مجله میدان آزادی: ورزش روزخانهای یا ورزش پهلوانی، یکی از کهنترین میراثهای برجامانده ایرانیان است که هنوز و همچنان ادامهدارد. این ورزش با زیباییهای مختلفی همراه است، که یکی از آنها تنیدگی تنگاتنگ آن با هنر و ادبیات است. در این مطلب، ناعمه اصفهانیان نگاهی به ارتباط میان این ورزش و هنر و ادبیات داشته است که در ادامه، شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
پهلوانی؛ جایگاهی برآمده از هنر
ورزش معمولاً نماد کار بدنیِ سخت و حرکات سنگین جسمی است، آن هم چیزی مثل ورزش زورخانهای که چنانچه از نامش برمیآید، اصلش زور و قوای جسمانی است؛ صد بار شنا رفتن یا چرخ زدن طولانیمدت، کباده کشیدن و میلهای فوق سنگین گرفتن. اما آنچه این ورزش را از باقی ورزشها متفاوت میکند و روحی انسانی به آن میبخشد، آواز و موسیقی بهعنوان بخش جدانشدنی این ورزش باستانی است. کنار هم قرار گرفتن این حرکات جسمانی سنگین، با شعر و موسیقی که میتوان گفت لطیفترین و نازکطبعترین بخش هنر ایرانی هستند، شگفتانگیز است. گویی که این هنرها، یا در واقع شعر و موسیقیاند که آن زور بازو و آن رفتارهای حماسی را قوام میدهند و صیقل میزنند و ماحصل پیوند این دو، فرهنگ نازکطبع و ورزش و حماسه است که عنصر پهلوانی را میآفریند. به زبانی دیگر، پهلوانی فرزند خلف هنر و فرهنگ از یک سو و زورمندی و قدرتنمایی از سوی دیگر است.

تصویرگری اثر «ریحانه کمالی»
تاریخچهی ورزش زورخانه
ورزش زورخانهای یا همان ورزش پهلوانی، یکی از کهنترین و اصیلترین ورزشهای ایرانی است که ریشه در فرهنگ، اسطورهها و آیینهای باستانی ایران دارد. این ورزش آمیزهای از ورزش، عرفان، ادب، حماسه و آیینهای مذهبی است و از دوران کهن تاکنون بهعنوان نماد پهلوانی، مردانگی و فروتنی در میان ایرانیان شناخته شده است.
ریشههای این ورزش به دورهی هخامنشیان بازمیگردد، زمانی که آموزشهای نظامی، رزمی و اخلاقی برای جوانان رایج بوده. در شاهنامهی فردوسی از پهلوانانی مانند «رستم»، «سهراب»، «گودرز»، «گیو» و «بیژن» یاد میشود که اینان نمادهای همین فرهنگ پهلوانیاند. حرکات زورخانهای، برگرفته از تمرینات جنگی سربازان بوده و ترکیبی از قدرت جسمانی و روح پهلوانی است. با ورود اسلام، ارزشهای اخلاقی و عرفانی به ورزش زورخانهای افزوده شد. پهلوانان زورخانه نه فقط ورزشکار، بلکه مردانی باتقوا، فروتن و در تلاش برای خدمت به مردم بودند. در دورهی صفویه، زورخانهها بهشکلی منظم و سازمانیافتهتر درآمدند. لقب «پهلوان» در این دوره ارزشی معنوی یافت. در دوران قاجار، ورزش زورخانهای در بین مردم بسیار محبوب بود و بسیاری از پهلوانان به قهرمانان ملی تبدیل شدند؛ ازجمله پهلوان «یزدی بزرگ» و پهلوان «اکبر خراسانی».
سرانجام در سال ۱۳۲۶ خورشیدی، زورخانه بهعنوان ورزش ملی ایران معرفی شد. امروزه ورزش زورخانهای در کنار جنبهی ورزشی، جنبهی نمایشی و فرهنگی نیز دارد و در سال ۱۳۸۹ در فهرست میراث فرهنگی ناملموس یونسکو نیز به ثبت رسیده است.

زورخانه «صاحبالزمان» یزد
اجزای زورخانه
مرشد فردی است با صدای خوش که ضرب میزند و اشعار حماسی میخواند. ضرب نوعی طبل یا تنبک بزرگ با بدنهای سفالین است که ریتم تمرین را تنظیم میکند. بالای سر مرشد، زنگی بزرگ آویزان است که در شروع و پایانِ هر قطعه یا تمرین و همچنین برای احترام به پیشکسوتان نواخته میشود. گودِ زورخانه محلی برای تمرین است و از گذشته بهصورت فضایی گاه دایرهوار و گاه چندضلعی طراحی شده است. گود همانطور که از اسمش برمیآید پایینتر از سطح زمین و گود است که هم باعث تسلط تماشاچیان بر ورزشکاران میشود، هم ورزشکار را در جایگاهی پایینتر از مردم و نزدیکتر به خاک قرار میدهد. میل، کباده، سنگ و تخته شنا نیز ابزارهایی برای تمرینهای بدنی هستند.
تواضع و فروتنی، دفاع از مظلوم، پرهیز از غرور و خودنمایی، کمک به نیازمندان و احترام به پیشکسوتان از ارزشهای اخلاقی در این ورزش است که در اشعار و حرکات و سکنات زورخانه، روی آنها تأکید میشود.

نقاشی زورخانهای، اثر «قاسم باسط راد»
موسیقی زورخانه
در زورخانه، موسیقی سازی وجود ندارد؛ فقط ضرب زورخانه و زنگ در کنار آواز مرشد، نقش موسیقی را ایفا میکنند. اما همان آوازها ریشه در مقامات موسیقی دستگاهی ایران دارند و مرشدها با شناخت دستگاهها و لحنها، اجرای خود را متناسب با فضا و محتوا تنظیم میکنند.
رایجترین و محبوبترین دستگاه در آوازهای زورخانهای، دستگاه شور است. فضای حماسی، عرفانی و حزنآلودِ شور، بسیار مناسب مضامین مذهبی، اخلاقی و پهلوانی است. دستگاه سهگاه، دستگاه دیگری است که بهدلیل فضای حماسی و تأثیرگذاری که دارد، در مدیحهسرایی و توصیف قهرمانیها بسیار کاربردی است. در مواردی که اشعار عرفانی یا اخلاقی اجرا میشوند، مرشد ممکن است از دستگاه همایون بهره بگیرد. در آوازهای زورخانه برای بیان غرور، شکوه و عظمت شخصیتهای مذهبی یا ملی، گاه از دستگاه ماهور هم استفاده میشود. راستپنجگاه، اگرچه کمتر رایج است، اما برخی مرشدهای ماهر برای تنوع، از این دستگاه نیز بهره میگیرند. آواز بیات ترک و افشاری بهعنوان گوشههایی از شور، گاه در لحن مرشد شنیده میشوند، بهویژه هنگام خواندن اشعار عرفانی یا مناجاتگونه.
.jpg?ver=n2YaHksWrXUn3tYBNmllFg%3d%3d)
شعر زورخانه
شعرهایی که در زورخانه خوانده میشوند، از دل ادبیات کلاسیک فارسی بیرون آمدهاند. همانطور که گفتیم مرشد، این اشعار را با آواز میخواند و با نوای ضرب همراهیشان میکند. مضامین اصلی اشعار گاه حماسی و پهلوانی است؛ مانند ستایش پهلوانان ایرانزمین مثل رستم، آرش و سهراب، و گاه اخلاقی و انسانی است؛ مثل دعوت به راستی، فروتنی، جوانمردی، گذشت و تواضع. گاه مذهبی و آیینی است و در مدح اهل بیت؛ خصوصاً حضرت «علی»(ع) بهعنوان الگوی پهلوانی، و گاهی عرفانی و معنوی است با مضامینی دربارهی زهد، تقوا، فنا در حق و وارستگی.
در آوازهای زورخانهای از اشعار حماسی شاهنامه، برای تهییج روح پهلوانی و میهندوستی و از ابیات عرفانی مولوی دربارهی عشق الهی، گذر از نفس و خودسازی استفاده میشود. «سعدی» با محتوای اخلاقی و پندگونهاش در «بوستان» و «حافظ» با ابیات عرفانی و سرشار از اندرز، از شعرای برجسته در آوازخوانیهای زورخانه هستند. اشعار «ناصرخسرو» با مضامین دینی و فلسفی دربارهی توکل، معرفت و تفکر، دوبیتیهای ساده ولی عمیق و تأثیرگذارِ «باباطاهر» با فحوای عرفانی و عاشقانه، اشعار اخلاقی و دینی «سیف فرغانی» با نگاه انتقادی به دنیاطلبی و دعوت به راستی، شاکلهی اصلی آوازهای زورخانهای ایران را شکل میدهند. مرشدها معمولاً اشعار را با توجه به فضای زورخانه انتخاب میکنند و گاه از شعرهای حفظی خود بهویژه در قالب دوبیتی، رباعی یا مثنوی نیز استفاده میکنند.
در پایان نمونهای از اشعار آوازیِ یک مجلس زورخانهای را همراه با دستگاه موسیقی متناسب با آن بخوانید:
بخش آغازین؛ مدح حضرت علی (ع)
در دستگاه شور:
به نام خداوند جان و خرد
که از این برتر اندیشه برنگذرد
علی آن شیر حق، آن صفشکن
امیر مردمی، مشکلگشا، مَحرمسخن
ز ضربِ ذوالفقارِ او شکست
درِ خیبر، غرور هرچه مست
جهان از عدل او آرام شد
دل از کفر و ستم بیزار شد
به هر جا نام او آید بلند
دل از نامش شود همچون سپند
بخش میانی؛ اخلاق و جوانمردی
در دستگاه همایون یا سهگاه:
بسمِ خداوندِ جان و خرد
که از نامِ او هر دلی پر زند
در حلقهی مردمانِ دلیر
پهلوانی بود، سَر به زیر
زورش ز غیرت، دلش ز نور
دستش به خدمت، زبانش صبور
با نانِ حلال، تنش نیرو گرفت
با یاد خدا، دلش جو گرفت
نگاهِ او پاک، نه از کین پُر است
دلش چو آیینه، ز ظلمت دُر است
نه با ضعیفان به نیرنگ گفت
نه با ستمگر سرِ جنگ گفت
جوانمرد آن است، با راستی
رهد ز نفس و پیِ کاستی
خود را نسازد به زخرف اسیر
پهلوانی نبود، جز دلپذیر
دل از ریا شُست، ز خشم رَست
چو شیر، اما همیشه مست
به خاک نشیند، اگر خلق خُرد
که خُلق نکو، بهتر از زور و بُرد
بخش پایانی؛ حماسی و ملی
در دستگاه ماهور یا چهارگاه:
یکی رستم از زابلستان برفت
به راه عدالت، به مردی شتفت
به تیغ و دلیرانه جنگی نمود
سرِ اهرمن را به سنگی زدود
دل پهلوان، خالی از کینه بود
زبانش پر از مهر و آیینه بود
وطندوستی رسم مردان بود
فدای وطن، جان به میدان بود
ذکر پایانی
دستگاه شور یا همایون:
علیمولی، علی یار و مددکار
علی ساقیست در کوثر، علمدار
نه با زور است، نه با زر این جوانمرد
به اخلاق است و انسانیتش فرد