ﺳﻪشنبه 30 بهمن 1403 / خواندن: 18 دقیقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه صد و نوزدهم

ریویو: نقد و نظری به انیمیشن «ژولیت و شاه» ساخته «اشکان رهگذر»

ژولیت و شاه انیمیشن سینمایی در ژانر کمدی و موزیکال به کارگردانی اشکان رهگذر است که در سال 1403 و در چهل و سومین جشنواره‌ی فیلم فجر به اکران رسید. تهیه‌کنندگی این انیمیشن را برادر او، آرمان رهگذر به عهده داشته، که در انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» هم به عنوان مجری طرح با برادرش همراه بوده و چند سالی است که استودیو هورخش که تولیدکننده‌ «ژولیت و شاه» را نیز مدیریت می‌کند.

4
ریویو: نقد و نظری به انیمیشن «ژولیت و شاه» ساخته «اشکان رهگذر»

مجله میدان آزادی: «ژولیت و شاه» به کارگردانی «اشکان رهگذر» است که در چهل و سومین جشنواره‌ی فیلم فجر به نمایش درآمد. در صد و نوزدهمین صفحه از پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» ریویوی نقد، بررسی و تحلیل این اثر را به قلم سپیده جانباز -نویسنده و فعال حوزه کتاب و رسانه- در ادامه خواهید خواند: 
 

«ژولیت و شاه» انیمیشن سینمایی در ژانر کمدی و موزیکال به کارگردانی اشکان رهگذر است که در سال 1403 و در چهل و سومین جشنواره‌ی فیلم فجر به اکران رسید. تهیه‌کنندگی این انیمیشن را برادر او، آرمان رهگذر به عهده داشته، که در انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» هم به عنوان مجری طرح با برادرش همراه بوده و چند سالی است که استودیو هورخش - که تولیدکننده‌ «ژولیت و شاه» بوده - را هم مدیریت می‌کند. صداپیشگانی از جمله نصرالله مدقالچی، حامد بهداد، وحید رونقی، ساناز غلامی، شهره روحی، مهدی فضلی، محمد خاوری، میثم عبدی و…  در این اثر هنرنمایی کرده‌اند.  

داستان ژولیت و شاه

داستان در فرانسه آغاز می‌شود. جولی دختری دانشجو و بازیگر تازه‌کار تئاتر است که همکلاسی یک جوان دانشجوی ایرانی به نام جمال‌میرزاست. جمال که با بورسیه‌ی دولت ایران به فرنگ آمده تا هنر بخواند و سودای موفقیت در سر می‌پروراند، قصد دارد تا داستان‌های کهن فارسی را بر روی صحنه‌ی تئاتر مدرن فرانسوی اجرا کند. او به جولی قول داده تا نقش اول نمایش‌های او باشد و بفهمی‌نفهمی عاشق جولی هم شده است. اما تمام تلاش‌های جمال برای احیای ادبیات کهن فارسی در عرصه‌ی نمایش به در بسته می‌خورد و کسی علاقمند به او و نمایش‌هایش نیست. در این حین، ناصرالدین شاه قاجار به دعوت دولت فرانسه به این کشور می‌آید و برای آشنایی با میراث فرهنگی فرانسه به تئاتر «رومئو و ژولیت» دعوت می‌شود، که هیچ اشتیاقی هم برای تماشای آن ندارد، تا آن‌جا که جولی را حین اجرای نمایش رومئو و ژولیت می‌بیند. شاهنشاه که شیفته‌ی دخترک فرانسوی شده، از جمال می‌خواهد تا همراه با جولی به ایران بیایند و تئاتر فرنگی به راه بیندازند، هرچند که تئاتر بهانه است و اعلی‌حضرت نقشه‌های دیگری برای جولی در سر دارد. او به جمال وعده می‌دهد که اگر همین نمایش «رومئو و ژولیت» را با حضور جولی در نقش ژولیت و خود او به عنوان رومئو اجرا کند، تکیه‌ی دولت را برای اجرای تئاتر در اختیار او قرار می‌دهد. جمال از قصد و نیت شاه بی‌خبر نیست اما به امید یافتن جایگاه بهتری در وطن، جولی را به ایران می‌آورد تا مقدمات کار را آماده کند. با این حال، اوضاع مطابق میل آن‌ها پیش نمی‌رود. جمال، جولی و شاه، که هرکدام هدف مختلفی دارند - یکی تحول جهان هنری، دیگری رسیدن به شهرت و موفقیت و آن یکی اختیار کردن همسری جدید- با دشمنی مشترک روبرو می‌شوند: حرمسرای شاه، که گوش به فرمان مهدعلیا، مادر قبله عالم هستند. 
 

به در گفتن تا دیوار بشنود

از همان جمله‌ی اول که قبل از شروع فیلم روی پرده نقش می‌بندد، «ژولیت و شاه» می‌گوید که همه‌ی این قصه یک شوخی با بخشی از تاریخ ناصری است، چرا که خود اعلی‌حضرت همایونی نیز ظاهرا همه چیز را به شوخی گرفته بودند. پس قرار نیست توقع این را داشته باشیم که خط‌به‌خط تاریخ را موبه‌مو برایمان به تصویر بکشد. پس به جایش قرار است اثری در ژانر تاریخ جایگزین (Alternate history) تماشا کنیم. تا اینجا درست است. اما ظاهرا در پس آن شوخی، با اثری خشمگین و معترض روبه‌روییم که با شوخی و کنایه‌هایش، بیش از آن‌که بخواهد یقه‌ی ناصرالدین شاه را بگیرد، دایره‌ی بزرگ‌تری را هدف گرفته و نوک پیکان انتقادش بیش از گذشته، به سمت امروز است. انگار می‌خواهد از گذشته‌ی تاریخی ایرانی به شکل لفافه‌ای بهره ببرد تا حرف‌هایی را که امروز مجالی برای گفتن‌شان نمی‌یابد، در دهان گذشته بگذارد و بگوید. این کاری است که «اشکان رهگذر» در اثر بلند قبلی‌اش، «آخرین داستان»، که آوازه‌ی بین‌المللی هم پیدا کرد به طریقی دیگر انجام داده است. 
اگر دغدغه‌ی اصلی این اثر را این‌طور بفهمیم و حتی آن را به رسمیت بشناسیم، پس از تماشا باز هم یک سوال مهم ذهن را به خود مشغول می‌کند: این کار به چه قیمتی انجام شده است و سازندگان چقدر انصاف، صداقت و عدالت را در انتقادشان رعایت کرده‌اند؟


عوامل انیمیشن «ژولیت و شاه»، ساخته‌ی «اشکان رهگذر»

آیینه‌ها دروغ نمی‌گویند؟

ما آدم‌های عصر دیجیتال این روزها با آینه‌های گوناگونی احاطه شده‌ایم. اصلا در یک اتاق آینه‌ی بی‌انتها زندگی می‌کنیم که در آن بیشتر از آنکه جهان و اجزائش را با لمس کردن و دیدن و تجربه‌ی مستقیم بشناسیم، ترجیح می‌دهیم از روی تصویرهایی که در این آینه‌ها می‌بینیم بفهمیم هر چیز چیست و چگونه است. اما از یک جایی به بعد، آدم در اتاق آینه، تمایز میان شیء و تصویرش را گم می‌کند. دیگر نمی‌داند کدام اصلی است و کدام بازتاب. و مشکل بزرگتر این است که همه‌ی آینه‌ها یک‌شکل نیستند. یکی مقعر است، یکی محدب، یکی صاف است و دیگری شکسته، و هرکدام همان تصویر را هم به شکل متفاوتی بازتاب می‌دهند.   

در مطالعات رسانه‌ای معاصر، یکی از مفاهیم بسیار مهم و کلیدی مسئله‌ی بازنمایی است که به این موضوع مهم می‌پردازد که هرکدام از این آینه‌ها چگونه تصویر را بازتاب می‌دهند. این‌که چگونه افراد، گروه‌ها، ایده‌ها، فرهنگ‌ها و رویدادها در آینه‌ی رسانه‌ها نمایش داده می‌شوند، از این جهت مهم است که بازنمایی‌ها، قدرت بازآفرینی دارند. رسانه‌ها صرفاً انعکاس‌دهنده‌ی جهان نیستند، بلکه آن را بازسازی می‌کنند و معنای مورد نظر خود را به آن‌ می‌بخشند.. 

اگر بخواهیم با این دید «ژولیت و شاه» را تماشا کنیم، در آینه‌ی آن، چه می‌بینیم؟ 

در «ژولیت و شاه» چه می‌بینیم؟

اول، جولی را می‌بینیم که قهرمان داستان است و مثل پرنسس‌های کلاسیک دیزنی با موهای بور، چشم‌های آبی، لباس‌های زیبا و استعداد فراوان کشف‌نشده‌اش معصومانه در طول داستان می‌خرامد و همه را تحت‌تأثیر خودش قرار می‌دهد. جولی نماد تجدد و مدرنیته‌ای است که مانند نسیمی بهاری، دل پادشاه و جامعه‌ی سنتی و بسته‌ی ایران را می‌برد، و می‌آید که با حضور خوش‌آب‌ورنگ خودش، همه چیز را به سمت ترقی و تحول و بهبود پیش ببرد.

دوم، از چشم‌های جولی خارجی مسافر، ایران را می‌بینیم و ایرانیان را. که تنها جایی که جولی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند، یکی در صحنه‌ای کوتاه در بازار است با گلاب و ارده و باقی سوغات و صنایع دستی‌شان، و دیگری با گربه‌ی ایرانی (پرشین کت) باشکوه و پرتبختری که گربه‌ی فرانسوی لاغرمردنی جولی را مجذوب خودش می‌کند. به غیر این دو موقعیت، در آینه‌ی این داستان هیچ آبروی دیگری برای ایران و ایرانی باقی نمانده است. آن‌ها در مواجهه با ساده‌ترین مظاهر تمدن غرب مثل زنگ پیشخوان کافه، از خود بی‌خود و هیجان‌زده‌اند. مردهایشان در هر مواجهه‌ای با جولی آب از دهان‌شان راه می‌افتد و دست از پا گم می‌کنند. تنها شخصیت‌ مثبت مذکر یعنی جمال هم که از روی طمع، جولی بیچاره را فریب می‌دهد، در چنگ شاه به مخمصه می‌اندازد و وقتی هم که دخترک متوجه می‌شود در وهله‌ی اول به ناراحتی او اهمیت نمی‌دهد تا بعدها که با تذکر شکسپیر سرش به سنگ بخورد و پشیمان شود. میرزا حسین خان سپهسالار که وزیر امورخارجه‌ی دربار است و نسبت به باقی شخصیت‌های اغراق شده‌‌ی داستان دست‌کم رفتاری طبیعی‌ و نرمال دارد، حضورش آن‌قدر حضور کوتاه و کم‌رنگ است که به سختی می‌شود او را یک شخصیت موثر در مسیر پیشرفت داستان در نظر گرفت، نه یک شیء تزئینی مانند گلدان که برای پر کردن صحنه‌ها طراحی شده است.

از سوی دیگر، زنان حرم‌سرای شاه به سرکردگی مهدعلیا، ملکه‌ی مادر، اولین و بیشترین سهم از چهره‌ی‌  زنان ایرانی هستند که جولی با آن‌ها مواجه می‌شود، با چهره‌های زشت و طراحی کاراکتر ترسناک که بدجنسی، بدخواهی، و کوته‌فکری از سر و رویشان می‌بارد و ورد زبانشان هم این است: ممنوع است! مهدعلیا تمام گل‌های طبیعی اطرافش را با گل‌های مصنوعی زشت و مرده و بی‌رنگی عوض می‌کند که انگار، استعاره‌ای است از ماهیت تأثیر او و دیگر زنان حرم‌سرا با شکل و شمایل خاص‌شان بر شاه، دربار و جامعه‌ی ایران. تاج‌السلطنه، دختر شاه، با تمام زیبایی و متانت و وقار و نیک‌خواهی‌اش، یک تنه زورش نمی‌رسد که آن چهره را پاک کند. چراکه درباره‌ی خودش توضیح نمی‌دهد، کاری نمی‌کند که بفهمیم چرا هواخواهی جولیت را می‌کند و مقابله‌‌ی پرهزینه‌ با باقی خانواده‌اش از کدام فکر و ایده و ارزش سرچشمه می‌گیرد. در آن صحنه‌ای هم که می‌خواهد به عنوان بانویی ایرانی در مقابل سفرای غربی میهمان، آبروداری کند و الحق هم که تحسین آن‌ها را برمی‌انگیزاند، مشغول نواختن پیانو می‌شود که سازی فرنگی است. گویی این تنها بانوی قابل احترام ایرانی هم، برازندگی‌اش را از فرنگی‌وار شدنش دارد. به نظر می‌رسد تاج‌السلطنه اصلا برای این خلق نشده که به عنوان نماینده‌ی زنان ایرانی، هم‌قدوقواره‌ی جولیِ همه چیز تمام، و برابر با او باشد. و این شخصیت مضحک اما صادق دلقک شاه است که یک‌جا به این موضوع اعتراف می‌کند، آن‌جا که در مخالفت با اعضای حرمسرا که می‌خواهند جولی را از نمایش بیرون بیندازند می‌گوید: آخر از او قشنگ‌تر نداریم!  

در پسِ آینه چه می‌بینیم؟

اگر هم این اثر را تنها به عنوان یک انیمیشن سینمایی بلند به تماشا بنشینیم،  و نه به چشم آینه‌ی نفاق‌انگیزی که ما، گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه‌مان، و نزاعی که این گروه‌ها با یکدیگر دارند را به تصویر می‌کشد، ضعف‌های فنی و روایی که وجود دارند دل مخاطب را می‌زنند. صداگذاری مشکلاتی اساسی دارد و با انیمیت کاراکترها هماهنگ و متناسب نیست. لهجه‌های غلیظ به کار گرفته شده، فهمیدن بعضی از دیالوگ‌ها را ناممکن کرده‌اند. کات‌های سریع در مواردی پیوستگی بصری و روایی را مخدوش می‌کند. لی‌اوت عجیب بعضی صحنه‌ها و زاویه‌ی اهانت‌آمیز نمایش بعضی از اجزاء صحنه و شخصیت‌ها هم از آن چیزهاست که به‌جز بالا بردن بار استهزاء و تحقیر، هیچ کاربرد ضروری‌ دیگری ندارد.
 
سیر تحول شخصیت‌هایی مثل ناصرالدین‌شاه هم از منطق و پشتوانه‌ی روایی کافی برخوردار نیست. چه می‌شود که شاهی که این‌طور به ما شناسانده شده که تماما بر اساس امیال و غرایز و هیجاناتش پیش می‌رود، ناگهان جوانمردانه تصمیم می‌گیرد جولی و جمال را به هم برساند؟ 

نیمه‌ی روشن و تاریک ماجرا

وجه موزیکال «ژولیت و شاه» بر خلاف وجه تکنیکی و روایی‌اش جای ستایش دارد. «میثم یوسفی» مدیریت هنری و سرایش ترانه‌ها را به عهده داشته، که بیشتر از باقی عناصر اثر در خدمت داستان هستند و به خوبی به کمک پیرنگ آمده‌اند. انیمیت بخش‌های موزیکال هم بسیار خلاقانه و دل‌نشین‌ انجام شده و بسته به معنا و محتوای ترانه‌ها، از سبک‌های بصری مختلف استفاده ‌می‌کند. نام و صدای «بهزاد عمرانی»، «امید نعمتی»، «حامد بهداد»، «سپند امیرسلیمانی»، «غزل شاکری» و… در میان خوانندگان این ترانه‌ها قرار دارد. 

طراحی صحنه و فضا نیز در این انیمیشن از گرافیک خوب و زیبایی برخوردار است. چه پیش از تماشای این اثر کاخ گلستان را دیده باشید و چه بعدش آن را ببینید، احتمالا از شباهت صحنه‌ها با محیط کاخ لذت خواهید برد و فکر می‌کنید که چقدر تماشای یک داستان انیمیشنی در محیطی آشنا دل‌چسب است! شاید به یاد صحنه‌هایی از انیمه‌های ژاپنی بیفتید که با دقت مکان‌هایی واقعی را به تصویر کشیده‌اند، و احساس اشتیاق‌تان برای سفر به ژاپن و بازدید از این مکان‌ها را به یاد بیاورید. و فکر کنید چه عالی است که نمونه‌های ایرانی هنرمندانه‌ای از این دست داریم که ثابت می‌کنند چقدر محیط‌های ایرانی از ظرفیت هنری و جذابیت بصری فوق‌العاده‌ای برای به کار رفتن در فضای انیمیشنی برخوردارند، و این‌که اگر این اثر را مخاطبان غیرایرانی ببینند چقدر خوب است.

و این‌جا جریان پرشور افکارتان با این سوال متوقف می‌شود: اگر مخاطبان غیر ایرانی این انیمیشن را که در چندین و چند جشنواره‌ی بین‌المللی نیز نامزد شده است ببینند، ایران را چطور خواهند دید؟ ایرانیان را چطور خواهند دید؟ گذشته‌ی تاریخی و فرهنگی ما را چطور می‌شناسند؟ و آیا پاسخ همه‌ی این سوال‌ها غیر از این نتیجه‌ی غم‌انگیز است که: همان‌طور که جولی آن‌ها را دید و شناخت؟ 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
ظاهرا در پس آن شوخی، با اثری خشمگین و معترض روبه‌روییم که با شوخی و کنایه‌هایش، بیش از آن‌که بخواهد یقه‌ی ناصرالدین شاه را بگیرد، دایره‌ی بزرگ‌تری را هدف گرفته و نوک پیکان انتقادش بیش از گذشته، به سمت امروز است. انگار می‌خواهد از گذشته‌ی تاریخی ایرانی به شکل لفافه‌ای بهره ببرد تا حرف‌هایی را که امروز مجالی برای گفتن‌شان نمی‌یابد، در دهان گذشته بگذارد و بگوید. این کاری است که «اشکان رهگذر» در اثر بلند قبلی‌اش، «آخرین داستان»، که آوازه‌ی بین‌المللی هم پیدا کرد به طریقی دیگر انجام داده است.

در مطالعات رسانه‌ای معاصر، یکی از مفاهیم بسیار مهم و کلیدی مسئله‌ی بازنمایی است که به این موضوع مهم می‌پردازد که هرکدام از این آینه‌ها چگونه تصویر را بازتاب می‌دهند. این‌که چگونه فراد، گروه‌ها، ایده‌ها، فرهنگ‌ها و رویدادها در آینه‌ی رسانه‌ها نمایش داده می‌شوند، از این جهت مهم است که بازنمایی‌ها، قدرت بازآفرینی دارند. رسانه‌ها صرفاً انعکاس‌دهنده‌ی جهان نیستند، بلکه آن را بازسازی و معناسازی می‌کنند.

مطالب مرتبط