مجله میدان آزادی: ششم مارس زادروز هنرمند بزرگ ایتالیایی در دوران رنسانس، «میکلآنژ» است. پیش از این در یادداشت تکنگاری این هنرمند مروری بر زندگی و آثارش داشتهایم و در این مطلب، نگاهی ویژه به آثار مجسمهی او خواهیم انداخت. فهرست ده مجسمه برتر میکلآنژ را به قلم نگار رئوفیفرد در ادامه بخوانید:
میکل آنجلو دی لودوویکو بووناروتی سیمونی یا میکلآنژ، مجسمهساز، نقاش، معمار و شاعر ایتالیایی، بزرگترین هنرمند زمان خود و یکی از مهمترین هنرمندان دوره رنسانس به شمار میآید. این هنرمند بزرگ در روز ششم مارس سال ۱۴۷۵ میلادی در ایتالیایی کنونی به دنیا آمد. در شهر کاپرزه در فلورانس. میکلآنژ در کودکی مادرش را از دست میدهد و پدرش او را نزد خانوادهای معدنکار و حجار در توسکانی میگذارد. نبوغ خفته میکلآنژ از همان کودکی و در میان سنگ و مرمر قرار گرفتن شکوفا میشود.
دو لقب در متون دورهی رنسانس به او نسبت دادهشدهاست: افلاطون الهی و میکلآنژ مخوف. «مخوف» در اینجا، به معنای مثبت آن و به خاطر عظمت کارهای هولناک بزرگتر از ابعاد بشریاش بهکار رفتهاست. در ادامه، به مناسبت روز درگذشت میکلآنژ، در این فهرست، به بررسی تعدادی از مجسمههای شگفتآور و مخوف او میپردازیم. مجسمههایی در سبک تکلفگرایی یا مانریسم که میکلآنژ سرآمد آن بود:

مجسمه «داوود» اثر «میکلآنژ»
1. مجسمهی حضرت داوود
کنتراپستو، یک مفهوم در هنرهای تجسمی و بهویژه نقاشی و مجسمهسازی است که در آن، حالت پیکرهی انسان بهگونهای است که بخشی از بدن به سمتی پیچش دارد که در نتیجهی آن، وزن روی یک پا قرار میگیرد و پای دیگر که زانو را خم کردهاست، آزاد است. و از مظاهر اعلی آن، مجسمهی «داوود» میکلآنژ است.
کلیسای جامع فلورانس برای ساخت مجسمهای یک بلوک مرمر خریده بود اما مجسمهسازان مختلف در مواجههی با آن، بلوک را برای ساخت یک مجسمه، بسیار باریک تشخیص دادند. حتی شخصی کار بر روی آن را شروع کرد اما نیمهکاره آن را رها کرد. به این دلیل، حدود چهل سال آن تکهسنگ مرمر بیاستفاده مانده بود تا در نهایت میکلآنژ، در دوران اقتدار و مشهوریتش، سفارش را پذیرفت، و شاهکار خود را از همان تکهسنگ باریک تراشید و شهرت و برجستگیاش را چندین برابر کرد. این مجسمه مربوط به سال ۱۵۰۱-۱۵۰۴م. است و ابعاد آن ۱۹۹ در ۵۱۷ سانتیمتر است.
میکلآنژ در طراحی این مجسمه، چند عنصر را مورد توجه قراردادهاست که نشاندهندهی میزان خلاقیت، نبوغ و دقت او در کارش است:
1. به خاطر باریکبودن بلوک، حالت سر مجسمه را به گونهای کج و سهرخ قرار دادهاست تا سر در آن بلوک باریک جا بگیرد.
2. حالت ایستایی فیگور را مبتنی بر سوراخی که از پیش در آن ایجاد شده بود، (توسط مجسمهسازی که کار را نیمهکاره رها کرده بود) طراحی کرد. و حالت کنتراپستو یا ایستاییتقابلی، را به فیگور بخشید و در نتیجه پاهای فیگور از هم فاصله گرفته و سوراخ دقیقا در فاصلهی بین پاهای فیگور قرار میگیرد.
3. اگر به تناسبات فیگور از روبهرو دقت شود، دست و سر داوود نسبت به پیکره بزرگتر است و این امری کاملا آگاهانه و عمدی بودهاست. اما وقتی مجسمه در ارتفاع بلندی قرار میگیرد و چشم آن را از پایین مینگرد، تناسبات طبیعی و درست به نظر میرسد. و این امر نشاندهندهی تسلط میکلآنژ به مباحث پرسپکتیو است؛ چرا که پرسپکتیو باعث ایجاد این حالت میشود.
4. این مجسمه، اشارهای به داستان حضرت داوود و جالوت و جدال میان آنها دارد. میکلآنژ در این مجسمه، داوود را در لحظهی پرتاب سنگ به جالوت به تصویر میکشد. میکلآنژ با چند تراش کوچک و ظریف در سنگ، به زیبایی احساس درونی داوود را در سنگ بیجان و بیاحساس متجلی میکند. در مردمک چشمهایش، تراش و فرورفتگیای ایجاد میکند که در نتیجهی آن سایهروشنی ایجاد میشود و احساس عزم راسخ را در چشمان داوود به هنگام پرتاب سنگ میتوان با تمام وجود حس کرد. و از طرفی در نیمهی سمت راست بالاتنهی فیگور فرورفتگیای مشاهده میشود، و با توجه به تحقیقات صورتگرفته، وقتی کسی از استرس نفسش را حبس کند، این فرورفتگی دقیقا به همین شکل و در همین نقطه از بدن در عضلات ایجاد میشود. این نکته دوباره ما را با علم میکلآنژ به آناتومی و ذکاوت و توانایی او در برخورد با سنگ روبهرو میکند.
تمامی این موارد، این اثر را به نمونهی ایدهآل یک مجسمهی رنسانسی، و میکلآنژ را نمونهی ایدهآل یک هنرمند رنسانسی تبدیل میکند.

مجسمه «پیهتا» اثر «میکلآنژ»
2. مجسمهی پیهتا
پیهتا، اثری بینظیر از میکلآنژ، مربوط به سال ۱۴۹۸ـ۱۴۹۹م. با ابعاد ۱۷۴ در ۱۹۵ سانتیمتر، صحنهی سوگواری بعد از مرگ مسیح را روایت میکند. این مجسمه در کلیسای سنت پیتر در رم نگهداری میشود و یکی از ظریفترین و پیچیدهترین آثار میکلآنژ است. مجسمهها معمولا از برای نمای روبهرو طراحی میشوند. اما ذهن و تخیل نابغهی میکلآنژ این اثر را به گونهای طراحی کردهاست که نه تنها از وجه روبهرو، بلکه از هر وجهی، کامل و تماشایی است. چهرهی مریم در این اثر جوانتر آنچه باید، متواضع، و آرام به تصویر کشیدهشدهاست. اندوه مادر هنگام به آغوشگرفتن فرزند بیجان خود، چیزی از زیبایی چهره و اندام نکاستهاست. دلیل این امر آن است که میکلآنژ زیبایی مریم را مبتنی بر زیبایی روح او به تصویر کشیدهاست و نه زیباییای مادی، که از گذر زمان یا هیجانات عاطفی تاثیر پذیرد و تغییر کند.
در این اثر نیز مجددا با نگاه دقیق و برخورد ظریف میکلآنژ با سنگ و مرمر مواجه هستیم. حالت انگشتان مسیح که لای ردای مریم، احساسی از غم را در مخاطب ایجاد میکند؛ گویی مسیح بعد از تصلیب هنوز جانی در بدن داشتهاست. حالت بیجان بدن مسیح در قسمت دررفتگی شانهاش، بهخوبی نمایان است. تاثیر فشار دست مریم بر روی بدن مسیح هنگامی که او را در آغوش گرفتهاست، با ظرافت تمام مجسم شدهاست. یکی از چالشهای اساسیای که ساخت این مجسمه با خود به همراه داشت، ایجاد دو فیگور یکپارچه از یک قطعه سنگ بود؛ دو فیگور با تضادهایی اساسی از جمله: مذکر و مونث، بیجان و جاندار، برهنه و پوشیده، حالت افقی و عمودی. میکلآنژ از پس این چالش بهخوبی برآمده و با این دو فیگور مانند یک تودهی واحد برخورد کرده و از دل سنگ آنها را پدیدار کرد؛ درست همان تعبیر معروفش که «من اضافات سنگ را حذف میکنم.»
زمینشناسی به نام لازلو توث در سال ۱۹۷۲، پس از ورود به کلیسای سنت پیتر، با چکش زمینشناسی به این اثر بینظیر حمله کرد و فریاد میزد: «من عیسی مسیحام؛ از جهان مردگان برخاستهام». او با زدن ۱۵ ضربه به این مجسمه، دست چپ مریم را از ناحیه آرنج شکاند، و آسیبهایی نیز به یکی از پلکهای او و بخشهایی از بینیاش وارد کرد. بسیاری از بازدیدکنندگان قسمتهایی از این اثر را با خود به یغما بردند. در نهایت، با توجه به جنون آشکارش، این شخص دو سال در بیمارستان روانی ایتالیا بستری بود و سپس به استرالیا اخراج شد. بعدها مجسمه با استفاده از قسمتی از سنگ خودش ترمیم شد.

مجسمه «موسی» اثر «میکلآنژ»
3. مجسمهی موسی
این اثر بهحق مخوف، برای مقبرهی پاپ ژولیس دوم در سال ۱۵۱۳-۱۳۱۵م. ساختهشدهاست. این مجسمه، به نوعی ادامهدهندهی روشی است که میکلآنژ برای بهتصویرکشیدن شخصیتهای بزرگ و مهم در نقاشیهای سقف کلیسای سیستین استفاده کردهاست. همانطور که او در نقاشیهای سقف سیستین، پیامبران را با قدرت و عظمت خاصی نشان دادهاست، در مجسمهی موسی هم از همان رویکرد استفاده کردهاست تا این شخصیت بزرگ و مهم را به همان شکل قدرتمند و باشکوه به تصویر بکشد.
شاید کاملترین توصیف وجه احساسی این مجسمه، همانطور که تاد شرحدادهاست ترکیبی از احساسهای خشم، درد، تحقیر و تنفر باشد. میکلآنژ بهخوبی توانستهاست احساسات منفی را در فرم بنشاند. فرم و احساس، رویکردی در یک راستا دارند؛ خشم را میشود در ابروان درهمکشیدهی او، درد را در نگاه او، و تحقیر را در حالت لبهای او احساس کرد. ایستادن در برابر این مجسمه، حالتی اسرارآمیز در مخاطب ایجاد میکند؛ ایستاندن در برابر نگاهی آگاه، خشمگین و پرمعنا. قدرتی عظیم و شگرف در فیگور پنهان است از طریق کنترل سنگ و تراشدادن آن به نحوی که نه تنها از نظر ظاهری جذاب باشد، بلکه از نظر ساختاری نیز احساسی از قدرت و استحکام را ایجاد کند. بهگونهای که احساس شود فیگور با آن نگاه اخمآلود، هر آن ممکن است اقدامی شدیدتر در جریان داشتهباشد و خشم خود را بروز دهد.
روی سر موسی، دو شاخ مشاهده میکنیم که علت آن به یک اشتباه در ترجمهی متون مقدس برمیگردد. در کتاب مقدس، وقتی موسی از کوه سینا باز میگردد و در حال صحبت با مردم است، ذکر شده که صورت موسی به دلیل دیدن خدا درخشان شد. در برخی از ترجمههای قدیمیتر کتاب مقدس، یک واژهی عبری که به معنای «اشعه» و «تابش نور» است، به اشتباه به معنای «شاخ» ترجمهشدهاست. به همین دلیل، در برخی از آثار هنری از جمله مجسمهی میکلآنژ، برای نشاندادن این ویژگی و به اشتباه بر اساس این ترجمه، شاخهایی برای موسی در نظر گرفتهشدهاست. این اشتباه این اشتباه ترجمهای باعث شده که موسی در آثار هنری با شاخ به تصویر کشیده شود.

مجسمه «باکوس» اثر «میکلآنژ»
4. مجسمهی باکوس
اولین اثر موجود از میکلآنژ، باکوس است. باکوس نام رمی دیونیسوس یونانی است. دیونیسوس خدای تاکستان و شراب بودهاست. این مجسمه در رم تولید شد. و ساخت آن از سال ۱۴۹۶ تا ۱۴۹۷م. طول کشید. یک حامی غیرکلیسایی، بهنام کاردینال ریاریو، سفارش شخصی به میکلآنژ برای ساخت یک مجسمه میدهد و میکلآنژ اثر «باکوس» خود را برای این سفارش خلق میکند. این اثر بر مبنای فیگورهای برهنهی رم باستان ساخته شدهاست؛ اما در نسبت با آنها تحرک و پیچیدگی بیشتری در طرح دارد. فیگور حالتی از ناپایداری را در خود دارد که کاملا آگاهانه و هدفمند بوده است؛ گویی میکلآنژ زیرکانه خداوند شراب و جشنهای دیونیسوسی را با استفاده از این ناپایداری تداعی میکند. جام شراب دست فیگور، حضور انگور در موها، همگی ملهم از توصیفاتی است که در ادبیات یونان از باکوس وجود داشت. این اثر نیز مخاطب خود را به تماشا از تمامی زوایا دعوت میکند؛ و نه تنها از روبهرو.

مجسمه «پیروز» اثر «میکلآنژ»
5. مجسمهی پیروز
این اثر، مربوط به سال ۱۵۳۰ـ۱۵۳۴م. به ارتفاع ۲۶۱ سانتیمتر، امروزه در موزهی ملی فلورانس نگهداری میشود و برای بخشی از تزئینات قبر پاپ ژول دوم سفارش دادهشدهبود. همانطور که از نام اثر مشخص است، ما شاهد یک شخصیت غالب و یک شخصیت مغلوب هستیم. برندهای که بر بازنده تسلط دارد و او را گرفتار و زنجیر کردهاست. هر دو فیگور، حالتهای پیچیدهی شدیدی دارند. پیروز، جوانی زیبا، با گیسوانی مجعد و قدی افراشته به تصویر درآمده؛ و بازنده پیرمرد ریشویی است که سینه بر خاک نهاده و ضعیف و تسلیم به نظر میرسد. این تفاوت، در نحوهی پرداخت میکلآنژ در هر کدام از شخصیتها نیز به چشم میخورد؛ پیروز با ظرافت بیشتری پرداخت شدهاست و بازنده گویی در قالبی فشرده شدهاست. رومن رولان، تعبیر قابل تامل و نگاه بدیعی به این اثر دارد. او در این اثر پیروز را در لحظهای میبیند که هنگام رسیدن به پیروزی، مشمئز میشود و دیگر آن را نمیخواهد. و این حالات در دهان اندوهبار و چشمان نامصمماش یافت میشود که میشود آن را بهنوعی به شخصیت و زندگی خود میکلآنژ نسبت داد؛ شخصی که به پیروزی میرسد بدونآنکه ارادهاش آن پیروزی را بخواهد.
این اثر به یک مدل محبوب و الهامبخش برای مجسمهسازان جوانتر گروه منریسم تبدیل شد. این مجسمهسازان، که در دورهای پس از رنسانس فعالیت داشتند، از شیوهها و الگوهای موجود در اثر «پیروزی» برای آثار خود استفاده کردند.

مجسمه «فرشته» اثر «میکلآنژ»
6. مجسمهی فرشته
در بولونیا، یکی از شهرهای ایتالیا محرابی درست کردهبودند و برای آن محراب نیاز به شمعدانی داشتند که میکلآنژ ساخت آن را بر عهده میگیرد. و در سالهای ۱۴۹۴م تا ۱۴۹۵م آن را میسازد. چینهای پارچه با ظرافت خیرهکنندهای پرداختهشدهاست.

مجسمه «لائوکوئون» اثر «میکلآنژ»
7. مجسمهی لائوکوئون
لائوکوئون مجسمهای معروف که آن را از زیر خاک پیدا کردند و امروزه در آرشیو واتیکان نگهداری میشود. این اثر میکلآنژ یک کپی رمی از یک مجسمهی یونانیالاصل است. این اثر در خاک مدفون میشود، اما در سال ۱۵۰۶ بهطور اتفاقی آن را در رم کشف میکنند. این اثر لائوکوئون، کشیش تروا، و پسرانش آنتیفانتس و تیمبرایوس را تجسم میکند که توسط مارهایی دریایی مورد حمله قرار گرفتهاند. ویژگی بارز این مجسمه، حالات حرکت و پیچش موجود در آن است که ایتالیاییها آن را «موتو» نامگذاری کردهاند. جووانی پائولو لوماتسو، نظریهپرداز معروف هنر رنسانس، موتو را به معنای پیچش یا تکان، به عنوان یک جلوهی برتر و برجستهی مجسمهسازی مطرح میکند. زیرا معتقد است که چنین پیچش و حرکتی موجب میشود تا مجسمه از نماهای متفاوت دیده شود. میکلآنژ نیز تحت تاثیر این مباحث نظری، در برخی پیکرههایش مانند این اثر، چرخشی ایجاد میکند.
احساس عیان موجود در این مجسمه، احساس رنج و درد است. میکلآنژ توانسته این احساس را بهخوبی از طریق حالت ابروها و دهان نیمهباز لائوکوئون مجسم کند. این مجسمه به سبب رنج بیپاداشش، و نه رنجی مانند رنج مسیح، بهعنوان نمونهای از «نماد درد انسانی» شناخته میشود.

مجسمه « بردهی محتضر» اثر «میکلآنژ»
8. مجسمهی بردهی محتضر
«بردهی محتضر»، مربوط به سال ۱۵۱۳-۱۵۱۶م. ثری ناتمام از میکلآنژ که در حال حاضر در موزهی لوور نگهداری میشود. یکی از آثار مناقشهبرانگیز میکلآنژ، چراکه دیدگاههای متفاوتی دربارهی این اثر وجود دارد:
اغلب نوشتهها دربارهی این اثر، از آن به عنوان «بردهی در حال موت» و یا «بردهی محتضر» یاد میکنند. تحت تاثیر تعالیم مارسیلیو فیچینو، محقق و کشیش کلیسای کاتولیک اهل ایتالیا، روح آدمی ابتدا در آسمان بوده و سپس در زمین در قالبی مادی جای میگیرد و در جسم به دام میافتد. روح آدمی در قالب جسم، دچار غفلت و فراموشی میشود و باید با تطهیر خود و تهذیب نفس، روح را به اصل خود و مراتب بالاتر بازگردانید. در واقع گروهی معتقدند که میکلآنژ در این اثر، به نوعی لحظهی آرامش ناشی از مرگی را که روح از قفس تن آزاد میشود و به اصل خود بازمیگردد را مجسم کردهاست.
اما در بازنگری این اثر، محققی به نام لیندا مورای، ذکر کردهاست که اثر ارتباطی با مرگ و لحظهی احتضار ندارد بلکه موضوعی کاملا مادی و غیرعرفانی را به تصویر میکشد.

مجسمه « مسیح از گور برخاسته» اثر «میکلآنژ»
9. مجسمهی مسیح از گور برخاسته
از آنجا که میکلآنژ از شش سالگی، میان سنگ و مرمر بزرگ شده بود، آشنایی کاملی با مرمر داشت. گویی درون سنگ را میدید و بهخوبی تشخیص میداد که چه بلوکی برای ساخت یک اثر مناسب است. به همین خاطر در هیچکدام از آثارش در رابطه با تشخیص مرمر و رگههای موجود در آن به مشکل نخوردهاست، به جز یک مورد؛ و آن، مجسمهی «مسیح از گور برخاسته»، با ابعاد ۲۰۵ سانتیمتر، مربوط به سال ۱۵۱۹ـ۱۵۲۱م. است که در حال حاضر در کلیسای سانتا ماریا در رم نگهداری میشود. در ظاهر این بلوک مشکلی نشان نمیداد اما وقتی میکلآنژ شروع به کار بر روی آن کرد، متوجه شد رگهای در سنگ موجود است که مشکلساز است و به همین خاطر اثر را نیمهکاره رهایش کرد. وی بعدها بلوک دیگری مییابد و نمونهای دیگر از این اثر میتراشد. نمونهی اولیه و اصلیای که میکلآنژ از «مسیح از گور برخاسته» ساختهاست، کاملا برهنه است. در آن دوران، تنها مجسمهسازی به قدرت و نبوغ میکلآنژ جرئت بهتصویرکشیدن مسیح را در حالت برهنگی کامل داشت. اما در نهایت وقتی اثر در جای خود نصب شد، به بدن مسیح، پارچهای مفرغی اضافه کردند تا برهنگیاش را بپوشاند.

مجسمه « روندانینی پیهتا» اثر «میکلآنژ»
10. مجسمهی روندانینی پیهتا
اثری متفاوت از میکلآنژ که آخرین اثراو نیز میباشد. این مجسمه به سال ۱۵۶۴ مربوط میشود؛ همان سالی که میکلآنژ دار فانی را وداع میگوید. وی تا شش روز پیش از مرگش بر روی این اثر کار میکرده و آن را به قصد مقبرهی خود میساخته. اما عمرش کفاف نمیدهد و پیش از به اتمامرساندن کار، از دنیا میرود.
همانطور که مشخص است، این اثر نسبت به آثار دیگر میکلآنژ تفاوتی اساسی دارد و شباهتی به آن پیکرههای باصلابت یونانی که پیشتر میساخته ندارد. برخلاف آنها این پیکره، به نوعی پیکرهای منریستی به حساب میآید؛ باریک، کشیده و متزلزل. البته باید به خاطر داشته باشیم که میکلآنژ این مجسمه در دوران سالخوردگیاش، یعنی حدودا هشتاد وهشت سالگیاش میسازد و ممکن است این تفاوت در سبک کار، در نتیجهی عوارض سالخوردگی، از جمله ضعف در بینایی و یا زوال عقل باشد.
مطالب مرتبط:
تکنگاری: نگاهی به زندگی و آثار میکلآنژ