دوشنبه 09 مهر 1403 / خواندن: 12 دقیقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه هفتاد و چهارم

ریویو: نقد و نظری به فیلم «در آغوش درخت» ساخته «بابک خواجه پاشا»

کیمیا و فرید که ساکن روستایی در پانزده کیلومتری ارومیه هستند، می‌خواهند از هم جدا شوند چون کیمیا دچار فوبیای فاصله است؛ یعنی نمی‌تواند از روستای محل سکونتش خارج شود. چالش این زوج این است که می‌خواهند دو تا فرزندشان را از هم جدا کنند؛ طاها -پسر بزرگ‌تر- با پدر باشد و علیسان -پسر کوچک‌تر- با مادر بماند. اما این کاری تقریباً ناممکن است چون جان این دو برادر به هم بسته است.

4.67
ریویو: نقد و نظری به فیلم «در آغوش درخت» ساخته «بابک خواجه پاشا»

مجله میدان آزادی: فیلم سینمایی «در آغوش درخت» به کارگردانی بابک خواجه پاشا و تهیه‌کنندگی محمدرضا مصباح که اولین بار در جشنواره چهل و یکم فجر اکران شده بود، از 17 مرداد 1403 روی پرده‌ی سینماهای سراسر کشور نیز به نمایش درآمد، پیش از این در یک ویدئو به سراغ نقد، بررسی و تحلیل این فیلم سینمایی رفته بودیم. این بار به بهانه‌ی انتخاب این فیلم به عنوان نماینده‌ی سینمای ایران در جشنواره‌ی اسکار، شما را به مطالعه‌ی ریویوی این فیلم سینمایی دعوت می‌کنیم که به قلم خانم نرگس فرجاد امین نوشته شده است: 


پوستر فیلم سینمایی «در آغوش درخت»

یک داستان خوب داستانی است که از ظرفیت‌هایی که اجزای داستان فراهم می‌کنند، حداکثر استفاده را ببرد. مثلاً اگر داستان یک زوج نویسنده را داریم که فرزندی نابینا دارند، داستان‌نویس بودن و نابینا بودن ظرفیتی را در روایت فراهم می‌کند که اگر یکی از زوجین به قتل برسد، گره داستان با استفاده از همین دو مؤلفه هم سفت بشود، هم در نهایت باز شود. همان‌طور که در فیلم «آناتومی یک سقوط» سرنوشت دادگاه زاندرا که به قتل شوهرش متهم شده، کاملاً وابسته است به اینکه او نویسنده‌ای است که مادر یک پسربچه‌ی نابیناست. وقتی این فیلم را تماشا کنیم و چفت و بست منطقی بین اجزای داستان را ببینیم، پیش خودمان جایزه‌ی یک فیلم‌نامه‌ی خوب را به آن می‌دهیم، حتی اگر ندانیم که در جوایز آکادمی این جایزه را برده است.

گاهی هم فیلمی جایزه‌ای را می‌برد ولی وقتی تماشایش می‌کنیم متوجه نمی‌شویم چرا باید این جایزه را برده باشد. این اتفاق برای من در مورد فیلم «در آغوش درخت» افتاد. از آنجایی که در بین ویژگی‌های فنی یک فیلم سینمایی، کیفیت روایت آن از همه چیز برایم مهم‌تر است، مشتاق بودم این فیلم را که برنده‌ی سیمرغ بهترین فیلم‌نامه شده تماشا کنم. مضمون فیلم بسیار شریف است و فضای سالم و محترمی هم دارد، اما متأسفانه روایت درستی ندارد؛ و منظورم از روایت تقریباً تمام مؤلفه‌های روایت است. فیلم‌ساز هرچه توانسته توی فیلمش جزئیات ریخته و آن‌قدر در این کار افراط کرده که گویی یادش رفته این جزئیات باید در کنار هم یک کلیت معنادار بسازند.


«بابک خواجه پاشا» کارگردان فیلم سینمایی «در آغوش درخت»

فیلم در ژانر درام خانوادگی است و از داستان زندگی مشترک کیمیا و فرید می‌گوید. کیمیا اهل تالش است که دو تا برادر، یک مادرِ تنها، شوهر، پدرشوهر و مادرشوهر، یک برادرشوهر، دو تا پسر، استخر پرورش ماهی، رستوران و البته فوبیای فاصله دارد! فرید اهل ارومیه است و علاوه‌بر چیزهایی که به‌طور مشترک با کیمیا دارد، یک کارگاه عرق‌گیری گیاهان معطر و یک ماشین آف‌رود هم دارد! اگر فیلم‌نامه‌ی این اثر را برای بازبینی به من می‌سپردند حتماً یک قیچی باغبانی دست می‌گرفتم و تمام شاخه‌های بی‌ربط داستان را هرس می‌کردم تا موقع تماشای فیلم توی چشم و چار مخاطب نرود. 

کیمیا و فرید که ساکن روستایی در پانزده کیلومتری ارومیه هستند، می‌خواهند از هم جدا شوند چون کیمیا دچار فوبیای فاصله است؛ یعنی نمی‌تواند از روستای محل سکونتش خارج شود. چالش این زوج این است که می‌خواهند دو تا فرزندشان را از هم جدا کنند؛ طاها -پسر بزرگ‌تر- با پدر باشد و علیسان -پسر کوچک‌تر- با مادر بماند. اما این کاری تقریباً ناممکن است چون جان این دو برادر به هم بسته است.

فیلم چند ایده‌ی روانشناسانه‌ی درخشان دارد، مثلاً ترومایی که باعث به کار افتادن یک مکانیزم دفاعی در روان کیمیا شده و او خودش این حالت را فوبیای فاصله می‌نامد، و البته به خاطر حادثه‌ای که برای فرزندانش اتفاق می‌افتد باعث می‌شود بتواند بر این ترس غیرواقعی غلبه کند. ایده‌ی دیگر ارتباط عاطفی بین دو برادر، طاها و علیسان است؛ این دو کودک آنقدر از لحاظ روحی به هم نزدیک‌اند که وقتی علیسان در استخر می‌افتد، طاها پیش از بزرگ‌ترها متوجه شده و برای کمک به برادر کوچکش می‌شتابد. فیلم کاملاً مناسب تماشا به همراه تمام اعضای خانواده است و می‌تواند تلنگرهای مهمی درباره‌ی اهمیت ارتباط عاطفی بین اعضای خانواده به مخاطب بزند.


«مارال بنی‌آدم»، «روح‌الله زمانی»، «اهورا لطفی»  و «رایان لطفی» در فیلم سینمایی «در آغوش درخت»

اما یک سؤال بزرگ درباره‌ی این فیلم برای من مطرح است: داستان مال کیمیاست یا فرید؟ مال برادر فرید است یا طاها و علیسان؟ این آشفتگیِ نقطه‌ی تمرکز روایت، اولین حفره‌ی داستان است. دوربین هیچ وقت آن‌قدر همراه یکی از شخصیت‌ها نمی‌ماند تا من به‌عنوان مخاطب بتوانم احساساتم را به آن شخصیت گره بزنم و به نقطه‌ی همدلی برسم. مگر یک فیلم هشتاد و سه دقیقه‌ای چقدر فرصت دارد که بتواند این همه آدم را -با تمام پیچیدگی‌هایی که یک آدم دارد- برای مخاطبش باورپذیر و همدلی‌برانگیز بسازد؟ تازه از جبرئیل و زهرا و باقی شخصیت‌های فرعی داستان اسمی نبردم! بگذریم از ایراد بزرگ دیگر در شخصیت‌پردازی که سرسری رفع و رجوع کردن ماجرای ترومای کهنه‌ی کیمیاست؛ ماجرایی که باعث شده به قول خودش دچار فوبیای فاصله شود. به نظرم این می‌توانست به یکی از نقاط قوت فیلم تبدیل بشود. اصلاً سوژه‌هایی که به پیچیدگی‌های روان آدمی مربوط‌اند فی‌نفسه جذاب‌اند.‍ مشکل اینجاست که شخصیتی که فیلم‌ساز از کیمیا برای ما می‌سازد زنی جسور و رُک و بااعتمادبه‌نفس و حتی دعوایی است، اما با داشتن چنین ویژگی‌های شخصیتی، دوازده سال آزگار ماجرایی را که باعث ترومایش شده از شوهرش پنهان می‌کند و این وصله‌ای ناجور بر این شخصیت است.

از آنجایی که یکی از تولیدکننده‌های فیلم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است، طبعاً در این فیلم حضور کودک باید محوری باشد، بنابراین منطقی‌ترین حالت ممکن روایت این بود که ما با طاها و علیسان همراه شویم و روایت را دوش به دوش آن‌ها دنبال کنیم؛ همان‌طور که مثلاً در فیلم «مدرسه‌ی پیرمردها» تجربه‌اش کردیم. در آن فیلم هم با اینکه مسئله در دنیای بزرگ‌ترها اتفاق می‌افتد و از قضا داستان فیلم پرشخصیت است، اما چون مبنای داستان مسئله‌ای است که برای شخصیت کودک اهمیت دارد، در طول فیلم از این چارچوب کودکانه خارج نمی‌شویم و فضای داستان سرخوشی کودک‌واری دارد، در عین اینکه تماشای آن شاید بیشتر مناسب مخاطب بزرگسال باشد تا مخاطب کودک. اما «در آغوش درخت» در عمل از شخصیت کودکِ داستان که نه، از شخصیت کودکِ بازیگر یعنی رایان لطفی (علیسان) استفاده‌ی بازاری کرده؛ به این شکل که تلاش کرده فقدان جذابیت داستان را با شیرین‌زبانی‌ها و خوشمزگی‌های این کودک پر کند. درست است پسرکی که مادرش را «خانم خمسه» خطاب کند یا حرف‌های بزرگ‌تر از سنش بزند می‌تواند برای لحظاتی کام مخاطب را شیرین کند اما این باعث نمی‌شود که در نهایت مخاطب متوجه نشود که از ظرفیت وجود کودک در داستان عملاً استفاده‌ی داستانی نشده. 


«اهورا لطفی» و «رایان لطفی» بازیگران نقش طاها و علیسان در فیلم سینمایی «در آغوش درخت»

نکته‌ی بعدی که به نظرم پررنگ می‌آید در ارتباط با فنون سینمایی این اثر است. تا آنجایی که من از سینما یاد گرفته‌ام، می‌دانم هر حرکت یا زاویه‌ی دوربین معنادار است، آن معنایی که دالی منتقل می‌کند، زوم نمی‌تواند منتقل کند، یا های‌انگل چیزی را به ما می‌گوید و لوانگل چیزی دیگر. درست است که «در آغوش درخت» نماهای چشم‌نوازی از طبیعت روستایی دارد، با این حال انگار بیشتر همین چشم‌نوازی‌ها مورد نظر فیلم‌ساز بوده، نه معنادار بودن تصاویر یا حرکات دوربین. مثلاً سکانسی هست که در آن فرید و کیمیا قبل از اجرای طلاق پیش مشاور می‌روند؛ در اتاق مشاور دوربین حرکت‌هایی می‌کند که باعث می‌شود منِ مخاطب با خودم فکر کنم الان باید معنایی خاص از این حرکات دریافت کنم؟ مثلاً دور و نزدیک شدن دوربین به حلقه‌ی ازدواج کیمیا و لیوان آب توی دستش. سعی کردم این دور و نزدیک شدن را به فوبیای فاصله یا حتی به نزدیک و دور شدن این زوج نسبت به همدیگر ربط بدهم اما در نهایت تصاویر این سکانس هیچ چیزی بیشتر از آنچه دیالوگ‌های آن به ما می‌گوید ندارد و این یعنی حرکات دوربین زائد است. اساس سینما بر این است که با تصاویر مفهوم را منتقل کند، اگر برای تفسیر حرکات دوربین به دیالوگ نیاز باشد، یعنی داستان نتوانسته جنبه‌ی سینمایی‌اش را آشکار کند.


عوامل فیلم سینمایی «در آغوش درخت»

آنچه باعث می‌شود من این‌طور موشکافانه راجع به «در آغوش درخت» فکر کنم این است که این فیلم نماینده‌ی امسال کشورمان در جوایز آکادمی اسکار است. گذشته از اینکه در سال‌های اخیر، جوایز سینمایی غربی رویکردهای هنری و زیبا‌شناسانه را به حاشیه رانده‌اند و بیشتر از گذشته تلاش دارند با حقنه کردن دستورالعمل‌های محدودکننده به فیلم‌سازها، آن‌ها را به‌سمت ساختن فیلم‌هایی با مضامین خاص سوق بدهند، انتخاب چنین نماینده‌ای از جانب ما باز هم قابل توجیه‌ نیست. مهم نیست که آثار تولیدی ما به‌خاطر مضامین‌شان مورد پسند آن‌طرفی‌ها نباشند، اما مهم است که ما نماینده‌ای شایسته داشته باشیم. هرچند شاید آن‌قدر از حیث کیفیت آثار تولیدی فقیر شده‌ایم که بهترین گزینه‌ی موجود همین فیلم باشد. 




تصاویر پیوست

عبد حسین
10 مهر 1403

همه نقدهایی که خوندم ناامیدانه به پذیرفته شدن این فیلم در اسکار نگاه می‌کنند.

مینوتا
10 مهر 1403

دوست دارم برم ببینمش...

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
فیلم کاملاً مناسب تماشا به همراه تمام اعضای خانواده است و می‌تواند تلنگرهای مهمی درباره‌ی اهمیت ارتباط عاطفی بین اعضای خانواده به مخاطب بزند.

اما یک سؤال بزرگ درباره‌ی این فیلم برای من مطرح است: داستان مال کیمیاست یا فرید؟ مال برادر فرید است یا طاها و علیسان؟ این آشفتگیِ نقطه‌ی تمرکز روایت، اولین حفره‌ی داستان است. دوربین هیچ وقت آن‌قدر همراه یکی از شخصیت‌ها نمی‌ماند تا من به‌عنوان مخاطب بتوانم احساساتم را به آن شخصیت گره بزنم و به نقطه‌ی همدلی برسم. مگر یک فیلم هشتاد و سه دقیقه‌ای چقدر فرصت دارد که بتواند این همه آدم را -با تمام پیچیدگی‌هایی که یک آدم دارد- برای مخاطبش باورپذیر و همدلی‌برانگیز بسازد؟

مطالب مرتبط