یکشنبه 08 مهر 1403 / خواندن: 10 دقیقه
برای اولین‌بار ترجمه فارسی شعری کمتر دیده شده از مهمترین شاعر عرب

یک صفحه شعر: شعر زیبای «نزار قبانی» خطاب به «سیدحسن نصرالله»

روزنامه البناء -چاپ لبنان- در مطلبی تحت عنوان «من نزار قباني إلى السيّد نصرالله» به شعری اشاره می‌کند که گویا نزار قبانی -شاعر نامدار عرب- دو سال پیش از مرگش، خطاب به دبیرکل پیشین حزب‌الله لبنان سروده و به او تقدیم کرده است. بهانه‌ی سرودن این شعر، عملیات موسوم به جنگ آوریل (حرب نیسان) بوده که در سال 1996 میان حزب‌الله و اسرائیل اتفاق افتاد.

4.6
یک صفحه شعر: شعر زیبای «نزار قبانی» خطاب به «سیدحسن نصرالله»

مجله میدان آزادی: عرب‌ها به قهرمانان‌شان، به شمشیر و قبیله و کرامت عربی‌شان افتخار می‌کنند. اما دیری است در مسخ شیوخ عرب، و سکوت جهان عربی تنها نام یک مرد شنیده می‌شد که نامش شرافت و کرامت عرب بود؛ بلکه شرافت انسان؛ مردی که دیروز به دست اسرائیل ترور شد. سال‌ها پیش نزار قبانی یکی از مشهورترین شاعران عرب در تمام جهان، شعری برای آن مرد سرود. خالی از لطف ندیدیم در روزهای شهادت تنهاترین قهرمان عرب در روزگار ما، این شعر را که تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده بود برای مخاطبینمان منتشر کنیم. شعر زیبای نزار قبانی در ستایش سید حسن نصرالله را برای اولین‌بار با ترجمه اختصاصی میدان آزادی، به قلم و ترجمه‌ی دکتر «یوسف نظام تهرانی»  بخوانید:

 

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1403/%D9%86%D8%B2%D8%A7%D8%B1%20%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg?ver=GxYGHD808EIqIGJ70p3vKg%3d%3d

هدیه نزار قبانی برای حسن نصرالله

روزنامه البناء – چاپ لبنان- از جراید با سابقه این کشور و با رویکرد ناسیونالیسم عربی‌ست که در سال 1958 تاسیس شد و نزدیک هفتاد سال است که می‌توان گفت به عنوان ارگان حزب ناسیونالیست اجتماعی سوری در لبنان، هر صبح در پیشخوان کوشک‌های روزنامه فروشی لبنان عرضه می‌شود.

این روزنامه در مطلبی تحت عنوان «من نزار قباني إلى السيّد نصرالله» به شعری اشاره می‌کند که گویا نزار قبانی- شاعر نامدار عرب- دو سال پیش از مرگش، خطاب به دبیرکل پیشین حزب‌الله لبنان سروده و به او تقدیم کرده است. بهانه‌ی سرودن این شعر، عملیات موسوم به جنگ آوریل (حرب نیسان) بوده که در سال 1996 میان حزب‌الله و اسرائیل اتفاق افتاد. این عملیات که اسرائیل با نام «خوشه‌های خشم» آن را شروع کرد 16 روز طول کشید و طی آن نیروهای لبنانی با 639 حمله موشکی به آن واکنش نشان دادند. این پاسخ کوبنده بعد از دهه‌ها شکست، بارقه‌ی امید را در دل امت عربی روشن کرد.

طبق یادداشت این روزنامه، نزار قبانی در شعری، دبیرکل وقت حزب‌الله را اینچنین خطاب قرار داده است که در ادامه می‌توانید ترجمه‌ی فارسی اختصاصی میدان آزادی را ذیل متن شعر بخوانید:

يا من يصلّي الفجر في حقلٍ من الألغام   
لا تنتظر من عرب اليوم سوى الكلام
لا تنتظر منهم سوى رسائل الغرام
لا تلتفت إلى الوراء يا سيّدنا الإمام
فليس في الوراء غير الجهل والظلام
وليس في الوراء غير الطين والسخام

وليس في الوراء إلا مدن الطروح والقزام
حيث الغنيّ يأكل الفقير
حيث الكبير يأكل الصغير
حيث النظام يأكل النظام

يا أيها المسافر القديم فوق الشوك والآلام
ياأيها المضيء كالنجمة، والسّاطع كالحسام
لولاك ما زلنا على عبادة الأصنام
لولاك كنّا نتعاطى علناً
حشيشة الأحلام
اسمح لنا أن نبوس السيف في يديك
اسمح لنا أن نجمع الغبار عن نعليك
لو لم تجِئ يا سيدنا الإمام
كنّا أمام القائد العبريّ
مذبوحين كالأغنام

سيذكر التاريخ يوماً قرية صغيرةً
بين قرى الجنوب
تدعى معركة
قد دافعت بصدرها
عن شرف الأرض، وعن كرامة العروبة
وحولها قبائل جبانة
وأمة مفكّكة

من بحر صيدا يبدأ السؤال
من بحرها يخرج آل البيت كلّ ليلة
كأنهم أشجار برتقال
من بحر صور
يطلع الخنجر، والوردة، والموّال
ويطلع الأبطال

يا أيها السيف الذي يلمع بين التبغ والقصب
يا أيها المهر الذي يصهل في برية الغضب
إياك أن تقرأ حرفاً من كتابات العرب
فحربهم إشاعة
وسيفهم خشب
وعشقهم خيانة
ووعدهم كذب
إياك أن تسمع حرفاً من خطابات العرب
فكلّها نحو… وصرف وأدب
وكلها أضغاث أحلام، ووصلات طرب

يا سيّدي… يا سيّد الأحرار
لم يبقَ إلا أنت
في زمن السقوط والدمار
في زمن التراجع الثوريّ
والتراجع الفكريّ
والتراجع القوميّ
واللصوص والتجّار
في زمن الفرار
الكلمات أصبحت
للبيع والإيجار

لم يبقَ إلا أنت
تسير فوق الشوك والزجاج
والأخوة الكرام
نائمون فوق البيض كالدجاج
وفي زمان الحرب يهربون كالدجاج
يا سيّدي
في مدن الملح التي يسكنها الطاعون والغبار
في مدن الموت التي تخاف أن تزورها الأمطار
لم يبقَ إلا أنت
تزرع في حياتنا النخيل، والأعناب والأقمار
لم يبقَ إلا أنت
إلا أنت
إلا أنت
فافتح لنا بوابة النهار!
 

ترجمه فارسی شعر نزار قبانی برای سیدحسن نصرالله:

ای آنکه نماز صبحت را در میدانی از مین‌ها می‌خوانی  
از عرب‌های این روزگار، توقعی جز حرف مفت نداشته باش
توقعی جز نامه‌های عاشقانه
به پشت سر نگاه نکن سرورم!  ای امام  
زیرا پشت‌سر چیزی جز جهل و تاریکی نیست  
چیزی جز گِل و دود
 چیزی جز شهر کوتوله‌ها 
جایی که ثروتمند، فقیر را قورت می‌دهد 
جایی که بزرگ، کوچک را می‌بلعد  
جایی که نظام، نظام را می‌خورد

ای مسافر قدیمی که بر خارها و دردها قدم می‌گذاری  
ای کسی که مثل ستاره می‌درخشی و مثل شمشیر می‌تابی  
اگر تو نبودی، ما هنوز هم مشغول پرستیدن بت‌ها بودیم 
اگر تو نبودی، ما هنوز و آشکارا مشغول دودکردنِ حشیش رویاها بودیم
اجازه بده شمشیر را در دستانت ببوسیم  
اجازه بده گرد و غبار کفش‌هایت را – برای تبرک- جمع کنیم  
ای سید پیشوا!  اگر نیامده بودی،
ما در برابر فرمانده عبری مانند گوسفند ذبح شده بودیم

تاریخ ، روزی از روستایی کوچک در میان روستاهای جنوب  
به نام «معرکه» یاد خواهد کرد  
روستایی که با سینه‌اش از شرافت زمین و کرامت عربی دفاع کرد  
درحالی‌که در اطراف آن، قبیله‌هایی بزدل  
و امتی فروپاشیده بودند

پرسش آغازین از دریای صیدا شروع می‌شود  
از دریای صیدا که اهل بیت علیهم‌السلام هر شب از آن بیرون می‌آیند  
به‌سان درختان ترنج
از دریای صور  
خنجر، گل، و آواز بیرون می‌آید  
و قهرمانان به پا می‌خیزند

ای شمشیری که میان مزارع تنباکو و نیشکر برق می‌زنی  
ای توسنی که در بیابان خشم شیهه می‌کشی  
مبادا حرفی از نامه‌های عرب‌ها را بخوانی  
آن‌ها جنگشان شایعه است  
شمشیرشان چوبی  
عشقشان خیانت  
و وعده‌شان دروغ  است
مبادا حرفی از خطابه‌های عرب‌ها بشنوی  
همه‌اش صرف و نحو و عرض اندام ادبی‎ست  
همه‌اش خواب‌های آشفته و ترانه‌های طرب‌انگیز است

ای سرور من، ای سرور آزادگان  
تنها تو باقی مانده‌ای  
در زمان سقوط و ویرانی  
در روزگار پسرفت انقلابی  
و پسرفت فکری  
و پسرفت قومی  
در روزگاری که دزدان و تاجران  
مشغول فرارند و
کلمات برای فروش و اجاره، آگهی شده‌اند

تنها تو باقی مانده‌ای  
که بر خارها و شیشه‌ها قدم بگذاری  
در روزگاری که برادران گرامی  
روی تخم‌هایشان مانند مرغ‌ خوابیده‌اند  
و مانند مرغ‌ از جنگ فرار می‌کنند  
ای سرور من  
در این شهرهای نمکی که طاعون و غبار آن‌ها را فرا گرفته است  
در این شهرهای مرگ که از باران می‌ترسند  
تنها تو باقی مانده‌ای  
تویی که هنوز در زندگی ما نخل‌، انگور و ماه‌ می‌کاری  
تنها تو باقی مانده‌ای  
تنها تو  
تنها تو  
پس دروازه روزهای روشن را به روی ما باز کن!

 


مطالب مرتبط:

ویدئو: شعرخوانی نزار قبانی برای کودکان فلسطینی




تصاویر پیوست

قربانزاده
18 مهر 1403

چقدر عجیب که این شعر چیزی حدود 30 سال قبل سروده شده و سید در همون روزگار هم اینهمه محبوبیت داشته. چقدر جالب که قبانی سید حسن رو امام خطاب کرده.
دست مریزاد

بختیاری
11 مهر 1403

چقدر زیبا
چقدر زیبا
هر بندش انسان رو شگفت‌زده می‌کنه

عبد حسین
10 مهر 1403

تنها تو باقی مانده‌ای
که بر خارها و شیشه‌ها قدم بگذاری

من این شعر رو در سایت دیگه دیدم ولی منبعش از سایت شما بود. دست مریزاد

پروانه
10 مهر 1403

خداروشکر کسی پیدا شد در این مملکت که بگه نزار قبانی فقط عاشقانه‌سرا نبوده.

سیاوش
10 مهر 1403

تنها تو باقی مانده‌ای
تنها تو
تنها تو
پس دروازه روزهای روشن را به روی ما باز کن!

حبیب
10 مهر 1403

تشکر از این ترجمه خوب
و مهمتر پیدا کردن و انتشار این شعر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
تاریخ ، روزی از روستایی کوچک در میان روستاهای جنوب
به نام «معرکه» یاد خواهد کرد
روستایی که با سینه‌اش از شرافت زمین و کرامت عربی دفاع کرد
درحالی‌که در اطراف آن، قبیله‌هایی بزدل
و امتی فروپاشیده بودند

تنها تو باقی مانده‌ای
که بر خارها و شیشه‌ها قدم بگذاری
در روزگاری که برادران گرامی
روی تخم‌هایشان مانند مرغ‌ خوابیده‌اند
و مانند مرغ‌ از جنگ فرار می‌کنند
ای سرور من
در این شهرهای نمکی که طاعون و غبار آن‌ها را فرا گرفته است
در این شهرهای مرگ که از باران می‌ترسند
تنها تو باقی مانده‌ای
تنها تو
تنها تو

مطالب مرتبط