چهارشنبه 05 بهمن 1401 / خواندن: 8 دقیقه
پرونده از شیشه رنگی کلیسا | صفحه بیست و یکم

یادداشت: گفتگوی هنر مسیحی و هنر ایرانی

سیر تحول و تطور هنر در قامتی جامع را باید از تمدن‌ها پیگیری کنیم؛ چراکه آن‌ها همچون ریشه‌های هنر در دنیا هستند. از قدیمی‌ترین تمدن‌ها می‌توان به تمدن بین‌النهرین (میان‌رودان) و پس از آن ایران اشاره کرد. هنر ایرانی با شروع تمدن فلات ایران، در قالب دست‌ساخته‌هایی در هزاره‌ی هشتم ق.م آغاز می‌شود. اگرچه قبل از این تاریخ هم دوره‌های سنگ و آهن و مفرغ در ایران سپری شده بود.

5
یادداشت: گفتگوی هنر مسیحی و هنر ایرانی

مجله میدان آزادی: در بیست و یکمین و آخرین صفحه‌ی پرونده‌ی از شیشه رنگی کلیسا در قالب یادداشتی به مرور و واکاوی میراث هنر مسیحی در هنر ایران و آمیزش آن با هنر اسلامی پرداخته‌ایم. این یادداشت به قلم خانم «معصومه سلامی» نگارگر جوان و پژوهشگر هنر ایرانی است.

سیر تحولات هنری از آغاز 

سیر تحول و تطور هنر در قامتی جامع را باید از تمدن‌ها پیگیری کنیم؛ چراکه آن‌ها همچون ریشه‌های هنر در دنیا هستند. از قدیمی‌ترین تمدن‌ها می‌توان به تمدن بین‌النهرین (میان‌رودان) و پس از آن ایران اشاره کرد.
 هنر ایرانی با شروع تمدن فلات ایران، در قالب دست‌ساخته‌هایی در هزاره‌ی هشتم ق.م آغاز می‌شود. اگرچه قبل از این تاریخ هم دوره‌های سنگ و آهن و مفرغ در ایران سپری شده بود.
ایرانیان از 
-    دوره‌های ابتدایی هنر
-    و سپس، تمدن ایلامی‌ها در هزاره‌ی سوم پ.م، 
-    هنرِ بعد از دوره‌ی کوچ هند و اروپاییان به فلات ایران در نیمه‌ی‌ دوم هزاره‌ی دوم پ.م، 
-    هنر و تمدن ماد در ۸۰۰ پ.م،
-    پس از آن هنر هخامنشی در ۷۰۰ پ.م
-    و اشکانیان در سده‌ی سوم پ.م،
 عبور کردند و به برش تاریخی میلاد مسیح رسیدند. نقطه‌ی تلاقی هنر ایران و صدرِ مسیحیت، در همین دوران است.

هنر مسیحیت یا بیزانس

هنر مسیحیت که بعد از رواج مسیحیت در دوران امپراتوری روم در منطقه‌ی فلسطین شروع می‌شود در واقع از لحاظ اسلوب، همان هنر رومی پیشین است (که مطابق با هنر یونان باستان است)، با این تفاوت که هنر مسیحیت یا بیزانس از لحاظ محتوا از الگوهای مذهبی مسیحیت الهام می‌گیرد. 

رومیان و ایرانیان

امپراتوری روم از سال ۶۲۵ پ.م در همسایگی امپراتوری قدرتمند ایران قرار داشت. بیزانس با ظهور مسیحیت و سپس با تأسیس امپراتوری روم شرقی در سال ۳۳۰ پس از میلاد توسط کنستانتین در قسطنطنیه پایه‌گذاری شد و بعد از آن در طی سه دوره‌ی تاریخی ارتقا یافت. علی‌رغم درگیری‌ها، جنگ‌ها و اختلافات ایران با امپراتوری همسایه، می‌توان شاهد تبادل هنر ایرانی و هنر مسیحیت در این دو سرزمین بود.

تبادل هنر

ایرانیان تمدنی کهن داشتند، صاحب دست برتر هنر نقاشی معناگرا، مذهبی، مفهومی و نمادین بودند، در نساجی و بافت پارچه‌های ابریشم نیز بعد از چین رتبه‌ی دوم دنیا به حساب می‌آمدند. به همین دلیل بسیاری از نمادهای مربوط به آیین مهر، به نقوش معماری و پارچه‌های رومیان نفوذ کرده بود. از طرفی رومیان هم که بر هنر برتر معماری یونانی تکیه زده بودند، در معماری ایرانیان از جمله در پل‌سازی‌ها و معماری بناها تأثیر بسزایی داشتند. مثلاً کاخ فیروزآباد در فارس،کاخ شاپور یا بیشابور، طاق بستان در کرمانشاه، کاخ سروستان در فارس، طاق کسری یا ایوان مدائن، عمارت خسرو موسوم به قصر شیرین و برج پایکولی از این جمله‌اند. بعضی از این تبادلات فرهنگی قبل از بیزانس و بعضی بعد از بیزانس اتفاق افتاد. به‌طور کلی نتیجه‌ی این همسایگی فرهنگی‌هنری، نفوذ سبک معماری رومی در ایران (مثل کاربرد ستون در تالارها) و همچنین کاربرد پارچه‌ی ابریشم و نقوش ایرانی در میان مسیحیان رومی البته با مضامین آیین مسیحیت است.

تولد هنر اسلامی

بعدها با فتح ایران توسط مسلمین، هنر اسلامی‌ایرانی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. حدود سه قرن بعد از ورود اسلام به ایران، استفاده از نقوش انسان و حیوان و نقاشی دیواری به‌علت اعتقادات مسلمانان مبنی بر ‌شرک‌آمیز بودن تصاویر، بسیار محدود می‌شود و در عوض معماری و ساخت بناها از جمله مساجد و کاخ‌های حکومتی ارتقا می‌یابد. با روی کار آمدن حکومت امویان و بعد از آن عباسیان، به‌علت علاقه‌ی فراوان خاندان‌ خلافت به تجملات و کاخ‌سازی و تزیینات داخلی، هنر اسلامی شکل منحصربه‌فرد خود را می‌یابد که برگرفته از سه هنر رومی، مسیحی ابتدایی یا بیزانس و هنر ساسانی‌ است. بعدها این هنر با هنر عشایر آسیای مرکزی نیز پیوند می‌خورد.

هنر اسلامی در ایران

هنر در ایران پس از اسلام را می‌توان از دو جنبه بررسی کرد:
اول از جنبه‌ی هنر بومی و ایرانی
دوم از جنبه‌ی رشد هنر اسلامی در ممالک تحت فرمانروایی مسلمانان؛ که بالطبع تأثیر آن در ایران هم بازتاب پیدا می‌‌کند.
هنر در سرزمین‌های اسلامیِ ایران، ترکیه، فلسطین، سوریه، عراق، آفریقای شمالی، آسیای مرکزی و هند از جنبه‌هایی مشابهت دارد و دلیل این مشابهت نفوذ اسلام یکپارچه در این سرزمین‌هاست. اما در عین حال میان هنر این کشورها تفاوت‌هایی هم وجود دارد که به بوم هر کشور، جهان‌بینی و فرهنگ هر هنرمند و معنا و مفهوم صور و اشکال نزد مردمان یک قوم ارتباط دارد.

در نقطه‌ای تاریخی دو جنبه‌ی بومی و دینی هنر اسلامی به هم پیوند می‌خورند و با تغییر حکومت مرکزی ایران از عراق به خراسان، به ایران وارد می‌شوند و روند هنر ایرانی‌اسلامی آغاز می‌شود.
در دوران اولیه‌ی اسلامی، هنر معماری رومی همچنان در مراکز اصلی خلافت و کاخ‌ها و در مساجد به شکل ورود گنبد و ستون‌ها در تالارها یا مساجد دیده می‌شود و از زمان سقوط عباسیان و جا‌به‌جایی مرکز حکومت به خراسان، هنر اسلامیِ مشخصاً ایرانی با حضور چشم‌گیر هنر ساسانی از هنر رومی پیشی می‌گیرد.

آغاز هنر ایرانی‌اسلامی

چنانچه گذشت هنر نقاشی ایرانی به‌علت محدودیت‌ مسلمین تا حدود سه قرن به‌شکل دیوارنگاره نمودی نداشت. بعد از اسلام چون حاکمان مسلمانان به کتاب‌های فاخر علاقه داشتند، این هنر تنها در خدمت مصورسازی کتاب‌ها و متون ادبی بود (به تقلید از هنر مسیحیت) اما به‌تدریج با خلق تصاویر تجریدی، رونق خوشنویسی و نقوش هندسی بر مبنای نمادسازی و هویت ایرانی، نقاشی ایرانی به‌نحوی تغییر شکل‌یافته و اسلامی‌شده مجوز ورود به دنیای اسلام را پیدا کرد و به معماری پیوند خورد. در واقع هنرمند ایرانی، مفاهیم بومی و ملی خود را به صورتی تازه و نمادین وارد دنیای هنر اسلامی کرد و این‌گونه هنر ایرانی‌اسلامی متولد شد. نقاشی ایرانی با نقوش تجریدی بر روی دیوارنگاره‌ها و در قالب تزیین مساجد و بقاع در خدمت هنر اسلامی قرار گرفت. نقاشی و معماری در کنار هم در ایران رشد کردند و اندکی بعد با نفوذ هنر چینی و تأثیرپذیری از آن، این دو هنر در دوران صفوی به اوج و اعتلا رسیدند.

تأثیر هنر مسیحیت در دوران صفویه

در دوران حکومت صفویان به‌علت مراودات حکومتی بین ایران و اروپا، شاهد تأثیر هنر باروک و به‌ویژه پیکره‌سازی بر نقاشی ایرانی ‌هستیم. با نقاشی‌های رضا عباسی و شاگردانش و با الهام از واقع‌گرایی مسیحی، هنر نگارگری که منحصر به مصورسازی کتاب‌ها و تزیینات بود، به مرکزیت شخص توجه نشان داد. با حمایت شاه‌عباس از هنرمندان و فرستادن محمد زمان به رم برای یادگیری سبک نقاشی اروپایی و مضامین مسیحی و اندام‌سازی درست، هنر مسیحی بعد از سال‌ها دوباره بر هنر ایرانی اثر می‌گذارد.
اگرچه که این تأثیرپذیری و تغییر باعث از بین رفتن سبک انتزاعی و تخیلی نقاضی ایرانی نشد و ایرانیان در نگارگری خود همچنان به طرح زدن از عالم معنا ادامه دادند و تنها در کیفیت اجزا و اجرای خطوط از هنر واقع‌گرای مسیحی الهام گرفتند.

تأثیرات هنر مسیحیت بعد از کوچ ارامنه

بعد از کوچ اجباری ارمنیان به تبریز و در کنار آن تشکیل جلفای نو در اصفهان در زمان صفویه، مرکز فرهنگی‌هنری تازه‌ای در جلفای نو شکل گرفت که بسیار پرقدرت عمل کرد. موج هنر در جلفای نو نه‌تنها باعث تغییر و رکود هنر اصیل ایرانی‌اسلامی نشد، بلکه به‌عنوان بازوی آن و همچنین به‌مثابه وزنه‌ای تأثیرگذار در رشد هنرِ ایران نقش‌آفرینی کرد. 
هنرمندان ارمنی با تلفیق هنر «هند و یونانیِ» بومی خود با نقوش و کاشی‌کاری‌های ایرانی و با حمایت مالی تجار (که در قیاس با دربار صفوی وسع مالی بیشتری داشتند) سبکی نو در دیوارنگاری و نگارگری ایجاد کردند که بعدها در خود ارمنستان هم به کار گرفته شد. نمونه‌ی بارز این هنر در ایران را می‌توان در کلیسای وانک اصفهان مشاهده کرد.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/vank.jpg?ver=hdwVEeVGW130tcJXIs5CFg%3d%3d

نمای بیرونی کلیسای وانک اصفهان

ارامنه در ایران توانستند به‌خوبی میان هنر ایرانی و ارمنی وحدت ایجاد کنند و این تأثیر  در هنر معاصر ایران غیرقابل‌انکار است. آنها با معرفی هنرمندان بزرگ در عرصه‌ی نقاشی، معماری، موسیقی و سایر رشته‌ها خدمات بسیاری به هنر این سرزمین عرضه کردند. از جمله‌ هنرمندانی که همواره با پایبندی به اصالت مشترک ایرانی‌ارمنی خود دست به خلق اثر زدند می‌توان به آودیس هاکوبیان، کلارا آبکاریان و لوریس چکناواریان اشاره کرد. آودیس هاکوبیان به‌وسیله‌ی خلق تابلوی مینیاتور روی نقره و به خصوص حکاکی نقاشی عصر عاشورای فرشچیان و کلارا آبکار با نگارگری قصه‌های کتب آسمانی و ادبیات کهن پارسی نمونه‌های خوبی بر این مدعا هستند. اما در این قضیه سرشناس‌تر از همه احتمالاً لوریس چکناواریان است. لوریس چکناواریان خالق اپراهای رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، آفرینش، سیاوش، ضحاک، شمس و مولانا و اثر شب عاشورا که صحبت‌هایش درباره‌ی زمینه‌های خلق سمفونی عاشورا حسن ختام این یادداشت است:

«من هم به‌عنوان یک ایرانی در این سنت بزرگ شدم حالا ارمنی هم که باشم، فرقی نمی‌کند چون امام حسین برای همه ماست و همه ارامنه خیلی به ایشان ارادت دارند. یادم می‌آید در زمان بچگی وقتی در دسته‌های عزاداری بودم، سقای آب بودم و بقیه ارامنه هم نذری‌های دیگر می‌دادند و همه اینها با اینکه مذهب‌شان فرق می‌کرد اما احترام خاصی برای امام حسین قائل بودند و هستند. 
 اینکه سقا بودم هم احتمالا به خاطر علاقه‌ای است که به حضرت عباس داشتم. از بچگی این حس را درباره ایشان داشتم که کسی که برای دیگران به آب و آتش بزند و دست‌های خود را از دست بدهد، شخصیت منحصربه‌فردی دارد که می‌تواند بدون دست، دست‌های دیگران را تا قرن‌ها بگیرد.»




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
بعد از کوچ اجباری ارمنیان به تبریز و در کنار آن تشکیل جلفای نو در اصفهان در زمان صفویه، مرکز فرهنگی‌هنری تازه‌ای در جلفای نو شکل گرفت که بسیار پرقدرت عمل کرد. موج هنر در جلفای نو نه‌تنها باعث تغییر و رکود هنر اصیل ایرانی‌اسلامی نشد، بلکه به‌عنوان بازوی آن و همچنین به‌مثابه وزنه‌ای تأثیرگذار در رشد هنرِ ایران نقش‌آفرینی کرد. 


مطالب مرتبط