مجله میدان آزادی: در این ریویو، «محمد بلوچی» نگاهی داشته به رمان «وقتی یتیم بودیم» نوشتهی کازوئو ایشیگورو. این رمان از جمله آثاری است که در فهرست نامزدهای جایزه بوکر قرار گرفتهاست:
«وقتی یتیم بودیم» بعد از «بازماندهی روز»، «تسلیناپذیر»، «غول مدفون» و «هرگز ترکم مکن» پنجمین اثر کازوئو ایشیگورو است که خواندم. اثری که در سال 2000 منتشر شده و در فهرست نامزدهای بوکر آن سال قرار داشت.
داستان شامل هفت بخش است و هر بخش در زمانی مشخص که در بالای صفحهی نخست آن ذکر شده، توسط کریستوفر بنکس نوشته شده است؛ یک کاراگاه معروف لندنی که از اتفاقاتی که در شانگهایِ بینِ دو جنگ جهانی برای او پیش آمده، نوشته است. او میخواهد با حل کردن یک مشکلِ قدیمی و شخصی به مقابله با اهریمن در سطح بینالمللی بپردازد. راوی در واقع با نشانههای بارز روانرنجوری درگیر است و خودش اطلاع دقیقی از این موضوع ندارد. او گاه دچار سوگیریهای شناختیِ عجیبی میشود و توهمات خودبزرگبینانه و کمالگراییاش مسیر کارش را تغییر میدهد. پرداخت چنین شخصیت پیچیدهای قطعاً کار هر کسی نیست و ایشیگورو که استاد مسلم راوی غیرقابلاعتماد است بهخوبی از پس آن برآمده.
چیزی که ایشیگورو رو برای من جذاب میکند این است که او راویِ آدمهایی است که در آستانهی فروپاشی قرار دارند. آدمهایی که در زمانها و موقعیتهایی قرار گرفتهاند که یا از قبل نابود شدهاند یا در حال نابودیاند. اینجا هم مثل اکثر کارهای ایشیگورو با شخم زدن خاطرات، حافظه و شکل دادن به رویاها و توهمات روبهرو هستیم. ضربآهنگ داستان کُند و لحنِ راوی کاملاً کنترلشده است. مخاطب در بعضی از قسمتهای مهم داستان میتواند چیزهایی را نظاره کند که خود راوی نمیتواند آنها را ببیند و همین باعث میشود با یک روایت قدرتمند روبهرو شویم.
از عنوان داستان برداشتهای متفاوتی میتوان کرد اما تقریباً قطعی است که واژهی «یتیم» به کهنالگوی یتیم مربوط است که نشانههای آن را در جستوجوی امنیت و بدبینی نسبت به خود، دیگران و دنیای اطراف میتوان یافت. یتیم فقط در نسبت با از دست دادن پدر و مادر معنیدار نمیشود، بلکه هر کدام از ما در مواجهه با ناکامیهای زندگیمان بهنوعی یتیم میشویم. یتیم بودنی که بارها و بارها در زندگی برایمان پیش میآید.