهرهگیری از دو عنصر علم و تخیل، دربارهی علم و فناوری یا تأثیر این علم و فناوری بر انسان و جوامع انسانی گمانهزنی میکند. تعریفی که میتوان آن را بر محبوبترین داستانهای ژول ورن («سفر به ماه»، «سفر به مرکز زمین»، «پنج هفته در بالن»، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» و...) منطبق دانست.

آثار «ژول ورن»
عصر نقرهای: مرزبندی برای شروع ژانر
تا اینجا گفتیم داستانهایی که علم و تخیل را با ویژگیها و شرایط خاصی با هم ترکیب کنند علمیتخیلی نامیده میشوند. اما سؤال مهمتر این است که آیا قلم نویسندهای کلاسیک مانند ژول ورن را که حتی از راهنماییهای الکساندر دوما و ویکتور هوگو بهره برده، میتوان با مفهوم مدرن ژانر جوانی به نام علمیتخیلی مطابقت داد؟ (جوان، در قیاس با مثلاً ژانر عاشقانه که قدمتی بسیار طولانیتر دارد.) با نگاهی به تاریخ این ژانر میدانیم تا مدتها بعد از مرگ ژول ورن، ژانری با عنوان «علمیتخیلی» وجود نداشته. در واقع نامگذاری این ژانر بهشیوهی مدرن و رسمی به «هوگو گرنسبک» نسبت داده میشود.
هوگو گرنسبک که جایزهی ادبی هوگو را به افتخار او نامگذاری کردهاند، نویسنده و ناشر داستانهایی با گمانهزنیهای علمی بود که در آن دوران بهوفور نوشته میشدند، اما نام و عنوانی نداشتند که در قفسهی کتابفروشیها آنها را از کتابهای ترسناک، عاشقانه یا پلیسی متمایز کند. گرنسبک مانند بسیاری از همعصران خود نیاز بازار به نامگذاری این سبک داستانها را حس کرد. پس ابتدا نام «داستانهای علمی» و سپس «علمیتخیلی» را پیشنهاد داد که ژانر مد نظر تا به امروز با نام دوم شناخته میشود. از همان زمان، دورانی از انتشار و چاپ هدفمندتر آثار علمیتخیلی آغاز شد که بعدها «عصر نقرهای» نام گرفت؛ شروعی برای خیزش ژانری نوپا و موفق.
اما دربارهی ژول ورنی که دهها سال عقبتر از نامگذاری گرنسبک و شروع عصر نقرهای در این ژانر قلم میزد چه باید گفت؟
اینجا دو عقیدهی کلی بین صاحبنظران مطرح است. عدهای معتقدند شروع علمیتخیلی را باید از افسانههای کهن مانند گیلگمش و پرواز کیکاووس پی گرفت. در واقع هر جا از تاریخ ادبیات را که نوعی از نگرش علمیتخیلی در داستانها ظهور کرده باید جزوی از آثار این ژانر لحاظ کرد. با این دیدگاه ژول ورن را هم صرفاً باید موجی از این دریای کهن در نظر گرفت؛ نویسندهای در ژانر علمیتخیلی.
نگرش دوم اما (که راقم این سطور آن را بیشتر میپسندد) نامگذاری گرنسبک و آغاز عصر نقرهای را شروع ظهور و بروز ژانر علمیتخیلی در مفهوم مدرن آن میبیند. با این نگاه، نویسندگانی مانند «ژول ورن»، «اچ جی ولز»، «جک لندن»، «کارل چاپک» و... نه موجی از دریا، بلکه رودی خروشاناند که هر سدی را سر راه خود شکستند و در نهایت به دریایی رسیدند که هوگو گرنسبک آن را داستان علمی نامید؛ و سردمدارانی بودند که داستانهای گمانهزن توام با فناوری و تخیل را تا جایی از نظر کیفیت و کمیت ارتقا دادند که به ژانری مجزا تبدیل شود و شایستهی نامی درخور جهان فکری خاص خود باشد. اگر این دیدگاه را بپذیریم نویسندگان نامبرده را باید (با وام گرفتن از تعبیر محمد قصاع در کتاب «پژوهشی در ادبیات و اندیشهی علمیتخیلی») نویسندگان «شبه علمیتخیلی» یا نویسندگان «دورهی حضور ناخودآگاه علمیتخیلی» بنامیم.
به زبان ساده، ژول ورن و اچ جی ولز نویسندگانی بودند که بدون دانستن نام ژانر، به شکلگیری این ژانر و زیرژانرهای مختلفش کمک کردند. بیدلیل نیست که این دو لقب پدران ژانر علمیتخیلی گرفتهاند.

آثار «ژول ورن»، نوسینده فرانسوی
و بالاخره... پدر علمیتخیلی
دربارهی قلم ژول ورن چه میتوان گفت؟ داستانهای مفرح، انبوهی از اطلاعات (یا گمانهزنیهای) علمی، طنزی ظریف و پایانی شاد. ویژگیهایی که بهلطف ذهن پویای ژول ورن و هدایت آگاهانهی ناشر و همکار همیشگیاش «پییر ژول هتزل» پرورش یافت و شکوفا شد. او دربارهی همه چیز و هر چیز مینوشت و از تخیل دربارهی فلز بهکاررفته در بدنهی سفینهای که به ماه میرود یا پوشش گیاهی مناطق مرکزی زمین ابا نداشت. همین ویژگیها چنان موفقیتی برای آثارش رقم زدند که او را به نویسندهی تماموقت داستانهایی دربارهی سفرهای شگفتانگیز تبدیل کردند. شهرت و امنیت مالی نسبی ژول ورن بهعنوان نویسندهی تماموقت به نویسندگان دیگری که در این ژانر قلم میزدند جرئت داد تا بیشتر و دقیقتر به این سبک داستاننویسی بپردازند و زمینه را برای آشنایی مخاطبان عمومیتری باز کرد که تا پیش از این علاقهی چندانی به این سبک داستانها نداشتند.
پنجاه و چهار رمان از ژول ورن در زمان حیات او و نُه رمان پس از مرگش منتشر شد. او تا پایان عمر دست از نوشتن برنداشت و حتی (به روایتی) نزد نویسندهی دیگری اذعان کرد اگر کار نکند انگار زندگی از وجودش رخت بربسته. آثار او به زبانهای بسیاری ترجمه شد؛ طوری که برخی فهرستها او را دومین نویسندهی پرترجمه در جهان (بعد از «آگاتا کریستی») ذکر کردهاند. اما تأثیر اصلی او نه در کمیت، بلکه در کیفیت رد پایی است که بر ذهن و روح مخاطبانش به جا میگذارد. ژول ورن نهتنها بر بسیاری از نویسندگان بزرگ (مانند «مارسل امه»، «فرانسوا موریاک»، «ژان پل سارتر» و...) بلکه بر بسیاری از دانشمندان و کاشفان («یوری گاگارین»، «سیمون لیک»، «فریتیوف نانسن» و...) تأثیر گذاشت. او همان کسی بود که رؤیاهایش را «مانند گوشوارهای که از گوش بیفتد و گم شود» از یاد نبرد؛ کسی که «ری بردبری»، نویسندهی بزرگ علمیتخیلی در وصفش گفت: «همهی ما بهنحوی فرزندان ژول ورن هستیم.»