شنبه 23 دی 1402
به مناسبت تولد پدر داستان کوتاه فارسی؛

ریویو: نگاهی به رمان «دارالمجانین» اثر محمدعلی جمالزاده

حرف جمالزاده این است که هدایت دریچه‌ی جهانی را گشوده است که ما را نهایتا در دارالمجانین محبوس می‌کند در حالی که زندگی واقعی آن بیرون در جریان است. همان‌طور که محمود، شخصیت اول داستان، به چاهی می‌افتد که هدایت‌علی خان یا همان موسیو برایش کنده و وقتی به خودش می‌آید که دیگر دیر شده و راه خروج از دارالمجانین بر او بسته است.

5
ریویو: نگاهی به رمان «دارالمجانین» اثر محمدعلی جمالزاده

مجله میدان زادی: بیست و سوم دی ماه سالروز تولد «محمدعلی جمال‌زاده» نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. جمالزاده را پیشتاز قصه‌نویسی معاصر و پدر داستان کوتاه در زبان فارسی می‌دانند. به همین بهانه، آقای «مجید اسطیری»، نویسنده و منتقد، یادداشتی بر رمان «دارالمجانین» اثر محمدعلی جمالزاده، نوشته است. در ادامه این ریویو را بخوانید:

محمدعلی جمالزاده رمان «دارالمجانین» را در سال 1321 یعنی 12 سال پس از انتشار «بوف کور »منتشر می‌کند. اگرچه انتشار «بوف کور» در بادی امر با مشکلاتی روبه‌رو بوده است و سر و صدایی به پا نمی‌کند، اما در زمان انتشار «دارالمجانین»، «بوف کور» و نویسنده‌اش برای مخاطبان ادبیات فارسی شناخته شده بوده‌اند. گواه این مدعا ارتباط بینامتنی محکمی است که جمالزاده بین رمان خودش و شخصیت هدایت برقرار کرده است؛ بنابراین برای شناخت دارالمجانین باید از دو جنبه لااقل آن را با بوف کور مقایسه کرد: یکی از لحاظ شکل و قالب و دیگری از لحاظ محتوا و جهان داستانی.

از لحاظ شکل، این اثر با اینکه چند سال بعد از «بوف کور» منتشر شده ولی متعلق به ذهنیتی قدیمی‌تر از بوف کور است. تطابع اضافات و جملات به هم پیوسته و روده‌درازی در توصیفات و اغراق در تشبیهات و پرگویی و پرچانگی شخصیت‌ها همه نشان می‌دهند که جمالزاده نمی‌خواسته یا نمی‌توانسته به ایجازی که «بوف کور» به آن پایبند است مقید باشد. اگر به نظریه‌ی «جوانمرگی در نثر معاصر ایران» معتقد باشیم باید بگوییم «دارالمجانین» مرده متولد شده! چرا که نثرش از نثر زمانه‌ی خودش عقب‌تر است. این حرف کمابیش درست است اما اصلا دوست ندارم در این مورد ارزشگذاری بکنم و بگویم کدام شیوه برتر بوده است.

نثر «بوف کور» شسته رفته‌تر از «دارالمجانین» است که برای همان جهان داستانی مناسب است و نثر «دارالمجانین» پر شاخ و برگ و رنگارنگ است که برای همین جهان داستانی مناسب است. اتفاقا دوست دارم به این نکته متذکر بشوم که چه بسا جمالزده دوست داشته جلوی از رونق افتادن این نثر را بگیرد! وقتی با این دید به نثر شنگول و شیرین «دارالمجانین» بنگرید که ادامه‌ی نثر پر شاخ و برگ جمالزاده در «یکی بود یکی نبود» هم هست، از شیرینی این نثر و قدرتش لذت می‌بریم و من واقعا از این جنبه، نثرش را دوست داشتم.

البته در صحبت از نثر جمالزاده نکته‌ای که نباید از قلم بیندازیم این است که او یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان ایرانی است که با وارد کردن تعبیرات عامیانه‌ی بسیار در داستان‌هایش، انقلابی در نثر فارسی ایجاد می‌کند. جمالزاده برای اینکه استفاده از تعابیر عامیانه در نثر ادبی رایج شود در کتاب «یکی بود یکی نبود» سیاهه‌ی نسبتا بلندبالایی از تعابیر عامیانه را به عنوان پیشنهاد به نویسندگان فارسی زبان وارد می‌کند. 

اما دومین جنبه‌ای که در بررسی دارالمجانین باید لحاظ کنیم جنبه‌ی مضمونی اثر است. قهرمان داستان، «محمود» که دلباخته دخترعمویش است در عشقش شکست می‌خورد و طی حوادثی، گذرش به دارالمجانینی می‌افتد که شخصی به نام «هدایت‌علی» در آن بستری است. همه‌ی نشانه‌های مربوط به هدایت‌علی به‌طور واضحی دلالت بر این دارند که او قرینه‌ای برای صادق هدایت است:

«نقل از نوشته‌های هدایت‌علی خان که خود را «بوف کور» می‌خواند و در دارالمجانین به «مسیو» مشهور شده بود: «زندگی من، به نظرم، همان‌قدر غیر طبیعی و نامعلوم و باور نکردنی می‌آید که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم!»».

برخورد محمود با هدایت‌علی ابتدا با تعجب و سپس با شیفتگی همراه است. هدایت‌علی نماینده‌ی نگاه تازه‌ای است که محمود با آن آشنا نبوده است یعنی «عدم تعلق پوچ‌گرایانه». اینکه عدم تعلق هدایت‌علی این اندازه مایه‌ی آسایش خیال او شده است محمود را متعجب و سپس شیفته‌ی روش زندگی او می‌کند:

«در میان این جمع، خوش‌وقت واقعی باز همان «بوف کور» است که از قرار معلوم پیش از آن هم که دیوانه بشود، غم موجود و پریشانی معدوم، نداشته است و به قول خودش از همان وقتی که دندان عقلش هنوز درنیامده بود، لاقیدی و بی فکری را با شراب قزوین در جام ریخته و لاجرعه به سر کشیده است و غم و غصه و نام و ننگ را زیر پاشنه‌ی کفش له کرده و یک تف هم رویش انداخته است».

اما نقد جمالزاده به پوچگرایی هدایت کم کم آشکار می‌شود و محمود متوجه جنبه‌ی غیرانسانی تفکرات هدایت‌علی و جنون دروغین او شده و از او بیزار می‌شود:

«چنانکه مکشوف خاطر عاطر شاهانه می‌باشد و بر خاطر انقیاد مظاهر شما نیز پوشیده نیست. در بین جماعت دیوانگان جنون بنیانی، که در آن بیمارستان به دست حمایت و مراقبت شما سپرده آمده‌اند، از همه پلیدتر نابه‌کارتر جوانکی است هدایت‌علی نام که به جز اغوا دیگران، ذکر و فکری ندارد و امید است که نام زشتش از صفحه‌ی گیتی محو و نابود باد. با صورتی لوس و سیرتی منحوس خود را به «بوف کور» مشهور و بوف بی‌گناه را، سرافکنده‌ی ابد و ازل ساخته است».

حرف جمالزاده این است که هدایت دریچه‌ی جهانی را گشوده است که ما را نهایتا در دارالمجانین محبوس می‌کند در حالی که زندگی واقعی آن بیرون در جریان است. همان‌طور که محمود، شخصیت اول داستان، به چاهی می‌افتد که هدایت‌علی خان یا همان موسیو برایش کنده و وقتی به خودش می‌آید که دیگر دیر شده و راه خروج از دارالمجانین بر او بسته است.
 
اگرچه جمالزاده پس از مرگ هدایت چند بار از او به نیکی یاد می‌کند اما اشارات و قرائن موجود در رمان دارالمجانین در نقد و هجو اندیشه‌ها و آثار هدایت چنان زیاد و شفاف است که جای شکی باقی نمی‌گذارد که جمالزاده قصد داشته رمانی در رد جهان زشت هدایت بنویسد و ابتذال این جهان را از پس پرده بیرون بکشد.




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
تطابع اضافات و جملات به هم پیوسته و روده‌درازی در توصیفات و اغراق در تشبیهات و پرگویی و پرچانگی شخصیت‌ها همه نشان می‌دهند که جمالزاده نمی‌خواسته یا نمی‌توانسته به ایجازی که «بوف کور» به آن پایبند است مقید باشد. اگر به نظریه‌ی «جوانمرگی در نثر معاصر ایران» معتقد باشیم باید بگوییم «دارالمجانین» مرده متولد شده!

دوست دارم به این نکته متذکر بشوم که چه بسا جمالزده دوست داشته جلوی از رونق افتادن این نثر را بگیرد! وقتی با این دید به نثر شنگول و شیرین «دارالمجانین» بنگرید که ادامه‌ی نثر پر شاخ و برگ جمالزاده در «یکی بود یکی نبود» هم هست، از شیرینی این نثر و قدرتش لذت می‌بریم و من واقعا از این جنبه، نثرش را دوست داشتم.

مطالب مرتبط