مجله میدان آزادی: تازهترین صفحهی پرونده «هزار و یک سریال» به ریویوی نقد و بررسی سریال «جنگل آسفالت» اختصاص دارد. سریالی که فصل اول آن اندکی قبل به اتمام رسید و نوید ساخت فصل دوم آن نیز از سوی تیم تولید سریال داده شده است. ریویوی این سریال را که به قلم خانم هانیه معینیان نوشته شده است در ادامه خواهید خواند:
سریال «جنگل آسفالت» به کارگردانی و نویسندگی پژمان تیمورتاش و تهیهکنندگی اسماعیل عفیفه از فروردین ۱۴۰۳ در نماوا منتشر شد. بازیگرانی چون مریلا زارعی (در نقش بانو)، نوید محمدزاده (در نقش پاشا)، فرشته حسینی (در نقش هنگامه)، ریما رامینفر (در نقش سیمین)، امیر جعفری (در نقش ایرج) و آزاده صمدی (در نقش عاطفه) در این سریال ایفای نقش کردهاند. تیمورتاش که تجربهی نویسندگی، کارگردانی و حتی بازیگری را در کارنامهی خود دارد کارش را با دو فیلم کوتاه آغاز کرد. بعد از آنها هم سراغ ادبیات رفت و مجموعه داستان «تهران ۲۸» و رمان «قبل از مردن چشمهات رو ببند» را منتشر کرد. فعالیت بعدی او در عالم سینما و ساخت فیلم «مفت آباد» بود.
داستان سریال جنگل آسفالت
فصل اول «جنگل آسفالت» که چهارده قسمت بود یک درام اجتماعیخانوادگی است که با یک قتل آغاز میشود و با داستان تلاش خواهر قاتل برای تهیهی دیه ادامه مییابد. سریال بدون اینکه وارد جزئیات این قتل شود چند قصهی موازی را روایت میکند.
پوستر سریال «جنگل آسفالت»
جنگل آسفالت؟!
«جنگل آسفالت» نام یک فیلم آمریکایی هم بوده است؛ فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی جان هیوستون که در سال 1950 ساخته شد. اما اگر مخاطب این را نداند، نام سریال اولین نقطهی چالش او با سریال است. برای خیلیها سؤال پیش میآید که جنگل آسفالت به چه معناست؟ پاسخش در خود سریال است. تیمورتاش با یک روایت پدرخواندهطور، شهر را جایی میداند که برعکس ظواهر متمدن خود (آسفالت بودنش)، کنش انسانهایش طوری است که گویی در جنگل زندگی میکنند. همانطور که خودش در معرفی سریالش گفته است: «توی جنگل یا باید جنگیدن بلد باشی یا فرار کردن. یا شکارچی هستی یا شکار. جنگل جای ترسیدن نیست.»
فرم خوب
«جنگل آسفالت» از نظر فرم واقعاً خوب است. داستان پرکششی دارد که البته بعضی جاها ضربانش میافتد ولی سریع هم به هوش میآید. دیالوگهایش هم درست و دلنشین است. با اینکه تعداد شخصیتهای داستان زیاد است ولی هم شخصیتپردازیها عالی و باورپذیر است و هم بازی اکثر بازیگران. اگر بازی نهچندان جالب علیرضا جعفری (امیر) و بازی تکراری و آشنای نوید محمدزاده را کنار بگذاریم، تیمورتاش بهخوبی توانسته از بازیگرانش بازی بگیرد؛ از فرشته حسینی در نقش یک دختر نچسب، مرجان اتفاقیان در نقش عاشق آویزان، امیر جعفری، آزاده صمدی و ریما رامینفر تا مریلا زارعی در نقش یک مادر معتاد بیمار. همچنین موسیقی فیلم و تیتراژ با آن نامگذاریهای خلاقانهی هر قسمت از ویژگیهای مثبت این سریال است. پایان غیرمنتظره و البته مبهم فیلم هم آخرین برگ برندهاش است و مخاطب را برای فصل دوم تشنه نگه میدارد.
حالمان بد است
«جنگل آسفالت» داستان رابطههاست: رابطههایی که از اول اشتباه بودهاند؛ مثل رابطههای «امیر و عاطفه»، «آرزو و هومن» و «فرشته و جمشید». یا رابطههایی که در وسط راه خراب شدهاند و هر روز بد و بدتر میشوند؛ مثل «ایرج و سیمین». یا رابطههایی که اصلاً شکل نگرفته و در نطفه خفه شده است؛ مانند روابط «سیمین و آرزو»، «ناهید و هنگامه» و «سیمین و غزال». انسان «جنگل آسفالت»، انسان خسته، ناامید، عصبی، ناراضی و بریده از همه است که حال بدش نشئت گرفته از همان رابطههای معیوب است.
فرشته حسینی در «جنگل آسفالت»
خانواده یا ضدخانواده؟
اکثر شخصیتهای داستان زخمخورده از خانوادههایشان هستند. شکاف نسلی و شکل نگرفتن هویت جنسی و جابهجایی نقش پدر و مادر ازجمله موضوعاتی است که سریال روی آنها دست گذاشته است.
آرزو که نمایندهی نسل جدید است، از خانواده بریده، مستقل زندگی میکند، دوست ندارد خانوادهاش بهخصوص مادرش را ببیند، پدر و مادرش را با اسم کوچک صدا میزند، عاشق کرهی جنوبی است، عاشق مردی (هومن) جای پدرش میشود که به او نارو میزند، با این حال چون تشنهی محبت است و به قول خودش «دلهی محبت است» و در خانواده محبت ندیده باز هم دلش میخواهد هومن برگردد. او که برای عکس مادرش سبیل گذاشته بود و برای عکس پدرش روسری کشیده بود، از بیعرضگی پدر و قلدری مادرش شکایت دارد. از طرفی برادرش امیر، بچهننه، لوس و ترسو است که مرد بار نیامده است.از آن طرف نه حال سیمین با ایرج خوب است، نه حال ایرج با سیمین. ایرج که زن دوم گرفته و برای سیمین هم بود و نبود ایرج فرقی ندارد.
هنگامه هم زمخت است، موتور سوار میشود، از همه طلبکار است، از آدمهای پولدار بدش میآید، همهی تلاشش را برای برادرش میکند ولی باز هم نه مادر و نه برادرش از او راضی نیستند، نمیتواند علاقهاش را که فوتبال است دنبال کند و عاشق امیر میشود که نباید؛ در چند جای داستان از بیمهری، بیتوجهی و پسردوست بودن مادرش شکایت دارد، تا جایی که با تحکم از او میخواهد نوازشش کند.
فرشته حسینی در سریال «جنگل آسفالت»
شخصیتهای زن قصه
میتوان گفت «جنگل آسفالت» یک سریال ضدزن است. بهطور کلی با اینکه سریال، پر از شخصیت است ولی هیچ کدام از شخصیتها سفید یا حتی خاکستری رو به سفید نیستند. این رویه در کاراکترهای زنان بدتر هم میشود؛ اگر هنگامه را زن تأثیرگذار فیلم بدانیم شخصیتی آنقدر نچسب، بیروح و طلبکار دارد که بیشتر به ضدقهرمان شبیه است تا قهرمان. در این بین سریال سه پدر خوب دارد (ایرج، شوهر سابق عاطفه و مرتضی) ولی یک شخصیت زن درستحسابی ندارد. عاطفه و فرشته به معنای واقعی آویزان یک مرد شدهاند و هر چقدر توهین و تحقیر شوند فایدهای ندارد. سیمین زیادهخواه است، دخترهای آن مرد زندانی هم زیادهخواه بودند که پدرشان را به این روز انداختند تا حدی که پدرشان میگوید اگر پسر داشت اینطور نمیشد. زن دوم ایرج هم فقط به اینکه یک مرد رویش غیرت داشته باشد قانع است. حتی دلزدگی و حال بد آرزو و هنگامه بهدلیل رفتار نامناسب مادرشان است. البته سریال به این نکته اشاره میکند که اگر سیمین یا بانو مادران خوبی نیستند چون پدری زورگو داشتهاند ولی این اشاره چندان تأثیری در ضدزن بودن سریال ندارد.
ببینیم؟!
سریال قطعاً به درد کودکان و حتی نوجوانان نمیخورد. داد و فریادهای بیش از حد، سیاهنماییها، ضدزن بودنش، روایت یک شهر بیرحم و از همه مهمتر رعایت نشدن شأن پدر و مادر در بعضی سکانسها (هرچند رابطهی پاشا و بانو تا حدی جبرانکننده است) دلیل این ادعاست که «جنگل آسفالت» برای یک دورهمی خانوادگی گزینهی خوبی نیست. ولی از طرفی مخاطب بزرگسال میتواند ـ با چشمپوشی از محتوا ـ «جنگل آسفالت» را بهخاطر بازیهای خوب، سکانسهای طلایی، (مثل گفتوگوهای پدردختری ایرج و آرزو یا سکانس گلایهی هنگامه از مادرش یا سکانس رضایت دادن مادر مقتول) روایتگری نسل جدید، پایان غیرمنتظره، شخصیتپردازیهای خیلی خوب و داستان پرکشش ببیند و لذت ببرد.