یکشنبه 21 آبان 1402 / خواندن: 8 دقیقه
یک صفحه از کتاب حرف‌های همسایه به مناسبت زادروز پدر شعر نو

«الفت و منافقت کلمات» به روایت نیما یوشیج

همین که کلمه معنی را رساند؛ آن کلمه، خاص آن معنی است و بین آنها ازدواجی در عالم کلمات پیدا می‌شود. شاعر باید این را بفهمد. بین آن وسیله‌ی الفت باشد نه منافقت. از روی خرد، سلیقه‌ی شخص خود را بکار بیندازد و به واسطه‌ی معنی به طرف کلمه برود. پس معنی شرط اصلی است. باید برای بدست آوردن آن به هر سو رفت: در کلمات عوام، در کلمات خواص و در کلماتی که اساس تولید و تحلیل و ترکیب آن در پیش خود شاعر است

5
«الفت و منافقت کلمات» به روایت نیما یوشیج

مجله میدان آزادی: امروز روز تولد نیما یوشیج شاعر بزرگ معاصر و پدر شعر نوی فارسی است. به همین مناسبت پروانه شمس‌آبادی یک صفحه از کتاب همسایه نیما یوشیج را با مقدمه‌ای برای انتشار در مجله میدان آزادی فراهم کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

«همسایه!

خواهش می‌کنم این نامه‌ها را جمع کنید. هرچند مکرر است و عبارات بی جا و حشو و زوائد زیاد دارند و باید اصلاح شود، اما یادداشت‌هایی‌ست. اگر عمری نباشد برای نوشتن آن مقدمه‌ی حسابی درباره‌ی شعر من، اقلاً این‌ها چیزهایی‌ست.

من خيلى حرف‌ها دارم برای گفتن. نگاه نکنید که خیلی از آن‌ها ابتداییست، ما تازه در ابتدای کار هستیم. به اسم «به همسایه» یا «حرف‌های همسایه» باشد، اگر روزی خواستید به آن عنوانی بدهید. در واقع این کار وظیفه‌ای است که من انجام می‌دهم. شما در هر کدام از آنها دقت کنید خواهید دید این سطور با چه دقتی که در من بوده است، نوشته شده است.
امید دارم روزی شما هم این کار را بکنید و به این کاهش بیفزائید.»

متنی که خواندید کلمات خود نیما یوشیج‌اند که در خرداد ۱۳۲۴ به عنوان مقدمه بر یادداشت‌هایش تحت عنوان «حرف‌های همسایه» نگاشته. حرف‌هایی که چون نامه‌هایی‌است سرگشاده درباره‌ی هنر و شعر و شاعری. امروز به بهانه زادروز نیما یکی از صفحات این کتاب را با هم بخوانیم که گویای خلوت شاعران بزرگ برای شعرسرایی است:

 

 « عزیز من!

کسی که شعر می‌گوید به کلمات خدمت می‌کند، زیرا کلماتند که مصالح کار او هستند. در این صورت مصالح خود را از جنس محکم و بادوام و به‌کار خور انتخاب می‌کند.

همین که کلمه معنی را رساند؛ آن کلمه، خاص آن معنی است و بین آنها ازدواجی در عالم کلمات پیدا می‌شود. شاعر باید این را بفهمد. بین آن وسیله‌ی الفت باشد نه منافقت. از روی خرد، سلیقه‌ی شخص خود را بکار بیندازد و به واسطه‌ی معنی به طرف کلمه برود. پس معنی شرط اصلی است. باید برای بدست آوردن آن به هر سو رفت: در کلمات عوام، در کلمات خواص و در کلماتی که اساس تولید و تحلیل و ترکیب آن در پیش خود شاعر است و آن معنی‌های تازه و مختلف هستند.

زبان عوام آنقدر غنی نیست و اگر شاعر فقط در آنها تفحص کند، سبک را به درجه‌ی نازل پایین برده بالتبع معانی را از جنس نازل گرفته‌است، هرچند که هنری هم در آن بکار رفته باشد. زبان عوام در حدود فهم و احساسات خود عوام است. اگر گاهی کلمه‌ای با موشکافی، معنی را برساند و نظیر آن را در زبان خواص پیدا نکنیم، نباید فریب خورد. در عوض هزاران موشکافی و دقت و فهم عالی در عالم خواص کلماتی خلق کرده‌اند که در عالم کلمات عوام و اوباش نیست. زبان خواص هم، در عین حال محدود است به زمان و با زمان جلو می‌رود. آنچه را که هنوز نیافته‌اند برای آن کلمه ای نیست. هست که خود شاعر باید سررشته‌ی کلمات را به دست بگیرد، آن را کش بدهد، تحلیل و ترکیب تازه کند. شعرایی که شخصیت فکری داشته‌اند، شخصیت در انتخاب کلمات هم داشته‌اند. در اشعار حافظ و نظامی دقت کنید. این دو نفر بخصوص از آن اشخاص هستند.

زبان برای شاعر، همیشه ناقص است و کوتاهی دارد و فقیر است. غنای زبان، رسایی و کمال آن به دست شاعر است و باید آن را بسازد، همانطور که همه چیز را می‌سازد.

اما زبان شعر، خودش آرگوی خاصی است. کسی که می‌گويد نه و اکتفا مي‌کند به آنچه از قدیم بوده است، کسی است که فکر او از عالم خود تجاوز نکرده است. کسی که به زبان اراذل و اوباش می‌چسبد و با اصرار تمام فقط سعی دارد که ساده و عوام‌پسند کلمات را مرتب کند مثل اینکه افسون قریبی او را سراندر پا انداخته است، به عالم فکر عوام نزول کرده است.

اما وظیفه‌ی شاعر، بالاتر از این است و او عالم خاص خود را دارد. وقتی که شاعر از هر کجا بهره‌ای می‌برد مال عالم انسانیت است و وقتی که با کلمات، تلفیقات تازه می‌کند معانی خود را دارد و این را که دری از آن عالم مصفای معنوی به طرف این دنیای پر از کثافت و نزول زندگی، باز کند.

اشعار حافظ و نظامی، نسبت به زمان خود، این معنی را می‌رسانند. اشعار دیگران یک همپایی با عموم است. اشعار این دو شاعر، تجاوز از عموم است به واسطه‌ی فکر و بالتبع به واسطه‌ی کلمات. اگر گفته شود: شعرهایی هستند که در سبک فاخر آن‌ها شکوه معانی بلندی دیده می‌شود، ولی کلمات تازه و تلفیقات تازه ندارند. دلیل بر این نیست که کلمات و تلفیقات تازه برای معانی تازه نبوده‌اند.

در اشعار خارجی، مالارمه یکی از آن‌هاست. برای تبیین معنی جدید، تلفیق صرفی و نحوی بهم خورده است. در واقع صرف و نحو را زبان تکمیل می‌کند و شاعر، استاد زبان است، پیش از همه چیز و بعد از همه چیز. این شأن و مقام را طبیعت به او داده است. کلمات مردم، با مردم ساخته می‌شود و برای نشان دادن طبیعت وجود، شاعر باید کلمات خود را داشته باشد و آنچه را که نمی‌یابد انتخاب کند از میان آنچه مأنوس است یا نیست. »

 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
زبان برای شاعر، همیشه ناقص است و کوتاهی دارد و فقیر است. غنای زبان، رسایی و کمال آن به دست شاعر است و باید آن را بسازد، همانطور که همه چیز را می‌سازد.

اشعار حافظ و نظامی، نسبت به زمان خود، این معنی را می‌رسانند. اشعار دیگران یک همپایی با عموم است. اشعار این دو شاعر، تجاوز از عموم است به واسطه‌ی فکر و بالتبع به واسطه‌ی کلمات

مطالب مرتبط