شنبه 10 شهریور 1403 / خواندن: 20 دقیقه
پرونده هزار و یک سریال | صفحه بیست‌و سوم

ریویو: نقد و بررسی سریال «دندون طلا» ساخته «داود میرباقری»

فیلم‌ها و سریال‌‌های اقتباسی همواره گونه‌‌ای از آثار جذاب نمایشی هستند. این اقتباس گاهی از یک کتاب و رمان صورت می‌گیرد، گاهی مثل سریال‌های متعدد ایرانی یا خارجی از فیلم‌های سینمایی. اما ما در مینی‌سریال ده قسمتی «دندون‌طلا» شاهد اقتباس از یک تئاتر نمایشی هستیم که داوود میرباقری سال ۷۸ آن را با همین نام روی صحنه‌ی تئاتر برده بود و این ‌بار بعد از حدود شانزده سال، طی چهار ماه فیلم‌برداری، در سال ۹۴ آن را به‌صورت مینی‌سریال ساخت و در همان سال هم راهی بازار پخش شبکه‌ی خانگی شد.

4.67
ریویو: نقد و بررسی سریال «دندون طلا» ساخته «داود میرباقری»

مجله میدان آزادی: بیست‌وسومین صفحه از پرونده «هزار و یک سریال» را با مروری بر سریال «دندون طلا» سپری خواهیم کرد. این سریال در سال 1394 به کارگردانی داود میرباقری به صورت مینی سریال ساخته شده است. نقد و بررسی این سریال را  به قلم خانم عصمت زارعی در ادامه بخوانید:


مرثیه‌ای موزون بر نمایش بومی

فیلم‌ها و سریال‌‌های اقتباسی همواره گونه‌‌ای از آثار جذاب نمایشی هستند. این اقتباس گاهی از یک کتاب و رمان صورت می‌گیرد، گاهی مثل سریال‌های متعدد ایرانی یا خارجی از فیلم‌های سینمایی. اما ما در مینی‌سریال ده قسمتی «دندون‌طلا» شاهد اقتباس از یک تئاتر نمایشی هستیم که داوود میرباقری سال ۷۸ آن را با همین نام روی صحنه‌ی تئاتر برده بود و این ‌بار بعد از حدود شانزده سال، طی چهار ماه فیلم‌برداری، در سال ۹۴ آن را به‌صورت مینی‌سریال ساخت و در همان سال هم راهی بازار پخش شبکه‌ی خانگی شد. میرباقری قبلاً فیلم «ساحره» را هم به اقتباس از داستان «عروسک پشت پرده» اثر صادق هدایت ساخته بود. اما این ‌بار او به استقبال اثری از ساخته‌های پیشینش رفته است که در زمان خود با استقبال چشم‌گیری روبه‌رو شده بود.

سریال «دندون‌طلا» را می‌توان درامی اجتماعی‌هنری دانست با درونمایه‌ی نمایش بومی روحوضی و سیاه‌بازی و قهوه‌خانه‌ای؛ یک سریال شبه‌موزیکال که رد هویت نمایش ایرانی و موسیقی روحوضی را دنبال می‌کند. میرباقری در آثار قبلی خود هم به‌نوعی از این نمایش‌ها استفاده کرده بود. مثلاً در «آدم‌برفی» نقش زن‌پوش را از این نمایش‌ها الگو گرفته بود یا در «مختارنامه» صحنه‌ی نمایش خیابانی در کوفه یا نوع آوازخوانی در نزاع رنگرزان ایرانی و کوفیان بی‌شباهت به این نوع نمایش‌های عمومی نیست.

 بعضی صفحات در معرفی این سریال آن را در ژانر کمدی قرار داده‌اند که عجیب‌ترین و نارساترین تعریف از این سریال است. اگرچه در قسمت‌هایی از سریال فضای بسیار مفرحی وجود دارد و سریال به شیوه‌ی‌ نمایش‌های کهن فارسی که انتقادات را گاهی در قالب طنز، گاهی به زبان تلخک و گاهی در روپوش خنده پنهان می‌کردند تا زهر اثر را بگیرند، لحظات فرح‌بخش یا دل‌نشین کم ندارد؛ خصوصاً در قسمت‌های میانی. اما بار تراژیک آن به‌خصوص در قسمت‌های آخر، آن‌قدر بر فضای کلی سریال حاکم است که جز سوگواره، به‌سختی بتوان نام دیگری بر آن نهاد.


داستان سریال دندون‌طلا

«دندون‌طلا» یک موضوع محوری دارد که سرنوشت نمایش روحوضی ا‌ست و آن را در دل داستانی دراماتیک جای می‌دهد که یکی داستان است پر آب چشم و نه‌تنها دلِ نازک، دل سنگ و فولاد را هم به خشم می‌آورد؛ داستانی رستم و سهراب‌وار، البته با رستمی فرومایه و طمع‌کار و جفاکار موسوم به دندون‌طلا. 

نیره (ستاره اسکندری) دختر دست‌فروشی است که به یک پاسبان بدچشم سیلی می‌زند و از دست او فرار می‌کند و از یک قهوه‌خانه سر درمی‌آورد. قنبر دیزلی معروف به «دندون‌طلا» صاحب قهوه‌خانه (با بازی مهدی فخیم‌زاده) به او پناه می‌دهد و عاشقش می‌شود. اما وقتی نیره باردار می‌شود، بچه را نمی‌پذیرد. گردش روزگار، دست بلبل پسر خوش‌صدای نیره (با بازی حامد بهداد) را در دست عنایت (حمیدرضا آذرنگ) می‌گذارد که سیه‌باز نمایش‌هاست. از طرفی با تحولات سیاسی‌اجتماعی و دست‌اندازهایی که برای تماشاخانه پیش می‌آید، سرنوشت عنایت و بلبل به قنبر گره می‌خورد.
 

از نمایش صحنه‌ای دندون‌طلا تا مینی‌سریال دندون‌طلا

نبوغ داوود میرباقری در ساخت شاهکارهای تاریخی چون سریال «امام علی (ع)» و «مختارنامه» پرده‌ای بر سایر آثار او انداخته، اما خاستگاه هنری داوود میرباقری، فعالیت او در تئاتر است. او سال ۵۹ دوره‌ی هنرآموزی در تئاتر شهر را گذراند و چند سریال و تئاتر تلویزیونی را کارگردانی کرد. علاوه‌بر آن در عرصه‌ی تئاتر چند نمایش‌نامه نوشت و کارگردانی کرد که جزو آثار بنام زمان خود بودند و منتقدان، این آثار را دمیدن هوای تازه بر فضای تئاتر کشور می‌دانستند. یکی از این آثار، تئاتر «دندون‌طلا» بود که موفقیت چشمگیری داشت و با استقبال مردم و منتقدان مواجه شد. این نمایش سال ۷۸ حدود پنج ماه هر شب روی صحنه‌ی تئاتر شهر رفت و گاهی در یک روز دو بار اجرا می‌شد و ظاهراً حواشی مانع پخش آن شد. نمایشی که جزو پرفروش‌ترین آثار آن دوره بود و حدود صد و چهار میلیون تومان فروش داشت که در زمان خود مبلغ قابل ‌توجهی است. در نظر بگیرید که این مبلغ برای یک نمایش تئاتر است که معمولاً مخاطب فیلم سینمایی را ندارد. موفقیتی که البته به همان اندازه به سریال ارث نرسید.


نمایش تئاتر دندون طلا

میرباقری که یک بار ساخت سریال نمایش خانگی را با «شاهگوش» تجربه کرده بود، سال ۹۴ تصمیم گرفت نسخه‌ی تصویری «دندون‌طلا» را به‌صورت سریال بسازد. در تئاتر «دندون‌طلا» داریوش ارجمند نقش قنبر دیزلی را بازی می‌کرد و در نسخه‌ی سریالی، مهدی فخیم‌زاده این نقش را بر عهده داشت. اما نقش نیره را در هر دو نسخه، ستاره اسکندری با بازی تحسین‌برانگیزش به‌زیبایی ایفا کرد. البته بهناز جعفری هم برخی شب‌ها در نمایش نقش نیره را بازی می‌کرد که در این سریال خواهرخوانده‌ی نیره است؛ و هر دو اولین بازی‌های‌شان را در تئاتر «دندون‌طلا» داشتند. سیروس گرجستانی، حمیدرضا آذرنگ، حامد بهداد، باران کوثری، رسول جعفریان، نادر سلیمانی و سیامک صفری بازیگران دیگری هستند که در سریال «دندون‌طلا» بازی کرده‌اند. 

این سریال در شانزدهمین جشن حافظ برای بازی حمیدرضا آذرنگ و حامد بهداد به‌عنوان بهترین بازیگر مرد درام و داوود میرباقری برای بهترین کارگردانی و فیلم‌نامه‌نویسی نامزد جایزه شد. اما جایزه را ستاره اسکندری برد که گوی سبقت را از رقبایی مثل ترانه علیدوستی و پریناز ایزدیارِ «شهرزاد» ربود و جایزه‌ی‌ بهترین بازیگر زن درام به او اهدا شد. 


ستاره اسکندری، در جشنوار‌ی جشن حافظ

دیالوگ‌نویسی و ترانه‌سرایی در سریال دندون‌طلا

«منم زجر کشیدم. تیپا خوردم. توسری خوردم. حیرون و ویلون، یکه و تنها، گم شدم تو جنگلی که درختاش سیمانیه، گُلاش کاغذیه، میوه‌هاش پلاستیکیه، سبزه‌هاش نقاشیه، آدماش کوکیه، حیووناش ماسک آدم دارن، اما خودمو گم نکردم که، ناامید نشدم، خودمو نکشتم که، گشتم و گشتم تا یه آدمی پیدا کردم که ماسک به صورت نداشت، زبونمو می‌فهمید... .» 

یک ویژگی عام در بوطیقای فیلم‌سازی میرباقری دیالوگ‌نویسی است که نقش بسیار پررنگی دارد و رد آن از هیچ کدام از آثارش پاک‌شدنی نیست. این توجه او به دیالوگ یک اهتمام آگاهانه است و میرباقری سعی کرده همیشه با الهام از ادبیات فارسی به زبان خاص سینمایی خود دست یابد. در این سریال هم یکی از ویژگی‌های این ادبیات، توجه به ایجاز زبانی است و ما با تعابیر شبه‌ضرب‌المثلی مواجه هستیم؛ عباراتی مثل «خدا خاکسترنشینت کنه» و «دل یه تیکه گوشته. نمی‌تونم ببینم هر روز ارّه می‌کشی به جون خودت و این بچه». او خودش هم در این مورد گفته است:

«معتقدم تا جایی که امکان دارد می‌شود از تمثیل استفاده کرد، چراکه زبان عمیق‌تر و کنایی‌تری است و اگر حتی به‌دنبال جمله‌ای هستیم که تأثیر خودش را در کار داشته باشد می‌توان آن را با واژگان جدید ساخت. ادبیاتی که در سال‌های اخیر بین مردم متداول شده است و هر روز آن را استعمال می‌کنیم. مثلاً در «دندون‌طلا» ترکیبی داریم که می‌گوید: «اونایی که لایه اوزون‌شون سوراخه، حق ندارن پا بذارن تو قهوه‌خونه‌ی اوس‌قنبر.» خیلی فکر کردم ترکیبی را با واژگانی که این روزها خیلی به ‌کار می‌بریم بسازم. مثلاً لایه‌ی اوزون از آن واژگانی است که زیاد به گوش‌مان می‌خورد و یا زیاد درباره‌ی آن حرف می‌زنیم. نازک‌ شدن لایه‌ی اوزون و به خطر افتادن امنیت زمین این تمثیل را می‌تواند در جمله‌ی من ایجاد کند که چنین دیالوگی بنویسم.»

نکته‌ی قابل توجه هم این است که این فخامت گفت‌وگو و حضور تمثیل حالت تصنعی ندارد و چنین نیست که مثل بعضی از آثار آن‌قدر حکمت و جملات قصار و نغز در آن درآمیزد که از حالت طبیعی خارج شود و ببیننده را دل‌زده کند. بلکه باعث زیبایی زبانی شده و رسالت پاسداری از زبان و کمک به زندگی و گستردگی آن را یادآوری می‌کند. 

اما مهم‌ترین وجه ممیز این سریال، وجود ترانه‌ها و تصنیف‌هاست که گاهی به‌جای دیالوگ به کار رفته و شخصیت‌ها با ترانه‎‌های بداهه با هم سخن گفته‌اند، گاهی بار قصه‌گویی را به دوش کشیده و حلقه‌های گمشده را نشان داده و گاهی با فضاسازی، بار عاطفی به اثر بخشیده و روند داستان‌گویی را با این ترانه‌ها که به‌صورت هم‌سرایی‌ و آوازخوانی‌‌های زیبا اجرا شده، سرعت داده است. مثلاً وقتی قنبر دیزلی می‌خواهد از نیره خواستگاری کند، وقتی شاه‌پوش تماشاخانه هوس‌بازی‌اش گل کرده، وقتی سیاه‌باز می‌خواهد عشقش را به نیره نشان دهد، وقتی عنایت می‌خواهد به بلبل پدرخوانده‌ بودنش را بگوید، وقتی عنایت برای بلبل خردسال لالایی می‌خواند، ترانه‌ها متناسب با موضوع گفت‌وگو و آن موقعیت و شخصیت، رد و بدل می‌شوند که تداعی‌کننده‌ی بداهه‌سرایی نمایش روحوضی ا‌ست. این ترانه‌ها و تصنیف‌ها سروده‌ی خانم هنگامه مفید هستند و چه کسی بهتر از ایشان؛ دختر غلامحسین‌خان مفید از نامداران نمایش تهران قدیم. بخش زیادی از خاطرات ما از ترانه‌های کودکانه، مرهون ایشان است.

نکته‌ی دیگر این است که موسیقیِ ترانه‌خوانی‌ها هم استودیویی نبوده و نوازندگان سر صحنه موسیقی را با سرپرستی مهدی فلاح می‌نواختند که پژوهشگر موسیقی‌ نواحی است. مهدی فلاح و هنگامه مفید هر دو در نمایش و سریال «دندون‌طلا» همکاری داشتند. به همه‌ی این‌ها اضافه کنید موسیقی متن گوش‌نواز فردین خلعتبری را. این دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های آهنگین و موزون، فضایی مفرح ایجاد کرده‌اند و بخشی از بار تراژیک اثر را کم می‌کنند و همین مسئله می‌تواند الگو باشد برای کسانی که تاریکی و سیاهی خالص را در حجم وسیع، بی‌هیچ ظرافت و زیبایی هنری به خورد مخاطب بخت‌برگشته‌ای می‌دهند که به هنر پناه آورده تا با دمیدن نسیمی از این پنجره،‌ دقایقی نفسی تازه کند یا ذهنش را به پرواز درآورد.


هنگامه مفید، از ترانه‌سرایان نمایش «دندون طلا»    

نمایش روحوضی و سیاه‌بازی

سال ۷۸ که میرباقری نمایش «دندون‌طلا» را ساخت گفته بود: «چنگ انداخته‌ام بر گذشته‌ای که می‌دانم دورانش سپری شده است.» 

قصه‌ی «دندون طلا»، بیش از آنکه قصه‌ی نیره و بلبل یا بلبل و قنبر باشد، قصه‌ی عنایت و سیاه‌بازی است؛ سوگی‌ است بر نمایش روحوضی. کارگردان با گنجاندن نمایش‌هایی مانند چهل‌گیس و خاقان و سیاه در این سریال سعی می‌کند با یادی از این میراث هنری دیرین قدمی در احیای هویت‌بخشی به نمایش ایرانی بردارد. نمایش سیاه‌بازی که گاهی آن را «تخت حوضی» و «روحوضی» نیز می‌نامند و گاهی جزئی از آن تعریف می‌کنند، قدمتی تقریباً ششصدساله دارد و از تأثیرگذارترین شیوه‌های نمایش سنتی ایرانی ا‌ست که در کنار وجه سرگرمی و فرحناکی، بازتاب اعتراضات و دغدغه‌های مردم نسبت به وقایع جامعه را می‌شد در زبان طناز و گویش خاص نقش «سیاه» دید. از بین رفتن این نمایش‌ها نگرانی و دغدغه‌ای است که میرباقری در این سریال مطرح می‌کند. وقتی از زبان عنایت می‌گوید: «اینا سیابازی نمی‌خوان. ما رو دست‌شون موندیم، باد کردیم، می‌خوان یه‌جور آبرومندی سرمونو زیر آب کنن... اینا می‌خوان روحوضی رو ویترینی کنن، آثار باستانی کنند، نَفَس روحوضی خیابونه.»


سرانجام

میرباقری دست گذاشته است روی یک موضوع هنری، در عین حال عام؛ هویتی، در عین حال رنگ‌باخته و مغفول. موضوعی که کسی به آن نپرداخته و احتمالاً هرگز نخواهد پرداخت. از این نظر «دندون‌طلا» کاری ا‌ست پراهمیت و تلنگر و زنگ خطری است دست‌کم برای حفظ ته‌مانده‌ی‌ دیگر نمایش‌های بومی. اگر روحوضی را نداریم، نقالی و تعزیه را از دست ندهیم. حتی شاید ایده‌هایی برای هنرمندان داشته باشد که با درآمیختگی پررنگ‌تر موسیقی و ترانه و شعر حتی از نوع کوچه‌بازاری آثار تصویری و نمایشی را ایرانی‌تر کنند. 

با وجود این، سریال در مقایسه با نسخه‌ی نمایشی آن توفیق کمتری به دست آورد. شاید بستر تئاتر برای این ژانر که تاحدی ریتمیک است، مناسب‌تر باشد. شاید آن حرکات موزون به‌خاطر تفاوت زاویه‌دید در صحنه‌ی نمایش و صفحه‌ی نمایش، در بستر و صحنه‌ی تئاتر هماهنگی بیشتری دارد و برای مخاطب بیشتر قابل پذیرش باشد ولی در صفحه‌ی نمایش به‌خاطر نزدیک بودن دوربین، اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد و تاحدی فضا را مردانه یا محدود می‌کند. همین‌طور طوفان (طوفان مهردادیان) نقش زن‌پوش نمایش‌ها در غیر از صحنه‌ی نمایش در رفتار زنانه اغراق‌هایی دارد که دلچسب نیست. اگر یکی دو بار بود، می‌توانست از منظر طنز قابل توجیه باشد، ولی تداوم آن مطلوب به نظر نمی‌رسد. 

در نهایت این سریال اگرچه با شاهکارهای میرباقری برابری نمی‌کند، اما باز هم جزو آثار دیدنی و پراهمیت است، مخصوصاً در مقایسه با دیگر تولیدات شبکه‌ی خانگی.




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
سریال «دندون‌طلا» را می‌توان درامی اجتماعی‌هنری دانست با درونمایه‌ی نمایش بومی روحوضی و سیاه‌بازی و قهوه‌خانه‌ای؛ یک سریال شبه‌موزیکال که رد هویت نمایش ایرانی و موسیقی روحوضی را دنبال می‌کند. «دندون‌طلا» یک موضوع محوری دارد که سرنوشت نمایش روحوضی ا‌ست و آن را در دل داستانی دراماتیک جای می‌دهد که یکی داستان است پر آب چشم و نه‌تنها دلِ نازک، دل سنگ و فولاد را هم به خشم می‌آورد؛ داستانی رستم و سهراب‌وار، البته با رستمی فرومایه و طمع‌کار و جفاکار موسوم به دندون‌طلا.

بعضی صفحات در معرفی این سریال آن را در ژانر کمدی قرار داده‌اند که عجیب‌ترین و نارساترین تعریف از این سریال است. اگرچه در قسمت‌هایی از سریال فضای بسیار مفرحی وجود دارد و سریال به شیوه‌ی‌ نمایش‌های کهن فارسی که انتقادات را گاهی در قالب طنز، گاهی به زبان تلخک و گاهی در روپوش خنده پنهان می‌کردند تا زهر اثر را بگیرند، لحظات فرح‌بخش یا دل‌نشین کم ندارد؛ خصوصاً در قسمت‌های میانی.

مطالب مرتبط