چهارشنبه 24 بهمن 1403 / خواندن: 22 دقیقه
به مناسبت سالروز درگذشت فروغ فرخزاد

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار فروغ فرخزاد

روز ۸ دی‌ماه ۱۳۱۳ بود که در خانواده‌ی پرجمعیت فرخزاد «تولدی دیگر» اتفاق افتاد؛ تولدِ فروغ. این زادروز بعدها به تولد دوباره‌ی شعر معاصر گره می‌خورد و دیگرانی از آن با نامِ «سپیده‌دمی بر پیشانی زمان» (شما بخوانید بر پیشانی شعر) یاد کردند.

5
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار فروغ فرخزاد

مجله میدان آزادی: امروز بیست و چهارم بهمن، روز درگذشت «فروغ فرخزاد» یکی از شاعران سرشناس ادبیات معاصر فارسی است. تک‌نگاری این شاعر معاصر را با نگاهی به شعر و زندگیش به قلم «نیلوفر بختیاری» -شاعر و پژوهشگر ادبیات- بخوانید:

 

فروغ؛ از عروسکی کوکی تا عروس خوشه‌های اقاقی

روز ۸ دی‌ماه ۱۳۱۳ بود که در خانواده‌ی پرجمعیت فرخزاد «تولدی دیگر» اتفاق افتاد؛ تولدِ فروغ. این زادروز بعدها به تولد دوباره‌ی شعر معاصر گره می‌خورد و دیگرانی از آن با نامِ «سپیده‌دمی بر پیشانی زمان» (شما بخوانید بر پیشانی شعر) یاد کردند. هدف از این تک‌نگاری اشاره‌ای به درخشش‌های چندگانه‌ی فروغ در زمان زیست شاعرانه‌ی اوست.


و این منم/ زنی تنها/ در آستانه‌ی فصلی سرد...

فروغ زیر نظر پدری نظامی و سختگیر و در خانواده‌ای اهل مطالعه بزرگ شد. در خانه‌ای که در آن کتاب از دستِ پدر خانواده و کودکانش نمی‌افتاد. ویژگی سرکوبگری پدر سبب شد هر یک از فرزندانش ازجمله فروغ خیلی زود به شعر و هنر پناه ببرند. مدتی هم در هنرستان نقاشی کمال‌الملک جاذبه‌ی رنگ‌ها به‌جای کلمات فروغ را به خود فراخوانده بود. در نوجوانی دیوان‌های شعر را زیر و رو می‌کرد و هرچه به دستش می‌آمد، می‌خواند. خیاطی هم می‌کرد. در سیزده‌سالگی اما غزل‌های بسیاری نوشت و عاشق شد. عاشق پرویز شاپور که کاریکلماتور می‌نوشت و هنرمندی شناخته‌شده بود. بعد اولین تپش‌های قلب خود را در نامه‌های عاشقانه به شاپور به ثبت رساند. حاصل این پیوند زناشویی تولد کامیار و زاده شدن اولین مجموعه شعر او یعنی «اسیر» بود:

«آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست»

اما پیوند زناشویی فروغ بعد از تولد اولین فرزندانش، یعنی «کامیار» و «اسیر» گسسته شد. سپس فروغ با «دیوار» و «عصیان» از نو بودنش را فریاد زد و از عرف زمانه و باورهای رایج به هنجارهایی تازه روی آورد. 

«آتشی بود و فسرد
رشته‌ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست»

فروغ در آن روزها به اقتضای زمانه بیشتر چهارپاره می‌نوشت و ردی از رمانتیسم در شعرهای سه مجموعه‌ی اولش به جا گذاشت. کمی بعد، آشنایی با ابراهیم گلستان و حضور در استودیوی فیلم‌سازی او پیکره‌های دیگری از وجود فروغ را تراش داد تا فروغِ فیلم‌ساز و بازیگر نیز جلوه کنند. شاعر حالا از دریچه‌ای نو به جهان نگاه می‌کرد. رفتن به سفرهای خارجی و اروپایی، تجربه‌ی ساخت مستند «خانه سیاه است» و دریافت جایزه‌ی بهترین فیلم مستند جشنواره‌ای در آلمان، او را درخشان‌تر از قبل کرد. همین ایام بود که نطفه‌ی دو مجموعه‌ی «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» شکل گرفت تا در زمان خودش با قلم او جان بگیرد.

«و آن کسی که نیمه‌ی من بود، به درون نطفه‌ی من بازگشته بود
و من در آینه می‌دیدمش
که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
و من عروس خوشه‌های اقاقی شدم...»

پایان همه‌ی این تجربه‌ها اما شتاب فروغ سی و دو ساله به‌سوی جاده‌ی مرگ بود. در ساعتِ چهار یا پنج عصر ۲۴ بهمن ۱۳۴۵.


تمام روز در آینه گریه می‌کردم...

شعر فروغ فرخزاد، خصوصاً در دو مجموعه‌ی آخر، سرشار از انسان‌نگاری، بینش اسطوره‌ای و فلسفی است. او با بازتعریف مفاهیمی چون زندگی و عشق، از دریچه‌ی نگاه یک زن شاعر، عرف ادبی زمانه‌ی خود را دگرگون کرد. در شعر فروغ طبیعت‌نگاری و توجه به عناصر چهارگانه‌ی حیات، ماده‌ی اصلی را شکل می‌دهد و به جهان‌بینی او سرایت کرده است. همچنین بخشی از عناصر زبان شعر او ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی دارند و برخلاف واژگان روزمره، در بافت فرهنگی خاصی تعریف می‌شوند. در مجموع، آشنایی‌زدایی ویژگی بارز دو مجموعه‌ی آخر فروغ است. 

به‌عنوان مثال ما در ادبیات سنتی و اساطیری موجودی به نام «پری» داریم که افسانه‌ای است و مردان را با زیبایی خود فریب می‌دهد و به هلاکت می‌رساند؛ اما پری کوچک غمگینی که در شعر فروغ بازآفرینی شده و تمام دلش را در یک نی‌لبک می‌نوازد، یک پری متفاوت است که نمی‌تواند با هیچ‌ یک از تعابیر رایج ادبیات فارسی برابر باشد. یا مثلاً وقتی شاعر از «آیه‌ی تاریک» سخن می‌گوید، ما می‌بینیم آن سویِ پشتوانه‌ی معنوی این تعبیر، معنایی تازه در حال شکل‌گیری است. می‌دانیم در قرآن کریم برای واژه‌ی آیه صفت بینات به معنای روشن آمده است. اما در تعبیر «آیه‌ی تاریک» سخن از آیه‌ای‌ است زمینی و می‌تواند استعاره‌ای از خود شعر باشد. 

 

می‌توان همچون عروسک‌های کوکی بود...

جلوه‌ی جنسیت و زنانگی در شعر فروغ فرخزاد در دو مجموعه‌ی «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» با «اسیر» و «دیوار» و «عصیان» متفاوت است. در این دو مجموعه، بیان شعر برای مقاصدی فراتر از جنسیت به کار رفته و سخن از مفاهیم کلانی چون مرگ و زندگی‌ است. فروغ در مصاحبه‌ای با ایرج گرگین درباره‌ی گزاره‌ی زنانه بودن شعرهایش توضیح داده است:

«اگر شعر من، همان‌طور که شما گفتید، یک‌مقدار حالت زنانه دارد، خُب این خیلی طبیعی است که به‌علت زن بودنم است. من خوشبختانه یک زنم، اما اگر پای سنجش ارزش‌های هنری پیش بیاید، فکر می‌کنم دیگر جنسیت نمی‌تواند مطرح باشد.»

اوج جلوه‌ی این نگاه انسانی را در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» می‌بینیم که در آن شاعر از همان ابتدای روایت با آوردن صفت تنها در کنار زن، آن را متمایز و برجسته می‌کند:

«و این منم
زنی تنها
در آستانه‌ی فصلی سرد»


معشوق من/ همچون طبیعت/ مفهوم ناگزیر صریحی دارد

نگاه مادی فروغ به عشق و زندگی با چاشنی طبیعت‌نگاری و توجه به وجه غریزی عشق از دیگر اندیشه‌های رایج اشعار اوست که نمودش را در شعرهایی چون «روی خاک»، «معشوق من» و «فتح باغ» می‌بینیم.

«سخن از پیوند سست دو نام
و هم‌آغوشی در اوراق کهنه‌ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق‌های سوخته‌ی بوسه‌ی تو»

در این‌ اشعار نوعی ترجیح طبیعت بر تمدن انسانی دیده می‌شود. همچنین فروغ در مجموعه‌ی «تولدی دیگر» الگویی تازه از ویژگی‌های معشوق مرد در ادبیات معاصر ارائه داده که برای بار نخست از سوی یک زن شاعر به‌صراحت بیان می‌شود: 

«او وحشیانه آزاد است
مانند یک غریزه‌ی سالم
در عمق یک جزیره‌ی نامسکون
او پاک می‌کند
با پاره‌های خیمه‌ی مجنون
از کفش خود، غبار خیابان را»

در واقع فروغ مدلی از معشوق مرد را ارائه می‌دهد که با واقعیت‌های زندگی زنان هم‌عصر خود تطابق بیشتری دارد. معشوقی که فروغ از آن سخن می‌گوید یک انسان معمولی با غرایز انسانی است که نه‌تنها به مردان سوار بر اسب سفید شبیه نیست، بلکه با حالتی غریزی در رام کردن جفت خود مصمم است. او در یکی از گفت‌وگوهایش با ایرج گرگین در این زمینه توضیح می‌دهد: 

«پرسناژ مجنون، که خُب همیشه سمبل پایداری و استقامت در عشق بوده، از نظر من که آدمی هستم که جور دیگری زندگی می‌کنم، پرسناژ او کاملاً برای من مسخره است، وقتی علم روان‌شناسی می‌آید و او را برای من خرد می‌کند، تجزیه و تحلیل می‌کند و به من نشان می‌دهد که او عاشق نه، یک بیمار بوده، آدمی بوده که مرتب می‌خواسته خودش را آزار بدهد. این است که خُب به‌کلی عوض می‌شود.»

و مهره‌های نازکِ پشتم/ از حس مرگ تیر کشیدند

اعتراف فروغ به زوال ارزش‌ها در جهان مدرن از دیگر درون‌مایه‌های رایج اشعار اوست که در شعرهایی چون «بر او ببخشایید»، «عروسک کوکی»، «وهم سبز» و «آیه‌های زمینی» سایه‌ی تاریکش را حس می‌کنیم. در این شعرها تقابلی آشکار میان نیروی مرگ و زندگی در ذهن و زبان شاعر شکل گرفته که رد پای آن در تعابیری چون «شهوت مرگ» و تشبیه ایستادگی معشوق بر ساق‌های نیرومندش به مرگ پیداست. اما در مجموعه‌ی ‌«تولد دیگر»، همان‌گونه که از نامش انتظار می‌رود، این مرگ به زادنی دوباره می‌انجامد. چنان‌که امید به زیستن دوباره به‌نوعی با امید به مرگ برابر می‌شود:

«گاهی به این حقیقت یأس‌آور
 اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی به‌جز تفاله‌ی یک زنده نیستند؟» 
_
«بر او ببخشایید
بر او که گاهگاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب‌های راکد
و حفره‌های خالی از یاد می‌برد
و ابلهانه می‌پندارد
که حق زیستن دارد» 

دیدگاه پوران فرخزاد به‌عنوان خواهر شاعر که با او پیوند عاطفی نزدیکی دارد، در این زمینه تأمل‌برانگیز است:
«می‌گویند هر هنرمندی باید دو بار متولد شود و تنها آن زندگان بیداری که ققنوس‌واره از خویش زاده می‌شوند، می‌توانند در تاریخ هنر و ادب که با عرفان پیوندی تنگ دارند به جاودانگی رسیده و انوشه شوند. فروغ نیز این نیکبختی را آزمون کرد و آنچه در بیشترین شعرهای دفتر «تولدی دیگر» می‌خوانیم به‌راستی زایش دوباره‌ی فروغ از فروغ است. شاید از این‌ روست که او سال‌ها پیش، بر نخستین جلد «تولدی دیگر» چون از صحاف‌خانه برآمد، به خط خویش نوشته است، از فروغ به فروغ، و تو سال‌ها از آن پس، زمانی که دیگر فروغ پرنده‌وار پریده و رفته بود، بر کناره‌ی خط او نوشته‌ای به یادمان تولدی دیگر... .»


آن روزها رفتند...

یادکرد کودکی و دوران بلوغ از مضامین پرتکرار مجموعه‌ی «تولدی دیگر» است که معمولاً در بستر مکانی «کوچه» و با حضور عنصر «باد» و اشاره به «عطر اقاقی‌ها» وصف می‌شود. این درون‌مایه با حسرت گذشته و افسوس برای از دست رفتن زمان همراه است:

«آن روزها
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان‌های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه‌های تکیه‌داده در حفاظ سبز پیچک‌ها،
به یکدیگر
آن بام‌های بادبادک‌های بازیگوش
آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها»

من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم

رد پای اسطوره‌ها و نمادهای شاخص در شعر فروع فرخزاد را که دنبال کنیم، به نمادهای برجسته‌ای همچون زمین و آسمان، عناصر اربعه، شب و ماه و ستاره و سپس پرنده و آینه می‌رسیم. به‌عنوان مثال زمین به‌عنوان نماد زنانگی و زایایی در شعر فرخزاد اغلب در تقابل و تضاد با آسمان در کنار نمادهای مکملی چون خاک، باغچه، درخت و گل‌ها به کار می‌رود و در مجموع با طبیعت پیوند دارد. حضور عناصر اربعه نیز به‌عنوان نماینده‌ی حیات زمینی در بسیاری از اشعار فروغ فرخزاد جلوه کرده است. فروغ خود در شعر «تنها صداست که می‌ماند» به این موضوع اعتراف کرده: «من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم».

از دیگر نمادهای پرتکرار اشعار او باید به شب اشاره کرد که در واژگانی چون ظلمت، تاریکی، سیاهی و... قابل ردیابی است و در شعر فروغ جنبه‌ی عام‌تر و انسانی‌تری دارد. این نماد می‌تواند یادآور ترس، تنهایی و ناامیدی انسان مدرن باشد:

«من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم»


از فروغ به شاعرانِ هم‌عصرش

فروغ در گفت‌وگوهای مفصلی با غلامحسین ساعدی و سیروس طاهباز درباره‌ی شاعران معاصرش به‌صراحت نظر داده است. این دیدگاه‌ها بدون کمتری ملاحظه و تعارف با بیشترین صداقت لحن بیان شده‌اند. مثلاً در مورد شاملو پس از تحسین تلاش‌های ادبی او و برشمردن وجوه مثبتش می‌گوید: «به نظر من شاملو آدمی است که در بیشتر موارد شیفته‌ی مفاهیم زیبا می‌شود. ستایشی که در بعضی شعرهای او هست به نظر من نتیجه‌ی تجربه‌های او و مخلوط شدن او با این مفاهیم زیباست. حاصل شیفتگی‌های اوست. انسانیت، عشق، دوستی، زن. او نگاه می‌کند و آن‌قدر مسحور می‌شود که فراموش می‌کند باید یک قدم جلوتر بگذارد و خودش را پرت کند به قعر این مفاهیم تا آرام شود... هنوز نتوانسته است رابطه‌ی خودش را با دنیا و زندگی روشن کند.» در حالی که معتقد است هر کسی با خواندن شعر نیما بلافاصله درک می‌کند که او انگار دنیا و نگاه خودش را در بیست‌ و پنج‌ سالگی به دست آورده.

در مورد سیاوش کسرایی بی‌تعارف می‌گوید مطلقاً قبولش ندارد و از نظر او زبان شعرش شل و لق است. فرم‌های شعر او را هم دستمالی‌شده و شعر سرودنش را از سر تفنن می‌داند. سایه را هم از وجهی تأیید می‌کند، اما در مورد نیمایی‌هایش معتقد است به حد کافی خوب نیستند و دوره‌اش تمام شده.

جالب است که در مورد آتشی می‌گوید: «وقتی کتاب اول او را با مال خودم مقایسه می‌کنم شرمنده می‌شوم.» اما گویا در زمان این اظهار نظر فعالیت شعری آتشی کم‌رنگ‌تر شده. بنابراین در ادامه اضافه می‌کند که او نباید به تهران می‌آمد. گویا از نظر فروغ پایتخت‌نشین شدن می‌تواند یک ویژگی منفی برای شاعرانی چون آتشی باشد. اما سپهری را بسیار مورد نوازش کلامی قرار داده است. از نظر فروغ او با همه فرق دارد و دنیای فکری و حسی‌اش برای فروغ جالب‌ترین دنیاهاست. شعر او را برای اینکه از نوع انسان حرف می‌زند وسیع می‌داند و معتقد است در زمینه‌ی وزن راه خودش را پیدا کرده. اخوان را هم مثل سهراب می‌ستاید و شعر او را در ردیف نیما و شاملو می‌داند. به نظر فروغ شعر اخوان هم فرم دارد، هم زبان جاافتاده و شکل‌گرفته، هم محتوای قابل تعمق و دید منحصربه‌فرد.

اظهار نظر فروغ درباره‌ی نادرپور اما در عین صراحت طعنه‌آمیز است. او معتقد است محافظه‌کاری نادرپور و حساسیتی که نسبت به عقاید مختلف درباره‌ی شعرش از خودش نشان می‌دهد، بزرگ‌ترین دشمن اوست.

حالا اگر بخواهیم فروغ را از زبان فروغ بشناسیم، شاید بهتر باشد به چنین سطرهایی رجوع کنیم:

«چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم
و کار تدوین نظام‌نامه‌ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست»


به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»

سرانجام در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ آن اتفاق ناگزیرِ نابهنگام فرامی‌رسد. در مراسم خاکسپاری، شاملو با دیدن دست‌های جوان فروغ در زیر بارش برف، به یاد این سطرهای او می‌افتد:

«شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زیر بارش یک‌ریز برف مدفون شد»

فروغ در گورستان ظهیرالدوله‌ی تهران آرام می‌گیرد و روی سنگ قبرش این سطرها به جا می‌ماند:

«من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه‌ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم».


مطالب مرتبط:

به بهانه زادروز فروغ فرخزاد و با نگاهی به نامه‌های او

فهرست: ده شعر از بهترین شعرهای فروغ فرخزاد




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
جلوه‌ی جنسیت و زنانگی در شعر فروغ فرخزاد در دو مجموعه‌ی «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» با «اسیر» و «دیوار» و «عصیان» متفاوت است. در این دو مجموعه، بیان شعر برای مقاصدی فراتر از جنسیت به کار رفته و سخن از مفاهیم کلانی چون مرگ و زندگی‌ است.

رد پای اسطوره‌ها و نمادهای شاخص در شعر فروع فرخزاد را که دنبال کنیم، به نمادهای برجسته‌ای همچون زمین و آسمان، عناصر اربعه، شب و ماه و ستاره و سپس پرنده و آینه می‌رسیم. به‌عنوان مثال زمین به‌عنوان نماد زنانگی و زایایی در شعر فرخزاد اغلب در تقابل و تضاد با آسمان در کنار نمادهای مکملی چون خاک، باغچه، درخت و گل‌ها به کار می‌رود و در مجموع با طبیعت پیوند دارد. حضور عناصر اربعه نیز به‌عنوان نماینده‌ی حیات زمینی در بسیاری از اشعار فروغ فرخزاد جلوه کرده است. فروغ خود در شعر «تنها صداست که می‌ماند» به این موضوع اعتراف کرده: «من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم».

مطالب مرتبط