مجله میدان آزادی: امروز سالروز شهادت سیاستمدار فرهنگدوست و محبوب ایرانی میرزا محمدتقیخان فراهانی معروف به امیر کبیر است. امیرکبیر متولد سال ۱۱۸۶ خورشیدی در اراک بود و ۲۰ دی ۱۲۳۰ در باغ فین کاشان به دستور شاه وقت به قتل رسید. او نخستین صدراعظم ناصرالدینشاه قاجار بود و از ۲۸ مهر ۱۲۲۷ تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ صدارت کرد. به همین بهانه تصمیم گرفتیم «پرونده روزی روزگاری تلویزیون» را با ریویوی نقد و بررسی سریال ساخته شده برای این شخصیت توسط سعید نیکپور در ستون «بهترین سریالهای تلویزیون» بهروز کنیم. این ریویو را به قلم منتقد محترم سینما خانم دکتر مینو خانی بخوانید:
در بین انبوه فیلم و سریالهای ساخته شده دربارهی دربار ناصرالدین شاه، چهار اثر به صورت جزیی یا اصلی به شخصیت امیرکبیر پرداختهاند؛ «سلطان صاحبقرانِ» علی حاتمی، «سالهای مشروطه»ی محمدرضا ورزی، «ناصرالدین شاه آکتور سینما»ی مخملباف و «امیرکبیرِ» سعید نیکپور. از این بین سریال امیرکبیر سعید نیکپور در نمایش زندگی امیرکبیر موفقتر عمل کرده است. نیکپور، سریال تاریخی «امیرکبیر» را بر اساس فیلمنامهای به قلم پرویز زاهدی کارگردانی کرده است. سریالی که در سال 1363 ساخته شد و سال بعد، 13 هفته مخاطبان را پای شبکهی یک تلویزیون نشاند تا با کلی بازیگر شاخص زمانهی خود همچون فخری خوروش، سعید نیکپور، فخرالدین صدیقشریف، محمد مطیع، ایرج راد، شمسی فضلاللهی، پرویز پورحسینی، رضا فیاضی، ژاله علو، هادی مرزبان و... بخشی از تاریخ سیاسی نسبتا معاصر را برایشان روایت کند. جالب اینکه خود نیکپور بازیگری نقش امیرکبیر را به عهده گرفت تا هنرش را در رقابت با حریفهای قدری چون ناصر ملکمطیعی، داریوش ارجمند و بعدها محمد صادقی به رخ بکشد.
خلاصهی داستان
خبر مرگ محمدشاه، سومین شاه قاجار به گوش سفرا و خواص دربار رسیده است. در شبی بارانی یکی یکی از درشکههایشان پای عمارت محمدیه پیاده میشوند تا به حضور مهد علیا، همسر شاه مرحوم برسند. یک در میان سفیر خارجی و درباری ایرانی نشستهاند و مهد علیا در پس پرده (پاراوان) خبر مرگ شاه را اعلام میکند. ناصرالدین میرزای ولیعهد باید از تبریز به تهران بیاید و بر تخت بنشیند، همو که نرسیده به تهران تصمیم گرفته حکم صدارت میرزا محمدتقی خان فراهانی ملقب به امیرکبیر را صادر کند تا داستان با حضور پررنگ او، روایتگر زمانی باشد که به قدرت میرسد و با اصلاحات و تصمیمهایی که میگیرد ایران نوین را رقم میزند. اما این اصلاحات به مذاق درباریان و مهد علیا خوش نیامد و از همان ابتدا و با دیدن دلسپردگی ناصرالدین شاه به او که به پذیرش تمام تصمیمات امیر ختم میشد، شمشیرها از رو بسته شد تا نه فقط به عزل که به قتل امیرنظامِ ناصرالدین شاه کمر همت بستند و به خواستهی خود رسیدند و پروندهی امیرنظام، که طی سه سال از مهر 1227 تا آبان 1230 بر صدر بود را بستند.
امیرکبیر
داستان ورود آمیرزا محمدتقیخان فراهانی به میدان قدرت را بارها و بارها شنیدهایم، از علاقهی وافر او به آموختن، پشت در کلاس تا اعزام به اولین ماموریت او به روسیه بعد از قتل گریبایدوف، دیپلمات روس در ایران، تا همراهی وی با ولیعهد به تبریز و بعد ماموریت برگرداندن او به تهران بعد از مرگ محمد شاه.
اما زمانهی امیرکبیر فقط زمانهی به قدرت رسیدن یک ایل و سلسله نیست، زمانهای است که به واسطهی این قدرت 17 شهر ایران طی دو عهدنامهی «گلستان» و «ترکمنچای» از دست رفتهاند؛ ثروت ملی با اعطای امتیازهای سیاسی و اقتصادی به قدرتهای بزرگ آن روزگار به حراج گذاشته شده بود؛ روندی که تا انقلاب مشروطه ادامه داشت و به قول فریدون آدمیت «تنها زمانی که آفتابی درخشان بر این ملک تابید، ظهور امیرکبیر در سپهر سیاست و حکمرانی ایران بود و نور امیدی بر جان خسته و بیرمق جامعه تابید».
در نگاهی کلی به اصلاحات سیاسی میرزا تقیخان، باید گفت تمامی اصلاحات اقتصادی و سیاسی امیرکبیر در جهت تمرکز قدرت در دستگاههای دولتی بود که در رأس آن مقام صدارت عظما قرار داشت. هدف اصلی امیرکبیر از این اصلاحات، تقویت اقتدار دولت و بهبود وضعیت برای کنترل موثر بر فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مراکز قدرت داخلی و خارجی بود. اصلاحات امیر، به شکل گستردهای دیوانسالاری را تقویت میکرد. تا وقتی امیرکبیر در رأس دستگاههای دولتی قرار داشت، فساد اداری در سطح نازل بود. با برکناری وی از رأس دستگاههای دولتی، دیوانسالاری در جهت سرکوبی مردم به کار رفت.
امیرکبیر اصلاحات مهمی در دستگاههای کشوری و لشکری انجام داد، به امور سیاست خارجی بسیار توجه داشت و دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و پطرزبورگ و ایجاد کنسولگریهایی در بمبئی و عثمانی و قفقاز از کارهای اوست. امیرکبیر در اجرای سیاستهای خود بسیار سختگیر و با انضباط بود. در اجرای اهداف خود روشهای سخت و مستبدانهای را در پیش گرفت. اصولاً در جامعهای مانند ایران که مردم نقشی در حکومت ایفا نمیکنند، انجام اصلاحات با استبداد همراه است و تغییر زندگی مردم و دیکته کردن شیوههای جدید زندگی با شدت عمل توام است. از اینرو، برخی، ماهیت حکومت امیر را «سیاست منور» شناختهاند.
نویسندهای انگلیسی دربارهی امیر مینویسد: «میرزا تقی خان که برای تجدید حیات ایران برخاست، یگانه مردی بود که کاردانی و وطنپرستی و اخلاق استوار، همه در شخصیت او جمع آمده بود و میتوانست رهبری کشتی دولت را به عهده گیرد، از میان صخرهها و خطرهایی که بر سر راه داشت بگذراند و سلامت به مقصد برساند».
این همان چیزی است که در سریال دیده و حس میشود. امیرکبیر همهجا در نهایت صبوری و ذکاوت و قدرت کلام میراند و قدم برمیدارد. هر جا با شاه جوان همقدم میشود شانه به شانهی اوست و دوربین از زاویهی پایین (لو انگل) آنها را به تصویر میکشد تا بر جایگاه والای او که همتای شاه است، مهر تایید بگذارد. هر چند در به تصویر کشیدن تمام اقدامات امیر در بیشتر به کلام بسنده شده و تغییرات دیده نمیشود مثلا حتی وقتی در اولین اقدام برای ابراز مخالفت با امیر، سربازان آذربایجانی پاسدار ارگ خانهی امیر را محاصره میکنند، فقط از زبان اهل خانه شنیده میشود. در واقع نویسنده و کارگردان تلاش دارند سرگذشت امیر را به تصویر بکشند اما در نشان دادن برخی اتفاقات احتمالا قدرت و شرایط لازم را نداشتند. فراموش نکنیم که این سریال در اوج جنگ عراق علیه ایران ساخته شد، زمانی که کشور در همه وجوه بسیار درگیر اتفاق بسیار مهمتری بود و ساخت چنین سریالی در چنین زمانهای حتما و قطعا کار مهمی بوده است.
سفرای خارجی در «اندرونی» و «بیرونی»
اما آنچه بیش از همه در پرداخت زمانه و حکومت امیرکبیر در سریال به چشم میخورد، حضور و نفوذ سفرای خارجی در «اندرونی» و «بیرونی» است. «مادام» که همسر فرانسوی نقاش فقید ایرانی است، همدم و مونس و شخص مورد اعتماد مهد علیاست و هر لحظه و به هر دلیل راهکارهایی به او ارائه میدهد تا با سیاستمداری بتواند بر رفتارها و تصمیمهای شاه جوان تاثیر بگذارد. از اعزام خبرچین به خانهی امیر و ملکزاده خانم، خواهر شاه هم ابایی ندارد. از تشویق او در به کمک طلبیدن از سفرای خارجی کم نمیگذارد و همه را آنقدر با سیاست و ذکاوت اعمال میکند که حتی لحظهای احساس ناخوشایند برای مهد علیای «همه چیزدان» پیش نمیآید.
در «بیرونی» نیز رفت و آمدهای مکرر و مرتب سفیر انگلیس و روس از همان شب مرگ محمدشاه به تصویر کشیده میشود. مهدعلیا برای اینکه بتواند پسرش را به تخت بنشاند دست طلب به سوی سفیر انگلیس دراز میکند تا از حمایت آنها اطمینان یابد و قطعا این حمایت بیاجر و مزد و باج نبوده است.
جلسات متعددی که مهد علیا در صدر است و با سفرا و درباریان دسیسه میچیند تا امیر را عزل کنند، نشان از حضور و نفوذ و دخالت دولتهای خارجی در سیاستهای داخلی ایران دارد. همان چیزی که از زمان فتحعلیشاه و عهدنامههای ننگینی همچون گلستان و ترکمنچای رقم خورد و کشور را به دست دشمنان و غاصبان داد.
سعید نیکپور نیز به این وجه از تاریخ بسیار حساس بوده و تا آنجا که توانسته این حضور و نفوذ را به تصویر کشیده است تا به مخاطب خود که هنوز درگیر انقلاب و جنگی نفسگیر است گوشزد کند که پیشینه دخالت غربیها در ایران تا چه اندازه بوده و حال که دست آنها بریده شده چطور بر سر این ملک و ملت ریخته و روز آرام و شب... را از آنها به یغما برده است.
موسیقی سریال امیرکبیر
کمتر کسی است که امروز بعد از گذشته قریب به چهار دهه، وقتی موسیقی متن سریال «امیرکبیر» پخش میشود آن را نشناسد، حتی اگر سریال را ندیده باشد. این موسیقی ساختهی کامبیز روشنروان، آهنگسار و رهبر ارکستر و متخصص در خلق آثار موسیقایی ایرانی و غربی همچون سونات، سمفونی، کنسرتو و فرمهای موسیقی ردیفی و موسیقی محلی است.
روشنروان موسیقی سریال امیرکبیر را با ارکستر سمفونیک و سازهای ایرانی تنظیم کرده است. تکنوازی نی این اثر از محمدعلی کیانینژاد، یکی از اساتید برتر نینواز و علیرضا افتخاری، خواننده جوان و تازهکار است؛ خوانندهای جوان از شاگردان استاد تاج اصفهانی. علیرضا افتخاری در این سریال یکی از اولین کارهای خود را ثبت کرد و حضور فعال و پررنگ خود را در موسیقی دههی 60 و 70 ایران، تثبیت کرد.
مهیجترین قطعهی موسیقایی این مجموعه قطعهی پایانی سریال است که مصادف با صحنهی به قتل رساندن امیرنظام است که یک شبه پیر و فرتوت شده و ریش و مو سفید کرده است، انگار همهی تنهاییها و غصهخوردنها و زخمدیدنها که باید طی سه سال دیده میشد یک شبه بر او آوار شده تا در صحنهای غمگین و اندوهناک با سفیدی مه و بخار حمام فین درهمآمیزد و نشان دهد که امیرِ ناصرالدین شاه به چه روزگاری دچار شده است و ترانهی «بمیرید، بمیرید» بر این صحنه خوانده شود تا در عمق جان مخاطب نفوذ کند و فراموش نکند روزگاری ایران به دست چه کسی راه اصلاح پیش گرفت و به دست چه سنگدلان و نالایقانی و حاسدانی از حرکت ایستاد.