شنبه 10 آذر 1403 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده هنر و آهستگی | صفحه‌ی هفتم

جستار: آهستگی و شعر

اینکه چه مدت‌زمانی طول می‌کشد تا شعری خلق ‌شود از همان سؤال‌های بی‌جوابی است که به تعداد تمام شعرها می‌تواند پاسخ داشته باشد. شراب شعر گاهی ارمغان جنون یک لحظه است، گاهی حاصل کوشش چله‌ها. گاهی هدیه‌ی خدایان است در شبی که شاعر به فراسوها متصل است، گاهی عصاره‌ی سفری چندین ساله در پیچ و خم‌های زمین.

4.33
جستار: آهستگی و شعر

مجله میدان آزادی: در هفتمین صفحه از پرونده «هنر و آهستگی» به سراغ مادر هنرها، شعر رفته‌ایم. در ادامه اعظم سعادتمند-شاعر و پژوهشگر ادبیات- شما را میهمان می‌کند به جستاری در رابطه با آهستگی و شعر در اشعار شاعران ایران و جهان که در ادامه بخوانید: 


سرودی برآمده از حزن آدم

در روایتی آمده است که نخستین شعر را آدم علیه‌السلام در فراق هابیل سروده است. آدم برای سوگواری، از کلمات یاری می‌گیرد و آنگاه شعر آفریده می‌شود. از زمانی که انسان کشف کرد با چیدن کلمات در کنار هم به شیوه‌ای خاص می‌تواند امری برتر از کلام عادی به نام شعر را تجربه کند، اندیشمندان فراوانی برای تعریف آن کوشیده‌اند. تعاریفی که تحت تأثیر زمانه و سلیقه‌ی گویندگان‌شان هر کدام سعی در برجسته کردن وجهی از این هنر داشته‌اند. یکی می‌گوید «شعر تعبیر نادرست از واقعیت است.» یکی آن را «تقلید از امور می‌داند.» دیگری «سخن مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی و حروف آخرین آن به یکدیگر مانند»، یکی هم «کلام مخیل موزون» و یکی هم «حادثه‌ای در زبان».

به هر حال هزاران سال است که شعر به حیات خود ادامه می‌دهد بدون آنکه کسی دقیقاً بداند شعر چیست.


آفرینش شعر و آهستگی

اینکه چه مدت‌زمانی طول می‌کشد تا شعری خلق ‌شود از همان سؤال‌های بی‌جوابی است که به تعداد تمام شعرها می‌تواند پاسخ داشته باشد. شراب شعر گاهی ارمغان جنون یک لحظه است، گاهی حاصل کوشش چله‌ها. گاهی هدیه‌ی خدایان است در شبی که شاعر به فراسوها متصل است، گاهی عصاره‌ی سفری چندین ساله در پیچ و خم‌های زمین. اما باید توجه داشت که رسیدن شاعر به لحظه‌ی شعر در گرو همان کوشش آهسته و پیوسته‌ای است که قرن‌ها پیش نظامی عروضی در چهارمقاله آورده است: «اما شاعر بدین درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی‌خواند و یاد همی‌گیرد... تا سخنش روی در ترقی دارد و طبعش به جانب علو میل کند.»


شعر و دعوت به آهستگی 

کار شاعر، نگه‌ داشتن یک لحظه، یک حالت یا یک پدیده‌ است. او با زبان، عاطفه، تخیل و آهنگِ خود آن دَم را بسط می‌دهد و سعی در سکنا دادنش می‌کند. شاعر می‌خواهد آنچه را دریافته است، نه‌تنها برای خود که برای همه‌ی جهان حفظ کند و شادی یا اندوه آن را با همگان به اشتراک بگذارد.

از میان شاعران، آن‌ها که بی‌توجه به عبور شتابناک آدم‌ها برای رسیدن به ثروت و قدرت و شهرت، سفری آرام و آهسته را در جریان آب و باد و خاک و آتش برگزیده‌اند انسان را از اضطراب عقب ماندن می‌رهانند و بیشتر او را متوجه معنای زیستن می‌کنند. آن‌ها سرعت قطارِ در حرکت را آن‌قدر کم می‌کنند تا بتوانیم مناظر کنار مسیر را واضح و شفاف ببینیم.

دعوت به آهستگی را می‌توان در آثار شاعران طبیعت‌گرا سریع‎تر پیدا کرد. شاید به این دلیل که طبیعت همچنان بی‌دغدغه در مجرای فطری خود در حال حرکت است و حاصل نزدیک شدن شاعر به طبیعت، آرامش و شکیبایی است.


کجاست جای رسیدن 

در میان شاعران معاصر فارسی‌گو اشعار سهراب سپهری از نمونه‌های درخشان این دعوت است. شاعری که شهرتش را تنها مدیون اشعارش نیست و از نقاشان صاحب سبک معاصر نیز به شمار می‌آید. سهراب به گواهی نامه‌هایی که از او به یادگار مانده و آنچه از زندگی‌اش نقل شده است و نیز به شهادت نقاشی‌هایش که بیشتر متمرکز بر جزئی از طبیعت هستند و حاصل نگاه عمیق و پیوسته‌ی او به جهان، اهل سکوت و تماشا بوده و طعم آهستگی را چشیده است. تجربه‌ی نزدیک شدن او به طبیعت و یکی شدن با آن، هم در نقاشی، هم در شعرش، دیدنی و شنیدنی است.

«من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل‌ها را می‌گیرم
آشنا هستم با، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت»

او چون پیام‌آوری بشر را دعوت می‌کند به گشودن دری به‌سوی آفتاب و عمیق شدن در هستی برای یافتن یک گوهر ناپیدا.

«من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد
و به آنان گفتم: سنگ آرایش کوهستان نیست
هم‌چنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید»

و انکارکنندگان را هشدار می‌دهد: «جیب‌شان را پر عادت کردیم».

سهراب سپهری در کارگاه نقاشی در کنار اثری از مجموعه‌ی «درختان» 

او دریافته است که «غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست» و عادت آن چیزی است که لحظه‌ها را تکراری می‌کند، آن‌قدر که در غفلت گم شوند. 

سهراب در جای دیگری ما را فرامی‌خواند به گشودن در به روی بشر و نور و گیاه و حشره و باز مسافران هستی را دعوت می‌کند به «پهن کردن یک فرش و بی‌خیال نشستن و گوش دادن به صدایِ شستنِ یک ظرف زیر شیر مجاور». او می‌خواهد مخاطبش را نیز به لذت شنیدن «صدای هوش گیاهان» ببرد، به سرخوشی چیزی از حالت سنگ فهمیدن.

سهراب از ما می‌خواهد که در همه‌ی لحظه‌ها زندگی کنیم، حتی در زمان شستن یک بشقاب.

از این دست نمونه‌ها در آثار سهراب فراوان است.


زان پیش که کوزه‌ها کنند از گِل ما

درنگ‌خواهی مختص شاعران این عصر عجول نیست و نمونه‌های آن را می‌توان از گذشته تا امروز برشمرد. گویا در هر زمانه‌ای انسان‌ها نیازمند تلنگری بوده‌اند برای «آب‌تنی کردن در حوضچه‌ی‌ اکنون».

رباعیات خیام سرشار از مثال‌هایی است برای توجه دادن انسان به ارزش لحظه‌ها، غنیمت شمردن عمر و تماشای آغاز و انجام جهان، بی‌آنکه نگران فردای نیامده باشیم.

امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه‌ی فردات به‌جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست


عکس از مرتضی امین الرعایایی

از سوی دیگر باید گفت که دعوت به آهستگی را علاوه‌بر محتوا و اندیشه‌ می‌توان در ضرباهنگ آرام یک شعر، تعداد ابیات یا پیچیدگی‌های آن نیز یافت. قصاید انوری، شعرهای دیریاب خاقانی، جویبار اشعار سعدی، غزل‌های مرصع حافظ که برای فهم‌شان تفسیرها نوشته شده است و مشکل‌پسندی‌های بیدل هر کدام دعوتی است به تأمل. شاهنامه‌ی فردوسی و منظومه‌های نظامی هر کدام رسالتی دارند؛ رسالت فراخواندن انسان به تفکر در هستی.

از شاعرانِ گذشته به‌دلیل مجال اندک این نوشتار تنها به دو نمونه‌ی دیگر اکتفا می‌کنیم:

نظامی گنجوی در اسکندرنامه می‌فرماید دست یافتن به هر کار شگرفی با آهستگی حاصل می‌شود:

ز کوه گران تا به دریای ژرف
به آهستگی کار گردد شگرف

و جناب حافظ ما را با وجود گذران بودن عمر، به نشستن کنار جوی فرامی‌خواند. انگار درک لحظه‌های گذران، در آرامشِ نشستن و تماشاست. 

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس


آهستگی در شعر جهان

گرچه امروزه هایکو از مرزهای ژاپن فراتر رفته است اما در شعرهای غیر فارسی، فراخوانی به آهستگی را به‌طور ویژه می‌توان در هایکوهای شاعران ژاپنی یافت؛ شعرهایی که با وجود کوتاهی، مخاطب را به سفری در ژرفای هر فصل، هر جاندار یا هر شئ فرامی‌خوانند. گاه بارها و بارها آن‌ها را می‌خوانیم و در هر بار خواندن به کشف تازه‌ای می‌رسیم. انگار آن روح فشرده در هفده هجا هر بار چهره‌ی تازه‌ای رو می‌کند. هایکو با سادگی از زیباییِ شادی یا اندوه جهان می‌گوید و می‌خواهد انسان ساده از این همه زیبایی نگذرد.

در ادامه چند هایکو می‌خوانیم از کوبایاشی ایسا که او را در شمار چهار هایکوسرای مهم ژاپن دانسته‌اند.

چه زیبا
آن بادبادک به آسمان پرواز می‌کند
از کلبه‌ی گدا


«کوه فوجی از منظره کوه کاتسوراگی»، اثر توشی یوشیدا، 1983


ای حلزون
از کوهستان فوجی بالا برو
اما آهسته‌آهسته

واضح است که در شعر سایر ملل نیز این دعوت وجود دارد و قابل بررسی است و نام نبردن از آن آثار به‌دلیل مجال اندک این یادداشت است. 


شعر و شتابزدگی

شاعران عصر سرعت و تکنولوژی بیشتر از شاعران گذشته در معرض اضطراب عقب ماندن از زمان‌اند. صفحه‌های مجازی لحظه به لحظه با تصاویر و اخبار جدید پر می‌شوند و آنچه در ساعاتی قبل گذشته به‌راحتی فراموش می‌شود و جای خود را به مطالب تازه می‌‌دهد. عده‌ای از شاعران با این شتاب همراه می‌شوند، چراکه می‌پندارند دیده شدن و خوانده شدن در گرو همراه شدن با سرعت است و بدون تعمق و دقت مطابق با سلیقه‌ی روز به هر شاخه‌ای می‌پرند و از هر خرمنی مشتی برمی‌دارند و در این فضا می‌پاشند. در روزگاری که تلقی عده‌ی زیادی‌ از شعر خوب، وابسته به تعداد لایک‌ها و تصور شماری از مردم از شاعر خوب در گرو میزان حضور آن شاعر در برنامه‌های متعدد صوتی و تصویری و... است، محتاج شاعرانی هستیم با این جهان‌بینی که «گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد». این شاعران قادرند ورای حرکت خطی زمان، مخاطب را در یک لحظه سکونت دهند و از لحظه، جاده‌ای بسازند برای سفری به حیات درون هر چیز. حیاتی که غفلت ناشی از شتاب، ما را از دیدن و شنیدن و درک کردنش بی‌نصیب می‌گذارد.

نتیجه‌ی شتابزدگی در سرودن و ارائه‌ی شعر، رونویسی از روی دست دیگران و فوران آثاری کم‌مایه و هم‌شکل است که هیچ دلی را تکان نمی‌دهند و تنها تأثیرشان احتمالاً لرزاندن تن عروضی سمرقندی است در گور! 


درنگ آخر

و در آخر آیا همین شعر خواندن نوعی درنگ در خیابان هستی نیست؟ آیا آنکه زمانی را می‌گذارد برای خواندن شعر، در پی چشم بستن بر شتاب زمان و زمانه و غرق شدن در آرامش آهستگی نیست؟
 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
رسیدن شاعر به لحظه‌ی شعر در گرو همان کوشش آهسته و پیوسته‌ای است که قرن‌ها پیش نظامی عروضی در چهارمقاله آورده است: «اما شاعر بدین درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی‌خواند و یاد همی‌گیرد... تا سخنش روی در ترقی دارد و طبعش به جانب علو میل کند.»

در روزگاری که تلقی عده‌ی زیادی‌ از شعر خوب، وابسته به تعداد لایک‌ها و تصور شماری از مردم از شاعر خوب در گرو میزان حضور آن شاعر در برنامه‌های متعدد صوتی و تصویری و... است، محتاج شاعرانی هستیم با این جهان‌بینی که «گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد». این شاعران قادرند ورای حرکت خطی زمان، مخاطب را در یک لحظه سکونت دهند و از لحظه، جاده‌ای بسازند برای سفری به حیات درون هر چیز. حیاتی که غفلت ناشی از شتاب، ما را از دیدن و شنیدن و درک کردنش بی‌نصیب می‌گذارد.

مطالب مرتبط